خبرگزاری کار ایران

علیرضا پنجه‌ای در یادداشتی نوشت:

بهرام بیضایی، شاهنامه‌پژوهی که جادو می‌آفرید

بهرام بیضایی، شاهنامه‌پژوهی که جادو می‌آفرید

هیچ نمایشنامه‌نویس صاحب سبکی نداریم که متاثر از کتب مقدس و ادبیات منظوم و منثور قدمایی ما و بهره از مثنوی، کلیله و دمنه، خمسه‌ی نظامی، ویس و رامین، و خاصه شاهنامه نباشد، در شاهنامه، روایت ‌محور است و روایاتش هم داستان‌هایی که از قصه و افسانه ساخته می‌شود.

به گزارش خبرگزاری ایلنا،  علیرضا پنجه‌ای، شاعر و منتقد ادبی یادداشتی درباره ادبیات نمایشی بهرام بیضایی نوشته است که در ادامه می‌خوانید: 

هیچ نمایشنامه‌نویس صاحب سبکی نداریم که متاثر از کتب مقدس و ادبیات منظوم و منثور  قدمایی ما و بهره از  مثنوی، کلیله و دمنه، خمسه‌ی نظامی، ویس و رامین،  و خاصه شاهنامه نباشد، در شاهنامه، روایت ‌محور است و روایاتش هم داستان‌هایی که از قصه و افسانه ساخته می‌شود. 

بهرام  بیضایی به عنوان یک شاهنامه پژوه از آن در خلق ادبیات نمایشی بهره‌ شایانی برده است. چه از تکنیک و چه از محتوا؛ در واقع او از تاریخ و اسطوره پلی می‌سازد برای ارتباط با مخاطب امروز خود، راز ماندگاری اسطوره و تاریخ جز ادبیات نیست، بیضایی  تاریخ و اسطوره را از دریچه‌ نگاه خود به ما روایت می‌کند، آفرینه‌های او واقعیت‌های او از گذشته‌ تاریخی ماست، اسطوره‌هایی که از ذهن خلاق او نقش می‌‌گیرند وجهی جادویی می‌یابند  در ذهن مخاطبان خود.

او از اسطوره نه به مثابه‌ داستان بلکه به‌مثابه‌ نیرویی ذی‌حیات برای گفت وگو با اکنون بهره می‌برد.

نقش شاهنامه پر رنگ است در آثار او این است که  در واقع از شاهنامه به مثابه‌ی منبع الهام در روایتش و نیز حافظه‌ فرهنگ مشترک زادبومی استفاده می‌برد.

او  با بهره از اسطوره‌  آرش(برخوانی)، سیاووش(سیاووش‌خوانی)  مسیری نو برای ادبیات نمایشی رقم می‌زند.

در ذهن او اسطوره به مثابه‌ ابزار بازخوانی هویت و مقاومت فرهنگی نقش می‌آفرید.

او با چریکه‌ تارا، مرگ یزدگرد قهرمانان تاریخی و اسطوره‌ای را وارد گفتمان معاصر می‌کند.‌ همچنین تقابل خیروشر تقابل اغلب تراژیک قهرمانان روایات او  در پهلوان اکبر می‌میرد، مرگ یزدگرد، چهارصندوق و دیگر آثار مشابه،  نگاه نمادین او با سمبلیسم غربی تفاوت ماهوی داشت، در   چهارصندوق سرخ نشان تاجر است، زرد روشنفکر، اما سیاه  لباس فقر است، سبز هم نماد  آیین‌وندان و باورمندان، آن‌ها مترسکی برای   رفاه و  در امان ماندن می‌سازند، لباس می‌پوشانندش، اسلحه به دوشش آویزان می‌کنند کلاه آفتابگیر بر سرش می‌گذارند تا حافظ منافع‌شان باشد،  اما ناگهان او زنده می‌شود و به جای لولوی سر خرمن شدن می‌شود بلای جان همان‌ها که او را ساختند، فرمان می‌راند و آن‌ها را به چهار صندوق می‌افکند. تا آن‌ها راه برونشد از زندان خود می‌یابند الخ....او در چهارصندوق و میراث  زبان نمادین برای نقد مناسبات معاصر اختیار می‌کند.

بیضایی اعتقاد راسخ داشت که بدون شناخت گذشته، امروز قابل فهم نیست. 

او  با آثار درخشانش هرگز  از خاطر جمعی ما بیرون نخواهد ماند. 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز