خبرگزاری کار ایران

یک مدرس خوشنویسی در گفتگو با ایلنا مطرح کرد؛

غیر ایرانی‌ها تصور می‌کنند خوشنویسی چیزی مانند گیوه‌دوزی و گلیم‌بافی است!

غیر ایرانی‌ها تصور می‌کنند خوشنویسی چیزی مانند گیوه‌دوزی و گلیم‌بافی است!

«تکرار» آفت است!

امیرهوشنگ عاملی یکی از خوشنویسانی است که به عملکرد انجمن خوشنویسان ایران انتقاد دارد. او می‌گوید: هنردوستان معدودی در خارج از کشور خوشنویسی ما را می‌شناسند. آنهایی که خوشنویسی را می‌شناسند نیز آن را کاری سنتی می‌دانند؛ چیزی مانند «گیوه‌دوزی» در یزد یا «گلیم بافی» در شهر طالقان! آنها اغلب خوشنویسی را هنری بومی می‌دانند که مختص خودمان است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، مقوله استاد و شاگردی و نحوه این ارتباط همواره نزد ایرانیان از احترام خاصی برخوردار بوده است. حال این که این رویه چه چهارچوب و قواعدی دارد را باید در نوع مواجهه اساتید و شاگردان و بر عکس، جستجو کرد.

این مدل ارتباط در هنرهای سنتی ما بیش از هنرهای غیر ایرانی و وارداتی مورد توجه بوده است. در میان هنرهای با قدمت ایرانی‌اسلامی،  خوشنویسی بارزترین مثالی است که می‌توان مطرح کرد. با تاکید بر اهمیت قواعد کلاسیک و آکادمیک، آیا خوشنویسی طی این چند دهه، توانسته خودش را با دنیای امروز وفق دهد؟ آیا خوشنویسی هم مانند دیگر هنرهای اصیل بر اساس نوآوری‌ها و خلاقیت‌ها باید دچار تغییراتی شود؟‌

واقعیت این است که  تعدادی از هنرمندان نسل‌های گذشته که برخی از آنها به عنوان اساتید برجسته، متولی انجمن خوشنویسی ایران (بزرگترین تشکل هنری کشور با شعبه‌های متعدد) هستند، با این تغییرات و نوآوری‌ها موافق نیستند؛ چراکه اگر اینطور بود از هنرمندان نسل‌ چندمی برای تدریس در انجمن دعوت بهره می‌بردند.  یا در نهایت از هنرمندان نوگرای خوشنویس چه از نسل‌های قبل و چه نسل‌های جدید، برای همکاری دعوت به عمل می‌آوردند.

نتیجه این اسلوب کلاسیک و رویه مراد و مریدی، این است که خوشنویسی ما بعد از نیم قرن فعالیت ظاهرا مستمر و موثر، هنوز نتوانسته در سطح جهانی و بین‌المللی عرض اندام کند. البته، برخی از هنرمندان خوشنویس با ساختارشکنی‌های خلاقانه و حضور در نمایشگاه‌ها و رویدادهای برون‌مرزی برای معرفی و شناساندن این هنر زیبا و اصیل، به جهانیان تلاش کرده‌اند؛ که تعدادشان کمتر از انگشتان دو دست است. سوال دیگر اینکه هنر خوشنویسی تا چه حد توانسته جایگاه خودش را در هنر و مبلمان شهری تثبیت کند؟

امیر هوشنگ عاملی (خوشنویس، نویسنده و شاعر) که این روزها نمایشگاهش با عنوان «در آغوش هنر» در حال برگزاری است، درباره این چالش‌ها با ایلنا گفتگو کرد.

به نظر می رسد، تعصبات خاص و جدی استادان خوشنویسی این هنر ایرانی اسلامی را از خلاقیت‌ها و نوآوری‌ها تهی کرده است.  نقش انجمن خوشنویسان در اینباره چیست؟ به هرحال تنها متولی این هنر در کشور، انجمن است.

ببینید، با کانالیزه شدن خوشنویسی توسط انجمن خوشنویسان ایران، چنین رویه‌ای باب شده است. این کانالیزه شدن مانع رشد هنر خوشنویسی شده. رویه این است که می‌گویند شما به عنوان هنرجو باید این خط را اینگونه بنویسی. یا مثلا برای نوشتن فلان حرف باید قلم را اینجا بگذاری و ادامه دهی. و خب در ادامه این تلاش‌هاست که فرد مدرک عالی دریافت می‌کند و به درجه استادی می‌رسد! این رویه چرخه‌ای است که ادامه دارد.

به نظر می‌رسد کار از کانالیزه شدن گذشته و نوعی انحصار اینجاد شده گرچه اعضای انجمن چنین رویکردی را قبول ندارند.

بله متاسفانه من هم در اینباره شنیده‌ام، اما خب اعضای انجمن و متولیانش،   اخیرا کارهایی کرده‌اند و می‌خواهند فعالیت‌های نویی داشته باشند. امیدواریم چنیمن باشد

 اقتضای زمانه تغییر و جریان داشتن است و رمز ماندگاری جز این نیست. آنها باید به سراغ استادان نوگرا بروند.

اعضای انجمن خوشنویسان برای تغییر، انگیزه‌اش را دارند، اما فاقد طرح هستند؛ یعنی طرح‌هایی نو ندارند. آنها تصور می‌کنند که با برگزاری نمایشگاه خیلی کار کرده‌اند،  در صورتی که اینطور نیست. به هرحال متوجه شده‌اند که آن ساختار و شکل قدیمی خریدار ندارد.

اما اتفاق دیگر، گفتگو میان نسل‌ها است. آیا نسل های جدید را می‌توان به لحاظ تفکر، جهان‌بینی، نبوغ و تکنیک با هنرمندان قدیمی مقایسه کرد تا  جایی که آن گفتمان بین‌نسلی  رقم بخورد؟

تصورم این است که نسل تازه نبوغ بسیاری دارد. من در کلاس‌های آموزشی خودم با این عزیزان مواجهم و در این زمینه به مواردی برخورده‌ام که از این نبوغِ سرشار، حکایت دارند. مثلا آنچه که من طی چهار سال آموزش به آن رسیده‌ام، برای فلان هنرجوی من پنج ماه زمان برده است. من نسل جدید و امروزی‌ها را مستعد می‌دانم  و به آنها خوشبین هستم. اما خب ساز و کارهایی برای فعالیت بهتر و بیشتر آنها لازم است.  من به این بچه‌ها امیدوارم و به نظرم با وجود نسل‌های جدیدتر دوره دوره‌ی فوران استعدادهاست.

 چگونه است که هنوز به نتایج درخور نرسیده‌ایم؟ ظاهرا هیچ استعدادیابی و جوان‌گرایی در خوشنویسی گذشته و امروز ما وجود نداشته است.

 برای به نتیجه رسیدن این روند ساز و کارهایی لازم است. انجمن خوشنویسان به طور قطع می‌تواند در این زمینه نقش مثبتی داشته باشد. موضوع این است که این استعدادها در مسیر درستشان قرار می‌گیرند یا خیر. این مورد که خیلی هم اهمیت دارد و بر آینده هنر مملکت تاثیر می‌گذارد، به نگاه و نحوه عملکرد کارگزاران فرهنگی و تفکر و برنامه‌هایی که دارند، بستگی دارد.

از کم و کیف تدریس و تربیت شاگردان تان بگویید. آیا موضوع بارز و مهمی وجود دارد که بخواهید آن را ویژگی تلقی کنید؟

خوشحالی من این است که هر کدام از شاگردانم شبیه خودشان هستند و هیچ کدام از آنها شبیه من که استادشان هستم، نشده‌اند.

کمی  درباره شیوه تدریس‌تان بگویید. آیا به آنها اجازه ابراز خلاقیت‌های جسورانه می‌دهید؟ و اینکه آثارشان از کپی‌کاری‌های مرسوم  به دور است؟

همیشه به شاگردانم می‌گویم من از بیرون چیزی به شما نمی‌دهم و آنچه که درون خودتان دارید را کشف می کنم. به نظرم وظیفه مهم یک استاد هم همین است. می‌گویم اصلا چیزی ندارم به شما بدهم و آنچه لازم است در درون شماست که باید بگردید و آن را پیدا کنید. به قول حافظ: «در اندرون من خسته دل ندانم چیست؟/ که من خموشم و او در فغان و در غوغا است». اگر ما این چیستی را در درون خودمان پیدا کنیم، حرف هایی برای گفتن خواهیم داشت. به هر روی هنرمندی که می‌خواهد  ماندگار باشد باید به این شناخت درونی از خود برسد.

شما تجربه برگزاری نمایشگاه‌های برون مرزی را هم در کارنامه دارید؛ کمی از آشنایی غیر ایرانی‌ها با خوشنویسی ایرانی بگویید. یکی از انتقادهای جدی نسبت به خوشنویسی این است که آن را به شکل بین‌المللی  به دیگر ملت‌ها  معرفی نکرده‌ایم.

به نظرم  بهتر است  سوال شما را با یک مثال پاسخ دهم.  من در دبی نمایشگاه داشتم و خانمی آمد و سه اثر مرا خریداری کرد. همان حین به مترجم گفتم از خانم بپرسد که چه خریده و زمانی که به خانه برود، آن تابلوها را با چه عناونینی به خانواده و اطرافیانش معرفی خواهد کرد و می گوید چه خریده است؟ مترجم از او سوال کرد و پاسخ این بود که آنها را به عنوان نقاشی معرفی خواهد کرد. آن خانم تصورش این بود که تابلوی نقاشی خریداری کرده است! او تصور می‌کرد من نقاشی کشیده‌ام. در ادامه من به مترجم گفتم او را مطلع کن و بگو آنچه خریداری کرده‌ای، «خط ایرانی» است.  مترجم به او توضیح داد و به بیان مواردی پرداخت. خلاصه، در نهایت خریدار را آگاه کردیم. زمانی که آن خانم متوجه شد آثاری که خریده نقاشی نیستند و خوشنویسی محسوب می‌شوند، خیلی خوشحال شد. و زمانی هم که مطلع شد شعر، سروده خیام نیشابوری است، خوشحال‌تر شد. او تصورش در ابتدا این بود که خب حالا چند خط هم روی کاغذ کشیده شده که ظاهر زیبایی دارد. مسلما زمانی که متوجه شد ادبیات و شعری از یک شاعر مطرح ایرانی یکی از مولفه کار است به ارزش آنچه خریده بود بهتر پی برد. در نهایت ما موفق شدیم که نشان دهیم خوشنویسی نقاشی نیست و خود هنری مستقل است. می‌خواهم بگویم مخاطبان خارجی در این حد و حدود از خوشنویسی شناخت دارند. 

به نظر می رسد نمایشگاه گردان‌های خارج از کشور، کیوریتورها و بانیان رویدادهایی که هنر ایرانی را مد نظر دارند، باید بیشتر روی این معرفی و پرزنت کردن، خوشنویسی کار کنند. در غیر این صورت ممکن است مخاطب خارجی در صورت ناآگاهی تصور کند اثری آبستره را خریده، یا در نهایت صاحب یک طرح‌واره گرافیکی شده است.

درست است. باید بگویم متاسفانه مخاطبان و هنرمندان و هنر دوستان معدودی در خارج از کشور خوشنویسی ما را می‌شناسند. آنهایی که خوشنویسی را می‌شناسند نیز آن را کاری سنتی می دانند؛ چیزی مانند «گیوه‌دوزی» در یزد یا «گلیم بافی» در شهر طالقان! آنها اغلب خوشنویسی را هنری بومی می‌دانند که مختص خودمان است. مانند موسیقی سنتی ما که برای خودمان کامل است و طی آن خواننده می‌خواند و چهچه می زند؛ اما برای دنیا حرفی برای گفتن ندارد.

برخی می گویند؛ مثلا اگر در معرفی ادبیات و شعرمان به جهانیان موفق نبوده‌ایم به خاطر محدودیت‌های زبان و ترجمه است. اگر اینطور باشد خوشنویسی هم تا حدی درگیر همین چالش است. اما همه اینها بخشی از ماجراست. بخش مهم دیگر حمایت‌های فرهنگی دولتی در ابعاد گسترده و برون مرزی است.

معرفی و آگاهی دادن خیلی مهم است. پس چگونه است که آثار ترجمه شده مولانا در آمریکا با تیراژ خیلی بالا چاپ شده است. در رابطه با محدودیت‌های زبان فارسی که در سوال به آن اشاره کردید نیز باید بگویم؛ اگر خودمان بتوانیم آثار ادبی و هنری‌مان را از فارسی به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم؛ نتایج بهتری خواهیم گرفت. بدون شک، اگر بتوانیم خودمان را برای جهانیان ترجمه کنیم؛ حرف‌هایی برای گفتن خواهیم داشت. بسترها و عناصر معرفتی ما متفاوت است. همان عرفان شرقی به تنهایی جاذبه‌های بسیاری دارد. درباره حمایت‌های دولتی از  فرهنگ و هنر کشور نیز بدیهی است که باید چنین رویه‌ای وجود داشته باشد.

 نویسندگان و مترجمان ما تا حدودی بر فرهنگ و عرفان و فلسفه شرقی و ایرانی می‌شناسند و حتی بر آن اشراف دارند. قاعدتا چنین افرادی نسبت به یک مترجم غیر ایرانی خروجی بهتر، درست‌تر و کامل‌تری خواهد داشت.

درست است. کلا ما هنوز نتوانسته‌ایم هنر و ادبیاتمان را آنطور که باید معرفی کنیم. معمولا اینگونه است که نمی‌توانیم خودمان را معرفی کنیم. در رابطه با خوشنویسی هم باید بگویم ما نقاد می‌خواهیم. خوشنویس نقاد نیست و صرفا خطاط است. نقادی می خواهیم که حتی خوشنویس هم نباشد. متاسفانه در این زمینه با کمبود مواجهیم.

البته هنر خوشنویسی هم به طور صرف هیچ منتقدی ندارد. سال‌هاست با نقدهای ادبی؛ انتقادی و تحلیلی معدودی مواجهیم. گویا از تعداد معدود منتقدان قبلی نیز به طرز چشم‌گیری کاسته شده!

اتفاقا ما روزهای سه‌شنبه جلساتی داشتیم که برخی از پیشسکوتان را ناراحت می کرد. من می‌گفتم مثلا استادی آمده و هزار چلیپا نوشته است. اگر او بیاید و به جای هزار نسخه، دو هزار اثر تولید کند چه اتفاقی می‌افتد و چه تفاوتی رخ داده است؟ تنها اتفاق این است که شعرهای آثار فرق کرده‌اند وگرنه قالب همان است. این یعنی تکرار. اما زمانی که آثار سهراب سپهری را می‌بینید، متوجه می‌شوید که این نقاشی با نقاشی دیگرش زمین تا آسمان متفاوت است. ملک محمد قزوینی در دوره قاجار، هر اثرش با دیگر کارش کاملا تفاوت دارد. یعنی او نه تنها دیگران را تکرار نکرده؛ بلکه خودش را هم تکرار نکرده است. این ویژگی در آثار رضا مافی هم به چشم می خورد. او نوآوری بود که از دل سنت نفس کشید. یعنی او از دل سنت بیرون آمد و حرف نو زد. رضا مافی هم نه تنها دیگران را تکرار نکرد؛ بلکه به تکرار خودش هم نپرداخت. تکرار آفت است.

بخصوص در هنر ایرانی، که روی اسلوب تکرار می‌شود و تقلید و کپی برداری کار را خراب می‌کند.

بله. به قول مولانا؛ «خلق را تقلیدشان بر باد داد/ ای دو صد لعنت بر این تقدیر باد»؛ یعنی اینکه خودش را تقلید کند، دیگری را تقلید کند، لذا تکرار می شود و در جا می‌زند.در صورتی‌که دریچه نوآوری‌ها باید باز شود و هرکس حرف خودش را بزند و شبیه خودش باشد. به نظر می‌رسد که هنرمندان و مسئولان هنری در نحوه پرداختن به هنرها و حمایت از هنرهای ایرانی باید مسیر نویی را پیش گیرند. موضوع دیگر نحوه تدریس استادان و شیوه‌های آموزشی آنهاست که بسیار اهمیت دارد و به نوعی مغفول مانده است. در صورت توجه به همه این موارد است که می‌توان به آینده خوشنویسی امید داشت و آن را به درستی در عرصه جهانی معرفی کرد.

آیا ناگفته‌ای باقی مانده؟

 در پایان روی شاگردی کردن و آموزش هنرجوها و نسل‌های جدید تاکید می‌کنم. این مقطع بسیار مهم است. حافظ می‌گوید: «تا راه رو نباشی کی راهبر شوی؟». قطعا باید مدتی شاگردی کرد. اما خب عصر عصر بی حوصلگی است.

گفتگو: وحید خانه‌ساز

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز