خبرگزاری کار ایران

یک آهنگساز در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد؛

روی آوردن به کلیشه یعنی کور شدن چشمه خلاقیت

روی آوردن به کلیشه یعنی کور شدن چشمه خلاقیت

ادبیات کلاسیک ایران گنجینه «عرفان» و «معرفت» است

خالق آلبوم «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق» گفت: ابتدا قصد داشتم پروژه را برای دونوازی تنبور و ویلنسل آماده کنم تا ظرافت و معنویت تنبور را با صلابت و حزن ویلنسل بیامیزم اما با شروع کار و نیازی که در مراحل مختلف احساس شد به مرور سازهای دیگر را اضافه کردیم و به کوارتت و نهایتا کوئینتت رسیدیم البته نه به مفهوم کلاسیک آن. بلکه ترکیبی از سازها که بستر مناسب را برای همراهی با تنبور ایجاد کنند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، با وجود آنکه تولیدات آلبوم‌های موسیقی طی چند سال گذشته به دلایل مختلف از جمله تورم اقتصادی کاهشی چشمگیر داشته اما اینگونه هم نیست که آثاری درخور و فاخر تولید و منتشر نشوند؛ چه بسا اگر این آثار معدود را نیز نادیده بگیریم، سیاه‌نمایی کرده‌ایم.

البته که در ظاهر شرایط موسیقی خوب است و هنوز کنسرت‌های پاپ در جای جای کشور برقرار است و تک‌آهنگ‌ها نیز به طور مستمر منتشر می‌شوند اما در واقع اینگونه است که هرچه به موسیقی عامه‌پسند پرداخته می‌شود به همان اندازه موسیقی فاخر (چه سنتی، نواحی و ارکسترال) نادیده گرفته می‌شود. این یعنی تهیه‌کنندگان روی موسیقی‌های کم‌مخاطب سرمایه‌گذاری نمی‌کنند و وزارت ارشاد و نهادهای زیر مجموعه نیز برای تولید آلبوم بودجه چندانی ندارند؛ لذا انتشار هر مجموعه موسیقایی فکر شده، مایه انبساط خاطر مخاطبان خاص‌تر خواهد بود.

آلبوم «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق» با آهنگسازی صیاد محمدی و تنظیم سینا رضازاده یکی از آثاری است که به تازگی و پس از یازده سال منتشر شده. این اثر، نخستین تجربه هم‌نشینی ساز تنبور با کوئینتت زهی است که فضای موسیقی عرفانی را با موسیقی کلاسیک تلفیق می‌کند.  این آلبوم پس از آلبوم «در سلوک صبح» دومین اثر صیاد محمدی در مقام آهنگساز است.

صیاد محمدی متولد ۱۳۶۷ و اهل کرمانشاه است. او دکترای داروسازی خود را از دانشگاه علوم پرشکی تهران دریافت کرده است. وی موسیقی را نزد علی اکبر مرادی، هوشنگ کامکار، حیدر کاکی و محسن الهامیان و آموخته است.

محمدی به مناسبت انتشار آلبوم «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق» با ایلنا گفتگو کرد.

روی آوردن به کلیشه یعنی کور شدن چشمه خلاقیت

به سراغ آلبوم «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق» برویم، مجموعه‌ای که انتشارش بیش از یک دهه زمان برده است. ایده‌ی اولیه‌ی این پروژه چگونه و از کجا آغاز شد؟

در ایام دانشجویی در حلقه‌ای از دوستان نزدیک که دو نفر از آنها در این آلبوم همکاری کرده‌اند (سینا رضازاده و نیما سرهنگی)، تقریبا تمام وقت خود را به شنیدن، نواختن و صحبت از موسیقی می‌گذراندیم. بودن با این دوستان برایم سعادت بزرگی بود، مخصوصا سینا رضازاده که در زمینه موسیقی تأثیر فراوانی بر من گذاشت. هر کدام قطعاتی که از شهریور ۹۰ تا انتهای ۹۱ ساختم را با این دوستان در میان گذاشتم. نهایتا بعضی از قطعات را انتخاب کردیم و سینا تنظیم کار را بر عهده گرفت. هفته‌های آخر تیرماه سال ۹۳ که به ضبط  کار انجامید، مهاجرت سینا به آمریکا برای ادامه تحصیل را داشتیم و تقریبا تمام شبانه روز را با هم بودیم.

اصولا هنرمندان در معمول‌ترین حالت تلاش می‌کنند اثر جدیدشان با آثار قبلی متفاوت باشد. درباره آلبوم جدیدتان این تفاوت‌ها و تمایزها در چه مواردی است؟

بررسی کارنامه هر هنرمند، باید سیر تکامل را در بازه زمان نشان دهد. هنرمند باید از در افتادن در دام کلیشه‌ها بپرهیزد. اگر کسی به تکرار روی بیاورد یعنی چشمه خلاقیتش کور شده است. از زمان شروع به کار موسیقی تاکنون امکان تولید انبوه برایم فراهم بوده، اما ترجیح داده‌ام که گزیده‌تر کار کنم. «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق» اولین پروژه‌ای بود که ضبط کردم (تیرماهِ سال ۱۳۹۳)، اما «سلوک صبح» که سال ۹۸ ضبط شد، اولین کاری بود که از من منتشر شد (تیرماهِ سال ۱۳۹۹)، و تقدم و تاخر در انتشار بنا به دلایلی رعایت نشد. اما سعی بر این بوده از تکرار بپرهیزم و اثر متفاوتی ارائه دهم. ساخت و تنظیم قطعات، انتخاب سازها، تقسیم بندی قطعات تا طرح جلد و باقی موارد، به گونه‌ای بوده که به یک فضای نو برسم. البته اینکه موفق بوده‌ام یا نه به نظر مخاطبین و منتقدین بستگی دارد.

در آلبوم «عبور واژه‌ها و شطح یک عشق» از چه سازهایی استفاده کردید و دلیل بهره‌گیری از آنها توسط شما به عنوان آهنگساز، چه مواردی بوده است؟

مدت‌ها به این فکر می کردم که خروجی کاری که حاصل هم نشینی تنبور و سازهای موسیقی کلاسیک باشد به چه صورت خواهد بود. چون تا آن زمان تنها تجربه، کنسرت گروه شمس بود همراه با ارکستر فیلارمونیک اوکراین؛ که هیچ وقت به صورت رسمی منتشر نشد. به بعضی از دوستان با تجربه‌تر این ایده را پیشنهاد دادم، اما بنا به دلایلی انجام نشد. ابتدا قصد داشتم پروژه را برای دونوازی تنبور و ویلنسل آماده کنم تا ظرافت و معنویت تنبور را با صلابت و حزن ویلنسل بیامیزم اما با شروع کار و نیازی که در مراحل مختلف احساس شد به مرور سازهای دیگر را اضافه کردیم و به کوارتت و نهایتا کوئینتت رسیدیم البته نه به مفهوم کلاسیک آن. بلکه ترکیبی از سازها که بستر مناسب را برای همراهی با تنبور ایجاد کنند. اصراری بر استفاده از همه سازها در تمامی قطعات نبوده، و به کارگیری سازها بسته به نوع قطعه متفاوت است. مثلا در قطعه «وسوسه عاشقی» کنترباس و ویلنسل، تنبور و سازهای کوبه‌ای را همراهی می کنند.

سوالی که همواره از سوی منتقدان و هنرمندان در رابطه با آثار هنری مطرح می‌شود، مقوله فرم و محتوا و مضمون است. حال اگر معنا را هم اضافه کنیم، سوال این است در آلبوم اخیرتان، چه جایگاهی برای «معنا» در مقابل «فرم» قائل هستید؟

فرم و معنا دو بعد آفرینش و خلق یک اثر هنری یا ادبی هستند. دو جامِ یک صدف. پرداختن به این دو مولفه به موازات هم به اثر، حجم و عمق می‌دهد. پرداختن به هر کدام از این دو به تنهایی ممکن است منجر به خلق آثاری شود که حتی اگر در کوتاه مدت هم مورد توجه قرار بگیرند در گذر زمان به دست فراموشی سپرده می‌شوند. مثنوی معنوی به عنوان یکی از درخشان‌ترین آثار فکر بشری نه تنها برای ایرانیان و فارسی زبانان که در سراسر جهان اگر به چنین جایگاه ارجمندی دست یافته، به این دلیل است که مولانا والاترین مفاهیم و معانی را در مناسب ترین ظریف ریخته و ارائه داده است.

«شطح»، «عبور»، «عشق»… این سه‌گانه چطور به یک ساختار موسیقایی بدل شد؟

در شعری از استاد شفیعی کدکنی آمده که: «عشق، یک واژه نیست یک معناست‌». شطح، عبور و عشق هر کدام فراتر از واژه، بار معنایی و فلسفی عمیق و گسترده‌ای دارند. انسان هر لحظه در حال اندیشیدن به مسائل مختلف حیات است. معنای زندگی چیست؟ جایگاه اخلاقیات در زندگی کجاست و بسیار موارد خُرد و کلان دیگر که ذهن ما را درگیر می‌کند. تحلیل ما از این مسائل و واکنشمان به آنها جهان‌بینی ما را شکل می‌دهد. این که کجای جهان ایستاده‌ایم و معنای بودنمان در چیست؟ من هم برداشتم از این مفاهیم را در به زبان موسیقیایی ارائه داده‌ام.

یک سوال ظاهرا بی ربط این است که کدام نویسنده یا شاعری بیشترین تأثیر را بر شما داشته؟

ادبیات معاصر را بسیار دوست دارم و معتقدم که آینه‌ای کامل از زندگی انسان امروز است و بیشتر از همیشه مسائل اجتماعی را در خودش دارد. از میان شعرای بعدی، از نیما، مهدی اخوان ثالث، محمدرضا شفیعی کدکنی، فریدون مشیری و بسیاری دیگر. از میان نویسندگان نیز ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، محمود دولت آبادی، منصور یاقوتی، عباس معروفی و بسیاری دیگر.

به سراغ عرفان برویم که اساس و بستر تنبور مناطق صحنه و گوران است. سوال این است که شما تا چه حد از عرفان ایرانی در آثار خود الهام گرفته‌اید؟

موسیقی ارتباط تنگاتنگی با ادبیات دارد و ادبیات کلاسیک ایران گنجینه ای است سرشار از عرفان و معرفت؛ که هر ایرانی می‌تواند به داشتن آن افتخار کند. عرفان و ادب در تاریخ ادبیات ایران به گونه‌ای در هم پیچیده‌اند که گاه تفکیک آنها از هم امکان پذیر نیست. بسیار ادبایی که عارف بوده و عرفایی که ادیب بوده‌اند. متفکرانی بسیار پیشرو، به عنوان مثال بعضی از آثار سهروردی مثل «عقل سرخ» را از اولین نمونه های داستان کوتاه در تاریخ ادبیات جهان می‌دانند. «نیروانا و نور» در آلبوم قبلی ام «در سلوک صبح»، ملهم از فلسفه اشراق سهروردی بود، «در پای دار حلاج» تصویری است که تذکره‌الاولیای عطار به من داده است. تاثیرگذاری ادبیات، عرفان، طبیعت و ... این گونه است که به مشغله فکری هنرمند تبدیل می‌شوند و در اثری که خلق می کند متجلی می‌شوند.

با این تفاسیر، آلبوم جدیدتان بیشتر از فرم تبعیت می‌کند یا از حس و محتوا؟

تلاشم بر این بوده که به هر دو مولفه تا حد امکان پرداخته شود و هیچ کدام در قیاس با دیگری قربانی نشوند. به عنوان یک مخاطب موسیقی برایم بسیار مهم است که یک اثر چگونه آغاز می‌شود، چگونه ادامه می‌یابد و به کجا ختم می‌شود. یعنی مقدمه، توالی قطعات، موخره، ارتباط و انسجام و منطق کلی حاکم بر فضای کار. از طرفی اگر کار عاری از احساس باشد و هنرمند با تمام وجود به خلق آن نپرداخته باشد، نتیجه بی‌روح و مصنوع جلوه می‌کند. همچنین اگر محتوای اثری ضعیف باشد و به عبارتی حرفی برای گفتن نداشته باشد، مخاطب نمی‌تواند پیامی از آن برداشت کند و دچار سردرگمی می‌شود و طبیعتا با آن ارتباطی برقرار نمی کند.

به عنوان سوال آخر از چه چالش‌هایی در هم‌نشینی صدا، متن، فرم بصری و روایت داشتید؟

دستان تنبور به فواصل پرده و نیم‌پرده تقسیم شده است و ربع پرده (کرن و سری) که مشخصه موسیقی ایرانی است در آن وجود ندارد. این عامل باعث شباهت موسیقی تنبور با سازهای موسیقی کلاسیک می شود و  نزدیک ترین ساز موسیقی ایرانی به سازهای موسیقی کلاسیک. هر چند که این دستان ها با فواصل گام تامپره انطباق ندارند و هر کدام تا چند سِنت اختلاف دارند. از طرفی فواصل خاص و منحصر به فرد موسیقی تنبور، گاه استفاده از نیم پرده‌های کروماتیک متوالی، روند هارمونیزاسیون را دشوار می‌کرد و منجر به استفاده از تکنیک‌های کمتر شایع مثل استفاده از فواصل نامطبوع شد که در نهایت به نحوی به جزئی از مشخصات کار تبدیل شد.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز