رییس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه در گفتوگو با ایلنا:
هشدار درباره مرگ مدرسه/ معلمان به کارگران فرهنگی بدل شدهاند
رییس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی گفت: برنامه درسی متمرکز ما باید تغییر کند. اگر تغییر نکند، واقعاً ایده «مرگ مدرسه» حتما محقق خواهد شد و این اتفاق خیلی هم طول نمیکشد.
«مصطفی قادری» رییس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با خبرنگار ایلنا در پاسخ به این سوال که چرا تمایل دانشآموزان به حضور در مدرسه و آموزش رسمی در کنار افت معدل کل کشور در حال کاهش است؟ تشریح کرد: دلایل این پدیده میتواند بسیار متنوع باشد و در قالبهای مختلفی طبقهبندی شود، اما من از دلایل اصلی شروع میکنم و به تدریج دلایل فرعی و جزئیات را توضیح میدهم.
کارکرد مدرسه زیر سؤال رفته است
وی ادامه داد: این روزها دانشآموزان یا والدین آنان تمایل کمتری به مدرسه پیدا کردهاند یا اینکه در زمینه نتایج امتحانات نهایی و امتحانات پایاندورهها، ضعفهایی مشاهده میشود. ملاحظه میکنید که میانگین معدل دانش آموزان سراسر کشور بین ۸ تا ۱۳ گزارش شده است. علت همهی این کاستیها و دلسردیها این است که کارکرد مدرسه زیر سؤال رفته است.
قادری ادامه داد: در گذشته، کارکرد مدرسه این بود که دانش را از کتابهای درسی و ذهن معلم به ذهن دانشآموز منتقل کند تا دانشآموز آن را بیاموزد و با همان دانشی که فراگرفته است، تبدیل به یک کارمند شود یا در جایی مشغول به کار گردد و پستی به او محول شود.
با انتقال دانش نمیتوان شهروند مطلوب قرن ۲۱ تربیت کرد
وی اضافه کرد: این کارکرد، پنجاه سال پیش کارکرد مناسبی بود. یعنی انتقال اطلاعات از کتاب درسی به ذهن دانشآموز، که باعث میشد که ما بتوانیم مثلاً کارمند یا شهروند تربیت کنیم. اما این کارکرد در حال حاضر از بین رفته است. یعنی با انتقال دانشها نمیتوان شهروند مطلوب قرن ۲۱ تربیت کرد.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه عنوان کرد: در رسانهها، شبکههای اجتماعی و تلویزیون و اخیرا چتباتهای هوش مصنوعی مقدار زیادی اطلاعات و دانشهای آموزشی برای کودکان و نوحوانان وجود دارد، چنانچه نسل زد و آلفای ما روزانه شاید هفت یا هشت ساعت در این رسانهها در حال زندگی کردن هستند. من نمیگویم فقط آموزش میبینند، بلکه در آن محیط زندگی میکنند در حالی که ما این مکانها را مکان آموزش به حساب نمیآوریم.
آموزش غیررسمی، آموزش رسمی مدرسه را دچار زوال کرده است
وی ادامه داد: ولی باید بپذیریم که در دنیای امروز، برنامههای درسی غیررسمی و آموزش غیررسمی به سرعت در حال کنار زدن برنامههای درسی و آموزشهای غیررسمی هستند. آموزش غیررسمی تعاریف گوناگونی دارد؛ مثلا فرستادن فرزندان به کلاس موسیقی، کامپیوتر یا هوش مصنوعی توسط پدر و مادر تا پرسه زدن دانش آموزان در فضای مجازی و پرسش از هوش مصنوعی و یا کار با ابزارهای هوش مصنوعی همگی جزو آموزشهای غیررسمی محسوب میشوند. بنابراین، آموزش غیررسمی به چنان سطحی از اهمیت رسیده است که آموزش و برنامه درسی رسمی مدرسه را دچار زوال کرده است.
رییس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی بیان کرد: البته در گذشته هم برنامههای درسی مشکل داشتند، چرا که تمام کسانی که به مدرسه میرفتند، میدیدند که دروس تخصصی مانند ریاضی، فیزیک، شیمی یا دروس عمومی، تاثیر کمی در زندگی واقعی آنان دارد، حدود هشتاد درصد از این محتوای درسی مدرسه کاربردی نبودند یا با نیازهای شخصی دانش آموزان هماهنگ نبودند و تنها کمتر از بیست درصد از دانش برنامه درسی در زندگی واقعی نوجوانان کاربرد داشت.
وی افزود: اکنون ما دانشآموزانی از نسل Z داریم که با ورود به دورهی راهنمایی در زمینه ادامه تحصیل دچار گسست معنایی و هویتی میشوند و این پرسش برایشان مطرح میشود که آیا برنامههای درسی فعلی مدرسه واقعاً به درد آنان میخورد یا خیر؟ مثلاً آیا آنچه ساعتها وقت صرف آن میکنند میتواند در بازار کار، زندگی آنان را تأمین کند؟ این نگاه نسلهای جدید ممکن است از نگاه نسلهای گذشته ساده لوحانه به نظر برسد، اما واقعگرایانهتر است.
مصطفی قادری اذعان کرد: به نوعی میتوان گفت این بچهها از ما زرنگتر هستند؛ نه به معنای باهوشتر بودن، بلکه از این جهت که اطلاعات بیشتری از طریق دنیای مجازی دریافت میکنند و به خوبی آگاهاند که محتوای درسی مدرسه چیزی نیست که بتوان با آن زندگی کرد و در زمانه آنها حتی مدارک و مدارج تحصیلی در زندگی واقعی مانند گذشته ارزشمند نیستند.
وی در ادامه گفت: دقت کنید که یک کودک در هر دقیقه به سرعت چندین صفحه را در سامانههای مجازی نگاه میکند و به دنبال اطلاعات میگردد. نسل Z، «زامبی اطلاعات» هستند و به این صورت بار آمدهاند که باید پیوسته اطلاعات دریافت کنند. این اطلاعات باعث میشود که آگاهی بیشتری نسبت به آینده و گذشته خود پیدا کنند.
مشروعیت برنامههای درسی در دوره متوسطه زیر سوال رفته!
مدرس مطالعات برنامهی درسی خاطرنشان کرد: به گذشته نگاه میکنند و از خود و پدر و مادر، مدیران مدرسه، مسؤولان و از بنده که استاد دانشگاه هستم، میپرسند سرنوشت کسانی که درس خواندند، چه شد؟ وقتی به بازار کار، اقتصاد، تجارت و صنعت نگاه میکنند، میبینند افرادی که تحصیلات رسمی نداشتهاند اما وارد بازار کار شدهاند، اغلب موفقتر از کسانی هستند که به تحصیلات خود ادامه دادهاند. فشاری که قبلا در مورد مشروعیت برنامههای درسی در دورهی دانشگاه بود اکنون در دورهی دبیرستان احساس میشود.
وی اضافه کرد: نمونههای زیادی از نسلهای جدید دانش آموزان را داریم که جزو دانشآموزان درسخوان با معدل بالا و از خانوادهای با سطح اجتماعی و تحصیلات بالا را میبینم که اصرار میکنند و میگویند که دیگر نمیخواهم درس بخوانم و میخواهم وارد بازار کار شوم یا میخواهم یک کار عملی انجام دهم تا از این راه پول درآورم و زودتر صاحب یک شغل، حرفه و یک قلمرو تخصصی شوم که با آن زندگی کنم. یا اگر چهار سال دیپلم و چهار سال دیگر کارشناسی ارشد بگیرم نهایتا با این دروس غیرکاربردی به چه چیزی میخواهم برسم؟
قادری ادامه داد: بنابراین پاسخ نسل جدید و حتی والدین آنها به این پرسشها که آیا برنامه درسی مدرسه میتواند در زندگی واقعی ما نقش واقعی داشته باشد یا خیر، منفی است. شما وقتی به برنامه درسی مدرسه نگاه میکنید، همان مطالب و البته صدها مرتبه گستردهتر در چت باتها و صفحات اجتماعی وجود دارند.
معلمان از دید نسل جدید چندان باسواد و جذاب نیستند
وی با اشاره به نقش معلم توضیح داد: البته نقش معلم و حضور او در کلاس درس، قابل مقایسه با فضای مجازی نیست. ولی معلمان به دلیل نظام متمرکز شدیدا وابسته به کتابهای درسی هستند. آنها نیز از دید نسل جدید چندان باسواد و جذاب نیستند. زیرا کارکردهای معلمی نیز زیر سوال رفته است؟ چرا که امروز هوش مصنوعی حتی بهتر از معلمان میتواند اضطراب، ناراحتی و مشکلات یادگیری کودکان را تشخیص دهد.
آیا مدرسه با کارکرد موجود میتواند در آینده زنده بماند؟
رییس دانشکده روانشناسی دانشگاه علامه ابراز کرد: حتی در زمینه تربیتی و کنترل احساسات و عواطف نیز ماشینها از معلمان جلوترند. در نتیجه معتقدم در جهان پساکرونا، کارکردهای قبلی مدرسه به شدت دچار افول شده یا از بین رفتهاند و در نهایت باید به این فکر کنیم که آیا مدرسه با این کارکرد میتواند در آینده زنده بماند؟ اخیراً ایدهی «مرگ مدرسه» در میان دانشگاهیان و متخصصان تعلیم و تربیت مدام در حال تکرار است.
وی با اشاره به مرگ مدرسه گفت: علت آن همین وضعیتی است که ما در فضای مدرسه و در کلاسهای درس میبینیم، جایی که دانشآموزان و حتی خانوادهها نیز اخیراً نسبت به برنامه درسی مدرسه و آموزشهای آن دچار تردید شدهاند. آنان نگران هستند که اگر فرزندشان مثلاً مدارج عالی ارشد و دکتری را بخواند، چه خواهد شد؟ آیا بهترین شغل را به دست خواهد آورد؟ ما این حس را در دانشگاهها که حضور داریم نیز در میان دانشجویان احساس میکنیم.
تعداد دانشجویان پسر در بسیاری از رشتهها کاهش یافته است
قادری عنوان کرد: اکنون واقعاً تعداد دانشجویان پسر در بسیاری از مقاطع و رشتهها کاهش یافته است، تا جایی که ممکن است در یک کلاس، ۲۰ درصد پسر و ۸۰ درصد دختر باشند. علت این امر باز هم ناشی از نیاز است. اینکه پسران احساس وابستگی بیشتری به کار و شغل دارند و آموزش را به شکل فانتزیک میبینند.
وی اضافه کرد: آنان آگاهی زیادی نسبت به مشاغل آینده دارند و میگویند این مدرک تحصیلی به درد من نمیخورد و بهتر است یک مهارت فنی مانند تعمیرات موبایل و کارهای نرمافزاری یاد بگیرم یا بازی کامپیوتری طراحی کنم یا در یک صنعت مشغول کار شوم تا در زندگی روزمره و آیندهام بتوانم از آن استفاده کنم.
او خاطرنشان کرد: همه ما که دیروز به مدرسه رفتیم میدانیم که در زمان ما علم ذاتا ارزشمند بود. اما آیا واقعا علوم ذاتا ارزشمند هستند. بچههای اخیر، بچههای نسل آلفا، بیشتر این سؤال را میپرسند. قبلاً نیز این سوال پرسیده میشد. علت آن، همانطور که عرض کردم، این بود که کارکرد مدرسه در آن زمان، کارکرد علمی خود را داشت. اگر میپرسیدی چرا باید جغرافی یا ریاضی یاد بگیرم پاسخ این بود که ریاضی ارزشمند است و علم ذاتاً ارزشمند است. دانش موجود در این کتاب، فارغ از فواید آن ذاتاً ارزشمند است و آگاهی تو را افزایش میدهد.
از نظر نسل جدید، دانش ذاتاً ارزشمند نیست
عضو هیات علمی دانشگاه علامه با اشاره به تفاوتهای میاننسلی ادامه داد: اما از نظر نسل جدید، دانش ذاتاً ارزشمند نیست. دانشی ارزشمند است که بتوان آن را در تجارت، صنعت و مسائل اجتماعی به کار برد. بنابراین، اگر برنامههای درسی مدرسه بخواهند سهمی در این زمینه داشته باشند، باید بحث ارتباط با بازار تجارت و علایق نسل جدید را دنبال کنند که اکنون در بسیاری از کشورها از دوره ابتدایی به این امور پرداخته شده است.
وی در ادامه گفت: البته این دیدگاه مخالفانی نیز دارد. برخی میگویند دوره ابتدایی، دوره تربیت انسان است و نباید مهارتهای شغلی و اقتصادی را از همان ابتدا به کودکان آموزش داد. اما واقعیت این است که انسان امروز ابعاد مختلف و ساحتهای گوناگونی از جمله اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد.
قادری پیشنهاد کرد: ما میتوانیم به صورت ساده، مهارتهای اقتصادی را در لابهلای ریاضی، علوم و سایر دروس تدریس کنیم. آموزش کارآفرینی در مدارس ابتدایی در کشورهای اسکاندیناوی وجود دارد و با نکات بسیار ساده و مهارتهای اولیه مانند نظم، مداومت، تلاش، برنامه ریزی و هماهنگی که برای هر شغلی لازم است، مهارتهای بازار کار را به کودکان آموزش میدهند.
وی درباره مزایای روش پیشنهادی خود توضیح داد: این مهارتها را به آنان یاد میدهند چون زیربنای مهارتهای شغلی، کارآفرینی و توسعه حرفهای این کودکان در آینده خواهد بود. به تدریج این موارد بیشتر و بیشتر میشود تا وارد دانشگاه شوند. هنگامی که برنامه درسی به دبیرستان میرسد، دانشآموز باید ایده داشته باشد. ایدههایی برای اجرا و تولید. این روند را از دبیرستان شروع میکنند که اگر شما وارد رشته فنی، علوم انسانی یا علوم تجربی شوید، فرقی نمیکند میپرسند ایده شما در این درس یا در این رشته چیست و میخواهید چه کار کنید؟
دانشآموز باید بتواند ایدههایش را در مدرسه ارایه دهد
متخصص مطالعات برنامه درسی گفت: در کشور ما نیز باید به گونهای این ایدهها آموزش داده شوند که دانشآموز بتواند این دغدغهها را به خوبی بیان کند و تعریف و جستجو کند و آن را پرورش دهد، دانشآموز باید بتواند ایدههایش را به مدرسه بیاورد و آنها را تمرین کند و ارایه دهد.
وی افزود: استاد یا معلم مدرسه، آن ایده را بررسی میکنند و تعدادی از دانشآموزان که ایدههای مشابهی دارند، گروههایی تشکیل میدهند و با معلم مربوطه بر روی آن کار میکنند. مهم نیست که ایده در دبیرستان حتماً به بازار کار برسد، به استارتاپ تبدیل شود یا به مرحله اجرا درآید، اما حداقل دانشآموز قبل از گرفتن دیپلم، یک یا دو ایده در دبیرستان داشته است و سپس دوره کارشناسی را شروع میکند و در آنجا نیز یک یا دو ایده را میآزماید.
او اضافه کرد: دانشآموز همینطور تا مقاطع بالاتر ادامه میدهد و در نهایت وارد بازار کار میشود و میفهمد که کسبوکار از زمانی که شما ایده شغلی دارید تا زمانی که آن را به اجرا درخواهید آورد و نهایتاً به یک شغل تبدیل کنید، یا اینکه مشاغل نوپا و جدید چه چالشها و مراحلی دارند. تمام موضوعات در سیستم آموزشی ما با این ایده که علم ذاتاً ارزشمند است، تدریس میشوند. ما باید دانش و برنامه درسی مدرسه را با این پرسش تطبیق دهیم که چه دانشی برای یادگیری در مدرسه و دانشگاه ارزشمندتر است؟
نیازهای کل کشور در برنامههای درسی در نظر گرفته نمیشود
قادری تاکید کرد: این تفکر در دانشکدههای تعلیم و تربیت رواج دارد و سیاستگذاران آموزشی و مدیران ما همگی از این وضعیت مطلع هستند که مدرسه کارکرد خود را از دست داده و رو به افول است، اما به دلیل اینکه ساختارهای اداری بزرگی ایجاد شده و نیز نظام آموزشی، ساختاری بسیار فرسوده، کند و بزرگی دارد و تغییر آن بسیار دشوار است، مدیران واقعاً از عهده تغییر آن برنمیآیند. ما یک ساختار متمرکز برای برنامههای درسی در وزارت آموزش و پرورش ایجاد کردهایم. در اینجا یعنی در تهران، برنامههای درسی مانند تلگراف به سراسر کشور ارسال یا بهتر است بگوییم ابلاغ میشوند. اصلاً نیازهای کل کشور در نظر گرفته نمیشود.
وی در ادامه گفت: ما نیازها را بیشتر از چند کوچه اطراف خودمان در تهران میبینیم و به این توجه نمیکنیم که برنامه درسی باید سه وجه داشته باشد؛ بخش ملی که به مسائل دولت-ملت و جامعه خودمان میپردازد، یک سطح محلی و یک سطح بینالمللی هم وجود دارد. ما نباید خومان را با خودمان مقایسه کنیم. ما خودمان را با گذشته خودمان مقایسه کرده و خودمان را تشویق میکنیم. این یعنی اینکه نسبت به پیشرفت سایر کشورها بیاطلاع هستیم.
ترکیه در آموزش خیلی از ما جلوتر است
رییس دانشکده علوم تربیتی اذعان کرد: کشور ما این قدر مؤسسه پژوهشی تأسیس کرده یا تعداد زیادی مقاله در حوزه تعلیم و تربیت منتشر کرده است اما نتیجه نهایی آن برای تعلیم و تربیت چه بوده است؟ در سطح بین المللی، برنامه درسی ما با همسایگان خودمان باید مقایسه شود. مثلاً ترکیه در آموزش چقدر از ما جلوتر است و آنان چه کار میکنند که موفقتر هستند؟ حالا باید برنامه درسی را بازنگری کنیم.
وی تاکید کرد: از همه مهمتر، برنامه درسی باید وجه محلی نیز داشته باشد. هر استان ما خودش یک کشور است. اگر همین استانها را به اروپا ببرید، هر کدام ظرفیت یک کشور را دارند. شما میدانید که آب و هوا، مسائل اقتصادی، مسائل فرهنگی، استعدادها، سبک زندگی و روش زندگی مردم و فرهنگ آنان متفاوت است. آیا لازم است برنامه درسی استاندارد در همه جای کشور یکسان باشد؟
سیاست چندتألیفی شدن کتابهای درسی عملی نمیشود!
مصطفی قادری گفت: ما نزدیک به بیست سال است که سیاست چندتألیفی شدن کتابهای درسی را مطرح کردهایم، اما اتفاق نمیافتد. قرار بود این کار ابتدا در حداقل چهار منطقه در جنوب شمال، شرق و غرب کشور انجام شود و سپس به تدریج به سطح استان برسد. هر استانی برنامه درسی خاص خود را داشته باشد. و البته این به معنای کنار گذاشتن برنامه درسی مشترک نیست.
وی بیان کرد: برخی دروس مانند ادبیات فارسی و مطالعات اجتماعی باید مشترک باشند زیرا هدف آنها ایجاد هویت ملی است و همه باید به زبان فارسی پیوند بخورند. هر ایرانی باید زبان فارسی را به عنوان هویت ملی و زبان ملی به خوبی یاد بگیرد. اما وقتی راجع به پرندگان صحبت میکنیم، بهتر نیست که من از پرندهای در کتاب علوم نام ببرم که در استان من یافت میشوند؟
او با ذکر مثالی توضیح داد: مثلا ما اکنون پرندهای به نام میش مرغ داریم. این پرنده در چندین استان شمال غربی کشور یعنی آذربایجان غربی، کردستان و همدان زندگی میکرد. در گذشته این پرنده به وفور وجود داشت، اما اکنون دیگر نیست. اکنون حتی معلمان علوم ما نمیدانند که نزدیک به ۱۰۰ عدد از این پرنده در جنوب استان آذربایجان غربی در شهرهای بوکان و میاندوآب باقی مانده است.
معلمان ما برای معلمی در جهان جدید آماده نیستند
عضو هیات علمی دانشگاه در ادامه گفت: اگر از معلمان ما در استان آذربایجان غربی بپرسید که چنین پرندهای را میشناسند یا نه، نمیدانند چنین پرندهای وجود دارد. معلمان و اساتید ما در همین سیستم تحصیل کردهاند. آنها واقعا برای معلمی در جهان جدید آماده نیستند. به همین دلیل است که ما واقعاً قبل از تغییر برنامه درسی، به آموزش معلمان نیاز داریم. معلمی که سوادش تنها به اندازه کتاب درسی باشد، دیگر مانند گذشته برای تدریس در کلاس کافی نیست.
معلمان ما به کارگران فرهنگی بدل شدهاند و نه اندیشمندان فرهنگی
وی اضافه کرد: معلم باید فیلسوف و اندیشمند باشد. باید حداقل در زمینه درسی که تدریس میکند، چندین کتاب خوانده باشد تا بتواند مثلاً اگر موضوع پرندگان باشد بتواند در مورد آنها صحبت کند. باید پرندگان بومی استان خود را بشناسد. باید فرهنگ و ویژگیهای بومی این استان را بشناسد. در این صورت دانش کاربردی میشود. امروزه معلمان ما به کارگران فرهنگی بدل شدهاند و نه اندیشمندان فرهنگی. ما آنها را از هر لحاظ بسیار ضعیف نگه داشته ایم.
قادری خاطرنشان کرد: ما سالها است در این باره صحبت میکنیم که باید برنامههای درسی تمرکززدایی شوند. برخی، ایدهی آزادسازی چند مرحلهای و برخی دیگر ایده برنامه درسی نیمهمتمرکز را مطرح کردهاند و گفتهاند که برنامه درسی نمیتواند کاملاً متمرکز باشد. اما حتی آن ایده چند تالیفی نیز متوقف شد. در دهه ۸۰ بحثهای جدی درباره آن وجود داشت، اما اکنون دیگر مطرح نیست.
وی در مورد اهمیت برنامه آموزشی گفت: برنامه درسی و محتوای آموزشی به اعتقاد من، ژن آموزشی است که برای تغییر آموزش مدرسه، اول باید این ژن یعنی برنامه درسی را تغییر دهید. برنامه درسی است که در ذهن، جان، نگرش، فکر و قلب کودکان ما ریشه میدواند. ما میخواهیم این بذرها را بکاریم، این بسیار مهم است که هنگام نوشتن برنامه درسی، هم به مسائل محلی و هم مسائل ملی و هم بین المللی توجه شود.
استاد دانشگاه اظهار کرد: اشتباهی که در ایران رخ داده است، اشتباه سیاستگذاری است. در تمامی سیاستگذاریهای ما از جمله سیاستگذاری آموزشی و برنامه ریزی درسی، تصور بر این بوده است که برنامه درسی محلی، همان برنامه درسی ملی است. وقتی ما از واژه بومیسازی صحبت میکنیم، بومیسازی را معادل ملیگرایی در نظر گرفتهایم، در حالی که نیازهای ملیگرایی با محلی گرایی متفاوت است.
تمرکززدایی از برنامههای درسی یک مسئله سیاسی یا امنیتی نیست
وی افزود: زبان، لباس، آداب و رسوم، آبوهوا، جغرافیا، پوشش جنگلی، پوشش گیاهی، کارخانجات، ظرفیتهای صنعتی و ظرفیتهای اقتصادی از استانی به استان دیگر فرق میکند. خب، چه لزومی دارد که برنامه درسی علوم در سراسر کشور یکسان باشد؟ من فکر نمیکنم تمرکززدایی از برنامههای درسی یک مسئله سیاسی یا امنیتی باشد. این بهانهی مدیرانی است که نمیتوانند ایدهعدم تمرکز را در کشور پیاده کنند. شما برنامه درسی علوم را آزاد بگذارید. برنامه درسی ادبیات فارسی و دروس ملی میتواند متمرکز باشد و از سوی تهران مدیریت شود.
قادری عنوان کرد: در گذشته بهانه میآوردند که استانها نمیتوانند برنامه درسی و محتوای آموزشی محلی تدوین کنند. اما اکنون که اینگونه نیست. اکنون در خود استانها، دهها نفر متخصص دارای دکترا و کارشناسی ارشد برنامه ریزی درسی در خود بدنه آموزش و پرورش در اختیار دارند که بسیاری از آنان معلم هستند. ما صدها نفر داریم که در رشتههای مدیریت آموزشی، برنامهریزی درسی، برنامهریزی آموزشی، فلسفه تعلیم و تربیت و تکنولوژی آموزشی تحصیل کرده اند.
وی ادامه داد: اکنون تعدادی از معلمان در استانها از این افراد متخصص هستند. بنابراین، اینها بهانه بوده است و در نهایت ما میتوانستیم برنامه درسی محلی و ملی، هر دو را داشته باشیم. قطعاً نگرانیهای ملی نیز بسیار مهم است اما ما تنها به برنامه درسی ملی توجه کردهایم و شاکله و محور اصلی برنامه درسی ما، برنامه درسی ملی، یکپارچه، یکسان در همه جا و تلگرافی بوده است.
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی اذعان کرد: من اسم آن را برنامه درسی تلگرافی میگذارم زیرا برنامه درسی را به مدرسه میفرستیم و معلم اشتباهات و مشکلات آن را میداند اما نمیتواند آن را حل وفصل کند یا حتی ممکن است این تصور را داشته باشد که تهران و سازمان پژوهشی بهتر از من میداند آنها هستند که تعیین میکنند کار برنامه ریزی درسی را چگونه انجام انجام دهند. حالا هرچند میبینند در عمل برنامه درسی دارای دهها اشکال و مشکل است، اما آن را تدریس میکنند.
برنامههای درسی که به پوچ تبدیل میشوند
وی در ادامه گفت: در اصطلاح ما میگوییم برنامه درسی نوشته شده به برنامه درسی پوچ تبدیل میشود که به این معنا است که ما مطالب را در کتابهای درسی آوردهایم، اما معلم نمیتواند آن را اجرا کند، یا نمیخواهد، یا با آن موافق نیست، یا بلد نیست، یا امکانات آموزشی و آزمایشگاهی برای تدریس آن وجود ندارد. در نتیجه، به یک برنامه درسی پوچ تبدیل میشود.
قادری ادامه داد: در حالی که اگر ابتکارات محلی داشته باشیم، معلم میتواند نظر داده و آن را تغییر دهد، میتواند به روش دیگری تدریس کند. میتواند بگوید من از این کتاب استفاده نمیکنم و کتاب دیگری برای تدریس مناسب است. در نتیجه ما معلمان را که نیروی بسیار مهمی در تعلیم و تربیت هستند، با دست خودمان منفعل کردهایم چرا که به آنان برنامه زمانبندی، ساعت تدریس، کتاب درسی و راهنمای معلم میدهیم و از آنان میخواهیم که طبق روش ما تدریس کنند.
وی تشریح کرد: برای اینکه معلم واقعاً یک متفکر و فیلسوف باشد، باید خودش بتواند انتخاب کند و تشخیص دهد که در اینجا چه نیازی وجود دارد. او نیازهای بومی و محلی را بهتر تشخیص میدهد. اما این امکان برای او فراهم نیست. ما پژوهشی در منطقه لشت نشا گیلان انجام دادیم. از دانشآموزان در مورد سواد محیط زیستیشان سوال کردیم. سواد محیطزیستی را به دو دسته زیستکره و زیستبوم تقسیم کردیم. زیستکره شامل مسائل جهانی مانند بارانهای اسیدی، گرمایش زمین و لایه اوزون است. زیستبوم نیز یعنی محیط یا طبیعت اطراف من، مانند رودخانهها، جنگلها و کوهها. هر دو بخشی از سواد محیطزیستی هستند.
او در ادامه گفت: سواد دانشآموزان در مورد زیستکره بسیار بالاتر بود. اما در مورد زیستبوم منطقه لشتنشا، اطلاعات آنان صفر بود. مثلاً نمیدانستند چه ماهیهایی در رودخانهای که صد قدم دورتر از آنان است زندگی میکنند. نمیدانستند نام پرندگانی که در جنگلها و تالابهای اطراف زندگی میکنند چیست. حتی نام محلی گیاهان دارویی معروف منطقه خود را نمیدانستند.
استاد دانشگاه تاکید کرد: این واقعاً نشان میدهد که برنامه درسی متمرکز ما باید تغییر کند. اگر تغییر نکند، واقعاً ایده «مرگ مدرسه» حتما محقق خواهد شد و این اتفاق خیلی هم طول نمیکشد. اگر قبول ندارید، نشانههای آن را ببینید. از خود بچهها بپرسید با دیپلمی که گرفتهاند، چند درصد از این دانشی که شما میگویید به درد آنان خورده است و آیا اگر مجبور نبودید، باز هم به مدرسه میرفتید؟ پاسخها را بشنوید.
برنامههای درسی مدرسه ناقص است
وی افزود: نشانه دیگر این است که والدین، فرزندان خود را به کلاسهای هوش مصنوعی، کامپیوتر، ورزش و موسیقی میفرستند. چرا با وجود هزینههای زیاد آن، این کار را میکنند؟ زیرا فهمیدهاند که برنامه درسی مدرسه ناقص است و نمیتواند واقعاً کودک را در تمام ابعاد خود به خوبی پرورش دهد. مثلا در ابعاد مختلف زیباییشناسی، هنر، ورزش، تربیت بدنی چه برنامهای برای بچهها داریم؟
او عنوان کرد: عقل سالم در بدن سالم است. سالم نگه داشتن بدن بسیار مهم است. علاوه بر آن بدنمندی در آموزش مسئله بسیار مهمی است که ما از آن غافل بودهایم. پدر و مادر این موضوع را درک میکنند چرا که اکنون فرزند آنان برای خواندن دروس مختلف و کنکور همیشه در خانه است، تحرک ندارد و اسیر شده است.
عضو هیات علمی در گروه مطالعات برنامه درسی و رییس دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه علامه طباطبایی در آخر گفت: بنابراین خانواده فرزند خود را به باشگاه میفرستند در حالی که وقتی مدیر مدرسه میگوید مبلغ کمی برای هزینههای مدرسه بدهید، کلی بهانه میآورند و نمیپردازند، زیرا میفهمند که این دانش خیلی به درد فرزندشان نمیخورد، اما به راحتی فرزندانشان را به آموزشگاه موسیقی یا باشگاه ورزشی میفرستند و مبالغ بیشتری را به راحتی میپردازند. یعنی حتی والدین نیز این را فهمیدهاند که این برنامههای جبرانی برای تربیت فرزندشان ضروری است.