در سایه پرچم رضوی، خطبه عشق جاری شد

کاروان «زیر سایه خورشید» در مسجد سیدالشهدا بندرعباس، شاهد پیوندی آسمانی بود، مراسم عقد زوج جوانی که به حرمت جانباختگان حادثه بندر، ار برگزاری مراسم جشن صرفنظر کرده بودند.
به گزارش ایلنا از بندرعباس، غروب شانزدهم اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، محله کوی ملت بندرعباس حال و هوایی متفاوت داشت. مردم، دستهدسته گرد هم آمده بودند تا میزبان کاروانی باشند که از دل حرم آمده؛ کاروانی به نام «زیر سایه خورشید» که با پرچم متبرک امام رضا (ع) و خدام آستان قدس، نفسِ مشهد را به جان بندر آورده بود.
در میان صلواتها و زمزمههای «یا رضا»، شور و شوقی در مسجد سیدالشهدا (ع) موج میزد. همه آمده بودند تا دل بسپارند به نسیم رضوی؛ اما هیچکس تصور نمیکرد شب بندرعباس، اینچنین به رنگ عشق آغشته شود.
لحظهای ناب و تکرارنشدنی رقم خورد. روحانی کاروان، در حضور خدام، مردم و پرچم سبز حرم، خطبه عقدی را جاری کرد که تنها پیوند دو دل نبود؛ بلکه اتصال آسمان و زمین بود. عروس و دامادی جوان، درست در میانه این شور معنوی، زندگی مشترکشان را با نام امام مهربانی آغاز کردند؛ آن هم نه در تالارهای پرزرقوبرق، بلکه زیر پرچمی که با اشک و دعا لمس شده بود.
پدرها اشک ریختند، مادرها زیر لب دعا خواندند و کودکان با تعجب به پرچم نگاه میکردند. بندرعباس، در آن شب، فقط میزبان یک جشن نبود؛ میزبان نور، عشق و برکت بود.
مردم میگفتند: «چه چیزی زیباتر از اینکه اولین روز زندگیات را با نام امام رضا (ع) آغاز کنی؟»
از میان جمعیت، صدای تکرار صلوات و زمزمههای عاشقانه به گوش میرسید. پرچم سبز حرم، نماد دلدادگی به امام مهربانی، در دستان خدام میدرخشید و همچون خورشیدی کوچک، نور امید را در دلهای حاضران زنده میکرد. هرکس که به این پرچم چشم میدوخت، انگار خود را روبهروی گنبد طلایی میدید؛ بیواسطه، بیفاصله، بیپروا.
در آن شب خاص، مسجد سیدالشهدا نه فقط محل عبادت، بلکه سکویی برای عشق و عهد شد. خانوادهها، جوانان، سالمندان و کودکان، همگی در کنار یکدیگر لحظاتی را تجربه کردند که شاید هرگز در قاب روزمرگیهایشان نمیگنجید. فضای مسجد آکنده از عطر گلاب بود، همان عطری که خدام از حرم آورده بودند؛ عطری که با دلها کاری کرد که هیچ سخنرانی و مراسم رسمیای نمیتوانست.
زوج جوانی که خطبه عقدشان زیر سایه خورشید خوانده شد، بیهیچ تردیدی تا سالها، خاطره آن شب را چراغ راه زندگیشان خواهند دانست. آنها نهتنها پیمان زندگی بستند، بلکه در دل مردم هم امید کاشتند؛ امید به اینکه عشق هنوز پاک است، مقدس است، و میتوان آن را با نام اهل بیت (ع) آغاز کرد.
پایان آن شب، آغاز هزاران حس بود. برخی با چشمانی اشکآلود مسجد را ترک کردند، برخی دلشان را جا گذاشتند، و برخی دیگر، با گوشیهایشان لحظههایی را ثبت میکردند که فقط یکبار در زندگی تکرار میشود.
کاروان «زیر سایه خورشید» رفت، اما ردّ پرچم و نگاههای عاشقانهاش تا مدتها در دل بندرعباس باقی خواهد ماند. این شهر، دوباره مشهد را از نزدیک دید؛ نه در جغرافیا، بلکه در عمق جان.
آن شب، «خطبهای به رنگ عشق» خوانده شد؛ خطبهای که در خاطرهها ماند، بر دلها نشست و سندی شد برای پیوند دلهای بندر به حرم.