خبرگزاری کار ایران

زنده‌رودی مالک بلامنازع سقاخانه/ واژه‌ای که کریم امامی ساخت

تبریزی معتقد است؛ سقاخانه نباید ادامه پیدا می‌کرد چراکه اگر قرار باشد یک سبک همچنان ادامه داشته باشد، دچار تکرار می‌شود. او می‌گوید: زنده‌رودی خود را مالک بلامنازع سقاخانه می‌دانست.

به گزارش خبرنگار ایلنا، مکتب سقاخانه؛ اصطلاحی که نخستین بار توسط کریم امامی مترجم، روزنامه‌نگار و منتقد برای توصیف آثار گروهی از هنرمندان ایرانی که می‌کوشیدند پلی میان سنت و نوگرایی ایجاد کنند، به‌کار برده شد. او می‌نویسد ظهور خط در نقاشی در آغاز دهه 1340 تنی چند از بینندگان را به یاد حال و هوای سقاخانه انداخت. این واژه به‌کار رفت، گرفت و استفاده از آن تعمیم یافت.

مکتب سقاخانه به همه هنرمندان چه نقاش و چه مجسمه‌ساز که از فرم‌های سنتی ایران به عنوان نقطه شروع و ماده خام استفاده می‌کردند (و نه فقط آنها که با خط فارسی سرو کار داشته‌اند) اطلاق شد.

صادق تبریزی در سال 1317 در تهران به دنیا آمد. او یکی از هنرمندان مکتب سقاخانه است. در یک عصر تابستان مهمان تبریزی بودیم و او از شکل‌گیری دانشکده هنرهای تزئینی تا ظهور مکتب سقاخانه و هنرمندان این مکتب گفت.

صادقی معتقد است؛ مکتب سقاخانه که از سال 1338 شروع شده؛ در حقیقت شیوه‌ای است که توسط زنده‌رودی شکل گرفت و کریم امامی نام سقاخانه را برای آن انتخاب کرد.

او با بیان اینکه ناصر اویسی از اولین کسانی بود که در مکتب سقاخانه وارد شد، ادامه داد: او نمایشگاه انفرادی خود را در سال 1333 را برپا کرد؛ اویسی قبل از برپایی این نمایشگاه در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان آثار قاجاری را مرمت می‌کرد. و در اثر کار با این آثار و تحت‌تاثیر آن نقاشی‌هایی را خلق کرد که اشاره‌ای به قاجار داشت و از طرف دیگر سبک مدرن در آن نیز دیده می‌شد. در حقیقت نشانه‌هایی از قاجار داشت اما شیوه شخصی ناصر اویسی بود.

این هنرمند با بیان اینکه نمایشگاه ناصر اویسی در سال 1333 برپا شد و سرآغاز این مکتب بود، گفت: همزمان با ناصر اویسی، ژازه تباتبایی با اقتباس از اویسی آثاری را ارائه کرد، اما آن‌ها در حد آثار اویسی نبود.

او ادامه داد: ژازه با خرده آهن‌های اسقاطی مجسمه‌های بسیار خوبی ساخت. او با مجسمه پرنده آتشین برنده بی‌ینال شد. برخی از آثار درجه یک ژازه در مجسمه‌سازی باعث شد این هنرمند جزء هنرمندان دسته اول مکتب سقاخانه قرار بگیرد.

زنده‌رودی بار مکتب سقاخانه را بردوش می‌کشد

تبریزی با اشاره به اینکه حسین زنده‌رودی در آن زمان در دوران ابتدایی تحصیل می‌کرد، تصریح کرد: پس از ژازه و اویسی؛ زنده‌رودی یکی از نوابغ نقاشان ایرانی است. او در دبیرستان تحت تاثیر انوش بود؛ انوش با رنگ‌های ضخیم و تیره با کاردک روی بوم کار می‌کرد و پایه‌گذار این روش بود.

او ادامه داد: زنده‌رودی در سال 1338 به سبک و شیوه خود رسیده بود و نبوغش آشکار شده و به عنوان یک نقاش آوانگارد خود را به جامعه معرفی کرد. زنده‌رودی معتقد بود او آثارش را از پیرهنی که در موزه ایران باستان دیده بود الهام گرفته بود. تاثیر انوش بر آثار زنده‌رودی حتی در کارهایی که در دانشگاه داشت نیز دیده می‌شد.

این هنرمند به تغییرات زنده‌رودی از سال 1350 اشاره کرد و گفت: اوج آثار زنده‌رودی در سال 1974 بود که خط را در اندازه‌های بزرگ نوشت. یکی از درخشانترین آثار زنده‌رودی پرده عاشورا بود که در سال 1338 در کلاس مارکو گرگوریان در هنرستان هنرهای زیبا انجام داد. این تابلو شروع کار زنده رودی بود و 10 تصویر داشت که در یک پرده به نمایش درآمده بود.

تبریزی با بیان اینکه نسخه اول این اثر را تناولی خریداری کرد و نسخه دوم آن در موزه بیریتیش میوزیوم نگه‌داری می‌شود، خاطرنشان کرد: در میان آثار زنده‌رودی خط نوشته هایی نیز وجود دارد که بعدها سرمشق بسیاری از هنرمندان از جمله نامی شد.

زنده‌رودی در مصاحبه‌ای با یک مجله انگلیسی در سال 1991 ادعا می‌کند مکتب سقاخانه وجود ندارد بلکه این روش با عنوان مکتب زنده‌رودی شناخته شده است. او، خود را مالک بلامنازع تمام این رویدادها می‌داند.

این هنرمند معتقد است؛ این صحبت زنده‌رودی از یک سو صحیح است چراکه زنده‌رودی تحت‌‌تاثیر هیچ کدام از هنرمنران آن دوره از جمله تناولی و اویسی نبود؛ او تحت‌تاثیر خود و محیط خود بود از این جهت سخنش صحیح است البته این در صورتی که فقط بخواهیم درباره آثار زنده‌رودی صحبت کنیم.

تبریزی بیان کرد: اما در کنار زنده‌رودی افراد دیگری بودند و آثاری را در مکتب سقاخانه ارائه کرده‌اند و زنده‌رودی از آن‌ها اطلاعی نداشته به‌طور مثال زنده‌رودی از اویسی خبر نداشت یا ژازه تباتبایی.

او با بیان اینکه در سال 1343 در تالار ایران آثار نقاشان مکتب سقاخانه برای اولین‌بار در یک جا به نمایش درآمد، گفت: در این نمایشگاه آثار پیل‌آرام، عربشاهی، قندریز و من بود البته هرکدام آثار متفاوتی را ارائه کرده بودیم، اما کریم امامی معتقد بود پیشینه این آثار یک سرچشمه دارد و آن نقاشی‌های قدیم ایرانی است و از سنت و مذهب نشات می‌گیرد.

 نفوذ المان‌های مذهبی در آثار سقاخانه

تبریزی ادامه داد: کریم‌امامی به این دلیل که المان‌های مذهبی در این آثار وجود داشت در مقاله‌ای در روزنامه انگلیسی کیهان آثار ارائه شده در نمایشگاه تالار ایران را نقاشی سقاخانه نامید. البته در این نمایشگاه آثار تناولی، اویسی، ژازه و زنده‌‌رودی نبود.

مکتب سقاخانه صرفا به این دلیل که المان مذهبی در آثار باشد نبود بلکه یادآور سقاخانه و نمادهایی که در مذهب با آن برخورد می‌کنیم و در اماکن و مراسم مذهبی مشاهده می‌کنیم، بود، نمادهایی مانند عَلَم، کُتَل، چهل کلید، شعارهای مذهبی در این آثار رخنه کرده بود نه اینکه کپی شده باشد.

این هنرمند با بیان اینکه بیشترین بار سقاخانه بر دوش زنده‌رودی بود، گفت: حسین زنده‌رودی راه خود را می‌رفت و از این مقوله جدا بود و تحت تاثیر مستقیم برداشت‌های خود بود. فرامرز پیل‌آرام نیز در حقیقت خوشنویس بود و پس از سفر زنده‌رودی به فرانسه، او اولین آثار خود را با الهام از زنده‌رودی با کمی تغییر انجام داد.

تبریزی درباره آثار پیل‌آرام گفت: رفته رفته پیل‌آرام به دلیل اینکه خوشنویس و درشت‌نویس بود آثاری را بوجود آورد که با کارهای زنده‌رودی کاملا تفاوت داشت و این دوره بهترین آثار پیل‌آرام خلق شد. او در عمر کوتاهش آثار ارزنده‌ای را خلق کرد که نشان از تلاش و همت بالای این هنرمند بود.

روح آثار عربشاهی به مکتب سقاخانه نزدیک بود

تبریزی با اشاره به عربشاهی یکی دیگر از هنرمندان مکتب سقاخانه گفت: آثار عربشاهی الهام گرفته از گذشته ایران و دوران پیش از اسلام، از دوره هخامنشیان تا آشوریان بود. او تا حدودی از آثار مذهبی پرهیز کرده تا آثارش شبیه به پیل‌آرام یا زنده‌رودی نباشد.

 به عقیده من عربشاهی نه تنها سعی کرد تا آثارش نزدیک به زنده‌رودی نباشد بلکه تلاش کرد از آنها جدا شود و راه شخصی خود را برود به همین دلیل از موتیفای آشور، بابل و هخامنشیان استفاده کرده و آن‌ها را دستمایه آثار خود قرارداد اما ناخودآگاه به طرف سقاخانه متمایل شد.

او ادامه داد: کریم امامی معتقد بود آثار عربشاهی از نظر روحیه با سقاخانه نزدیکی داشت اما نشانه‌های سقاخانه در آثار عربشاهی دیده نمی‌شد. عربشاهی نیز در مصاحبه‌هایش اغلب آثار خود را جدا از سقاخانه می‌دانست اما به عقیده من تحت تاثیر سقاخانه و نقاشی‌های مذهبی بود چراکه نمادهای سقاخانه به صورت ریزه‌کاری در آثارش دیده می‌شد.

سطح علمی دانشکده هنرهای تزئینی بالاتر از دانشگاه تهران بود

تبریزی در بخش دیگری از صحبت‌هایش با اشاره به راه‌اندازی دانشکده هنرهای تزئینی درباره این دانشکده توضیح داد: علی‌محمد حیدریان به دلیل اینکه از شاگردان کمال‌الملک بود تمایلی نداشت دانش‌آموزان هنرستان هنرهای زیبا وارد دانشگاه تهران شوند و نقاشی کلاسیک را می‌پسندید.

این هنرمند ادامه داد: حیدریان دنباله‌روی میرزاحسین‌خان شیخ بود و اجازه ورود به افرادی که نقاشی تزئینی، مدرن و مینیاتور را آموخته بودند، به دانشگاه تهران نمی‌داد. اما رفته رفته تعداد فارغ‌التحصیلان هنرستان هنرهای زیبا بیشتر شد به همین دلیل پَهبُد وزیر فرهنگ و هنر در آن دوره تصمیم گرفت مدرسه و دانشگاهی ایجاد کند تا فارغ‌التحصیلان دبیرستان هنرهای زیبا برای گذرندان دوره عالی تحصیلات به آنجا بروند.

او با بیان اینکه در ابتدای تاسیس، ۸۰ هنرجو وارد این دانشکده شدند، تصریح کرد: از همین رو هنرستان عالی هنرهای تزئینی تاسیس شد و سپس این هنرستان به دانشکده هنرهای تزئینی تغییر نام داد و در حال حاضر نیز دانشگاه هنر است. اساتید این دانشکده از فارغ التحصیلان دانشگاه بوزار پاریس بودند از جمله خانم شکوه ریاضی و هوشنگ کاظمی. افرادی هم که سال‌ها پیش از هنرستان فارغ‌التحصیل شده و بلاتکلیف بودند از جمله من، قندریز و ... جذب این دانشکده شدند.

تبریزی اضافه کرد: تعلیماتی که در دانشکده هنرهای تزئینی تدریس می‌شد برای افرادی مانند قندریز ناآشنا بود چراکه در آنجا نقاشی مدرن تدریس می‌شد، قندریز جزء اولین فارغ‌التحصیلان هنرستان هنرهای زیبای پسران بود و نقاش فیگوراتیو بود و بیشترین تعلیماتی که دیده بود در زمینه امپرسیونیسم بود و دروس دانشکده برای او غریبه بود اما او خیلی سریع توانست خود را با دروس دانشکده وفق دهد.

او با تاکید بر اینکه دانشکده هنرهای تزئینی رتبه بالاتری از دانشگاه تهران داشت، اظهارکرد: کمال‌الملک به مراتب پایین‌تر از نقاشان درجه سه کلاسیک اروپا بود. محمدعلی حیدریان نیز که شاگرد کمال‌الملک بود از نقاشان اروپا بسیار پایین‌تر بود. اما در دانشکده هنرهای تزئینی اساتید بسیار عالی، آخرین تکنیک‌های مدرن نقاشی اروپا را تدریس می‌کردند.

تبریزی به تفاوت‌های این دو دانشگاه اشاره کرد و ادامه داد: نقاشانی که از دانشکده هنرهای تزئینی فارغ‌التحصیل شدند از نظر علمی بالاتر از فارغ‌التحصیلان دانشگاه تهران بودند. سیستم تعلیم در این دو دانشگاه با هم متفاوت بود. در دانشکده هنرهای تزئینی، دانشجو باید در زمان کمتر از یک دقیقه از یک نمونه طرح می‌زد. پیل‌آرام و قندریز در یک دقیقه، سه طرح فیگور از یک مدل طراحی کرده بودند و هر 20 ثانیه مدل را تغییر می‌دادند. معتقدم پیل‌آرام در طراحی سرعت و خلاقیت بالایی داشت.

او درباره دروس دانشکده هنرهای تزیینی توضیح داد: در این دانشگاه دروسی ازجمله انواع موارد تزئینی مانند نقش گلیم، قالی، طراحی استاتیک، طرح مبل، گرافیک و ... به صورت مدرن آموزش داده می‌شد در حالی که در دانشگاه تهران فقط طراحی ساده تدریس می‌شد. در زمینه مجسمه‌سازی نیز تناولی تنها استادی بود که هم در دانشگاه تهران و هم در دانشکده هنرهای تزئینی تدریس می‌کرد.

مکتب سقاخانه مولود دانشکده هنرهای تزئینی است

 او با اشاره به اینکه هیچ‌یک از اعضای مکتب سقاخانه در دانشگاه تهران تحصیل نکرده‌اند، ادامه داد: چهار نفر از نقاشانی که گروه سقاخانه را تشکیل می دهند در دانشکده هنرهای تزئینی تحصیل کردند و 4 نفر دیگر یا خود آموخته هستند مانند اویسی و ژازه تباتبایی یا در اروپا تحصیل کرده‌اند مانند تناولی و زنده‌رودی و می‌توان گفت سقاخانه مولود دانشکده هنرهای تزئینی است.

تبریزی تاکید کرد: نقاشی سقاخانه هیچ ارتباطی با نقاشی قهوه‌خانه‌ای ندارد. سقاخانه نامی است که کریم امامی برای این سبک نقاشی انتخاب کرد و هنرمندان این سبک تنها در دوره‌ای از نمادها و المان‌های مذهبی در آثارشان استفاده می‌کردند و مابقی آثار هیچ ارتباطی با این نوع المان‌ها ندارند.

او با بیان اینکه سقاخانه ادامه پیدا نکرد، گفت: اگر قرار باشد یک سبک همچنان ادامه داشته باشد آن سبک دچار تکرار می‌شود البته فیگور و آبستره همچنان ادامه دارد و هر سبک جدیدی هم که در هنر ایجاد شود فیگور و آبستره باز هم همچنان ادامه دارد چراکه بشر با فیگور و مناظری که در اطرافش وجود دارد در تماس است و خواه ناخواه نمی‌تواند از آن‌ها جدا باشد.

کد خبر : ۳۹۶۰۸۴