خبرگزاری کار ایران

ابوالحسن داوودی در گفتگو با ایلنا مطرح کرد؛

مدیریت فرهنگی؛ یا تغییرات را به عنوان فرصتی برای ابراز وفاق می‌پذیرد یا مجبور به پذیرش آن می‌شود/ حاکمیت و هنرمندان باید به رابطه‌ای دوطرفه برسند

مدیریت فرهنگی؛ یا تغییرات را به عنوان فرصتی برای ابراز وفاق می‌پذیرد یا مجبور به پذیرش آن می‌شود/ حاکمیت و هنرمندان باید به رابطه‌ای دوطرفه برسند

ابوالحسن داوودی معتقد است که مدیریت فرهنگی در مواجهه با تغییرات فرهنگی جامعه می‌تواند آن را به عنوان فرصتی برای ابراز دوستی و وفاق بپذیرد، در غیر این صورت در نهایت مجبور به پذیرش آن خواهد شد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در دنیای سینما محصولات سینمای ایران همواره یکی از کنجکاوبرانگیزترین آثاری هستند که توجه علاقه‌مندان به هنر هفتم و مخاطبان جدی سینما را در سراسر دنیا به خود جلب می‌کنند و قطعاً حضور موفق فیلم‌های ایرانی در جشنواره‌های معتبر دنیا می‌تواند اصلی‌ترین عاملی باشد که توجهات را در دنیا به سینمای ما جلب کرده است. 

نمی‌توان تأثیر جوایز معتبری که فیلم‌های ایرانی طی چند دهه گذشته موفق به کسب آن‌ها شده‌اند را در کلیت سینمای ایران نادیده گرفت اما این جوایز در اکثر مواقع از نظر برخی جریان‌های فکری داخل کشور و همچنین مدیریت فرهنگی نه تنها افتخاری به حساب نمی‌آمدند بلکه جوایزی سیاسی بودند که ارزش هنری نداشتند. این نگرش معمولاً باعث شد تا سینماگران موفق در رویدادهای جهانی علاوه بر اینکه مورد توجه طیف وسیعی از سینماگران داخلی قرار گرفتند و در این سینما صاحب اعتبار شدند، در ادامه مسیر فیلمسازی خود برای تولید فیلم سینمایی با چالش‌هایی مواجه بودند که نمونه‌هایش را در گفته‌های فیلمسازانی چون اصغر فرهادی و عباس کیارستمی می‌توان شنید. 

اما در سال‌های گذشته فیلم‌های ساخته شده در جریان رسمی توسط جشنواره‌های جهانی نادیده گرفته شدند و  بسیاری از سینماگران مسیر دیگری برای فیلمسازی دنبال کردند که آن را با عنوان سینمای زیرزمینی می‌شناسیم که البته شکل‌گیری این جریان عوامل متعددی دارد؛ جریانی که تولیداتش هر روز در عرصه‌های جهانی بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد و حالا توانسته معتبرترین جایزه سینمای جهان را هم از آن خود کند. 

در هفتادوهشتمین جشنواره فیلم کن دو فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی و «زن و بچه» ساخته سعید روستایی توانستند در بخش اصلی این جشنواره راه پیدا کنند و فیلم «یک تصادف ساده» که از تولیدات سینمای زیرزمینی ایران به حساب می‌آید موفق به کسب نخل طلای کن شد و دوباره بحث سیاسی یا هنری بودن این جوایز در جامعه هنری و سینمایی ایران مطرح شد اما مطمئناً جدا از اینکه این جوایز سیاسی هستند یا خیر نمی‌توان تأثیر آن‌ها را بر کلیت سینمای ایران نادیده گرفت و مطمئناً امروز جعفر پناهی و سعید روستایی فیلمسازان تأثیرگذاری در سینمای ایران هستند. نوع و میزان تأثیرگذاری این سینماگران بر سپهر فرهنگ و هنر ایران تا حد زیادی وابسته به مدیریت فرهنگی و برخوردی است که با این جوایز دارد. 

به بهانه موفقیت سینماگران ایرانی در جشنواره کن ۲۰۲۵ با ابوالحسن داوودی کارگردان سینما درباره وضعیت این روزهای سینمای ایران، تأثیر جایزه نخل طلا بر کلیت این سینما و همچنین سینمای زیرزمینی و آینده آن گفت‌وگویی داشتیم که در ادامه مشروح آن را از نظر می‌گذرانید:

در چند سال اخیر شاهد بودیم که آثار سینمای رسمی ایران معمولاً راهی به جشنواره‌های معتبر دنیا نداشتند و گفته می‌شد که تحریم‌هایی جدی از سوی جشنواره‌ها علیه سینمای رسمی ایران وجود دارد. امسال سینمای ما با یک اثر از جریان رسمی و یک اثر از جریان سینمای زیرزمینی در جشنواره کن حضور داشت. آیا به طور کل چنین تحریمی وجود داشته و آیا می‌توانیم این حضور را شکستن این تحریم بدانیم یا خیر؟

قبل از اینکه مثل نگاه یکسویه نگر صداوسیما همه هجمه انتقاد را متوجه عوامل خارج از کشور و جشنواره‌های خارجی کنیم بهتر است نگاهی به عملکرد مدیریتی خودمان داشته باشیم، طبعاً همه جشنواره ها بر اساس شرایط و موقعیتی که دارند سیاست‌های خودشان را دنبال می‌کنند و ممکن است برخی از رویکردها و سیاست‌های آن‌ها با شرایط کنونی ما همخوانی نداشته باشد. ضمن اینکه با بحران های اجتماعی و فرهنگی که کشور ما در دهه اخیر پشت سر گذرانده، خیلی از گروه‌های اپوزیسیون هم درخارج از کشور امکان تأثیرگذاری بیشتری در تصمیم‌گیری آن‌ها درباره نوع نگاه آنان به سینمای ایران یافته اند.

در این بین مسئله مهم‌تری که به صورتی ریشه دار باعث گسست، بی‌اعتمادی و افتراق هرچه بیشتر رابطه بین مدیران دولتی و هنرمندان شده،  عدم درک و جسارت لازم برای فهمیدن مطالبات مردم و هنرمندان بر مبنای شرایط امروز جامعه است. در واقع بخش اعظم رابطه حکومت با هنرمندان که مهم‌ترین نهاد اجرایی‌اش وزارت ارشاد است، با قوانین و قواعدی تعریف شده که هنوز بسیاری شان در چند دهه گذشته سیر می‌کند و تبیین اولیه آنها  سی یا چهل سال قبل و حتی قبل از پنجاه و هفت شکل گرفته. هنوز قواعد ممیزی و نظارت بر مبنای آیین‌نامه‌ها و ضوابطی است که خیلی از آن‌ها مبتنی بر عرف سلیقه‌ای گروهی خاص است و حتی با روح قانون اساسی خودمان هم هم‌خوانی ندارد و محدودیت‌هایی را برای سینماگران به وجود آورده که نه تنها با قواعد امروز جهان، که بعضاً با قانون اساسی کشور هم همخوانی ندارند.

این وضعیت، شرایطی را برای سینماگران به وجود می‌آورد که برای همراه ماندن با تحولات و مطالبات جامعه و عقب نماندن از مردم، عملاً آنها را در یک دوراهی ناگزیر قرار می‌دهد تا بین سینمای زیرزمینیِ فارغ از سلطه این قواعد کهنه که به سرعت هم در حال رشد است و رشدش هم غیرقابل پیشگیری شده، و فیلمسازی خارج از قواعد رسمی، یکی را انتخاب کنند. با شرایط فعلی کاملاً قابل پیش‌بینی است که چون سینمای زیرزمینی فراتر از همه محدودیت هاست، خیلی از سینماگران لاجرم آن جریان را انتخاب می‌کنند.

آنچه که ما اکنون بیش از هر چیز نیازمند آن هستیم ضرورت تغییر نگاه مدیران فرهنگی است، لزوم وسیع شدن افق دید مدیران امروز امری اجتناب‌ناپذیر است. خوشبختانه من در معدودی از مدیران کنونی سینما این نگرش را دیدم که در جلسات خصوصی‌تر سعی می‌کنند حداقل به این مسئله توجه کنند و این را یکی از دغدغه‌های خودشان بدانند. در دوره‌هایی به خصوص در دهه‌های هفتاد تا هشتاد سینما در بسیاری از موارد همپای جامعه و حتی در مواردی فراتر از مطالبات جامعه حرکت می کرد که چه در داخل و چه در خارج از کشور به نوعی سفیر فرهنگی آن محسوب می‌شد. در حالی که اکنون با محدودیت‌هایی که در فیلمسازی داریم و فاصله‌ای که سینما از بازتاب واقعیت‌های سطح جامعه گرفته، فیلم‌های ما غالباً این ویژگی را ندارند که تصویری واقعی از جامعه ارائه دهند. امروز سینما در تصرف بازار شبه سینماهایی قرار گرفته که عموماً کمدی‌هایی سطحی هستند، در حالیکه کمدی به خودی خود از ژانرهای مهم و ماندگار سینما است که حتماً باید به آن پرداخته شود ، ولی اینکه بازار سینما در انحصار یک گروه از تولیدکنندگان  در بیاید که کمدی‌های نازلی را صرفا برای درآمد بیشتر، و نه مخاطب بیشتر تولید می‌کنند اتفاقی ناخوشایند برای سینمای ایران است.

این وضعیت نشان می‌دهد که انحطاطی در سینمای ما و جنس تولید و مدیریت آن پدیده آمده و عبور از این وضعیت در شرایطی امکانپذیر است که شکاف بزرگی که بین سینماگران و نوع نگاهشان و آثارشان با خواسته‌ها و ضرورت‌های جامعه به وجود آمده را از بین ببریم، شکافی که باعث شده تا سینما به سه دسته سینمای دولتی، سینمای مجوزدار و سینمای زیرزمینی تقسیم شود. در این وضعیت طبیعی است که جریان‌های خارج از کشور و اپوزیسیون در جشنواره‌ها نمود بیشتری دارند چون آن‌ها بر اساس همین نگاه و وضعیت داخلی ما عکس‌العمل نشان می‌دهند؛ چنانکه دیدیم امسال فیلم سعید روستایی در جشنواره کن با وجود تلاشی که کارگردان و گروه تولیدکننده کردند تا خود را از نوع فیلمسازی مجوزدار و حاکمیتی جدا کنند، چندان پذیرفته نشد و مهجور ماند. البته همان فشارهایی که وجود داشت تأثیر خود را گذاشت.

ما نمی‌توانیم تیغ انتقاد را فقط به طرف جشنواره‌ها و اپوزیسیون خارج از کشور بگیریم، باید برای بهبود شرایط از خودمان شروع کنیم و تا زمانیکه رابطه بین فیلمساز و مدیریت دولتی یک رابطه واقعی بر مبنای ضرورت نیاز به یکدیگر نباشد امکان پر کردن چاله بزرگی که ایجاد شده، وجود ندارد.

چه نشانه‌هایی از عملکرد مدیریت فرهنگی و سینمایی، شما را به این نتیجه رسانده که توجه به ضرورت‌ها و تصمیم‌گیری در جهت بهبود شرایط در بین مدیران فعلی وجود دارد؟

این برداشت شخصی من است. در ارتباطی که گاهی مواقع به ضرورت کار و فعالیت صنفی با دوستان و مدیران سازمان سینمایی دارم گاه شاهد این بودم که این دغدغه‌ها در آن‌ها به وجود آمده و حل آن برای این دوستان به یک مسئله تبدیل شده است.

اما تا زمانیکه جسارت و شهامتی در کل مدیریت فرهنگی ما به وجود نیاید نمی‌توان انتظار داشت که اتفاق تازه و ویژه‌ای رخ دهد که امکان نزدیک شدن و ارتباط ارگانیک با جریان‌های تأثیرگذار و سردمداران و نخبگان فرهنگی را برای دولت و حاکمان به وجود آورد.

تا زمانیکه آحاد دست‌اندرکار جریانات فرهنگی و هنری ، به خصوص سینماگران مولف احساس نکنند که دغدغه مدیران فرهنگی نزدیک شدن به واقعیات ملتهب جامعه امروز ایران است و مدیران به این نتیجه رسیده‌اند که این مسائل را نمی‌توانند در صندوق حبس کنند و نمی‌شود آن‌ها را به شکلی متفاوت به هنرمندان و به خصوص سینماگران تزریق کنند، این فاصله از بین نمی‌رود. برداشت شخصی من این است که مدیریت فرهنگی این معضل را فهمیده و در پی راه‌حلی برای رفع آن است.

با فهم این معضل از سوی مدیریت فرهنگی کشور، آیا می‌توان این شهامت و جسارت را در بین مدیران فرهنگی دید که حتی فعالیت سینماگرانی چون جعفر پناهی را هم بپذیرند؟

مسئله خواستن یا نخواستن مدیران نیست، این یک پروسه روبه جلو و ناگزیر است. اتفاقات و شرایطی که در جامعه وجود دارد بی توجه به خواست مدیران مسیر خود را پیش می‌رود و تأثیر خود را می‌گذارد. مدیریت فرهنگی یا این تغییرات را به عنوان فرصتی برای ابراز دوستی و وفاق می‌پذیرد یا در نهایت مجبور به پذیرش آن می‌شود.

در این مسیر برای دولتمردان چالش‌هایی وجود دارد، دوگانگی ایجاد شده در جامعه در سطح مقامات هم احساس می‌شود، به این معنا که هنوز خیلی از جریان‌ها، نهادها و تصمیم‌گیری‌ها در سلطه آن افکار سنتی است که به هیچ عنوان حاضر نیستند واقعیت‌های موجود جامعه را بپذیرند و هنوز به این نتیجه نرسیده‌اند که گریزی از این نیاز به «تغییر»  نیست، تصورشان این است که می‌توانند با این مطالبه مقابله کنند.

بنابراین با وجود اینکه در خود قدرت، افرادی هستند که به واقعیت‌ها پی برده‌اند، ما تا رسیدن به وضعیتی قابل پذیرش برای کل جامعه و همچنین نخبگان فرهنگی که بتوانند عملکرد مدیران را به عنوان نشانه‌ای برای آشتی، فهم و درک متقابل بپذیرند، فاصله داریم.

اگر این پذیرش صورت نگیرد و حتی به سیاق گذشته با سینماگرانی چون جعفر پناهی برخورد شود، چه تبعاتی برای سینمای ایران خواهد داشت؟

 چه می خواهند بکنند؟  آیا وضعیت سینمای ایران می‌تواند بدتر از این باشد!؟ سینمای ایران در این چهار دهه گذشته آنقدر اتفاقات، فشارها و سانسورهای مختلف و دریغ کردن امکانات اولیه را تجربه کرده که دیگر فشار تازه‌ای را نمی شود به این سینما تحمیل کرد و این سینما سرپا بماند . به نظر من ادامه روند گذشته بیش از هنرمندان برای دولت نامطلوب خواهد بود.

در دهه‌های هفتاد و هشتاد که نگاه منطبق تری با شرایط جامعه حاکم بود سینما در بسیاری از مواقع تصویرگر چهره‌ای از کشور بود که خودِ حاکمیت علاقه‌مند به ارائه آن تصویر بود و در این بین شاید مواردی هم وجود داشت که در آن صداهای مخالفی شنیده می‌شد، اما در مواردی سینما تصویرگر چهره ای مطلوب تر از جامعه بود که اگر خودِ حاکمیت هم به شکل دیگری می‌خواست آن تصاویر را از ایران ارائه دهد، نیازمند ده‌ها یا صدها میلیارد تومان هزینه بود که قطعاً تأثیر مطلوب سینما را هم نمی‌توانست داشته باشد.

اگر امروز تمام آنچه که از سینمای ایران توسط رویدادهای معتبر خارجی پذیرفته می‌شود به نوعی نگاه اپوزیسیون است، به عقیده من بیشتر از اینکه به نگاه سیاسی جشنواره‌ها و کشورهای اروپایی و آمریکایی مربوط باشد، ناشی از عملکرد دولتی خود ماست.

وقتی که هنرمند مؤلف از قدرت حاکم  و در واقع آنچه که او را از جامعه جدا می‌کند، فاصله می‌گیرد، دیگر نمی‌توانند انتظار داشته باشند که او در حکمرانی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... به انها کمک کنند و در شرایط حاد هم تأثیرگذار باشند. حاکمیت و هنرمندان باید به رابطه‌ای دوطرفه و به اختیار برسند، قطعاً تصور هر انسانی از وطن، حفظ وطن و اینکه چطور باید به وطنش خدمت کند، می‌تواند با دیگری متفاوت باشد اما انسان‌ها با نگاه‌های مختلف می‌توانند به همدیگر بپیوندند و در زیر یک چتر کار خود را انجام دهند و این نگرشی است که متأسفانه تا امروز مدیریت فرهنگی ما فاقد آن بوده یا نمی‌دانسته که چطور می‌تواند شرایطی پدید آورد که همه زیر یک چتر کنار هم قرار بگیرند.

اگر تغییری در مدیریت فرهنگی ایجاد نشود، چه آینده‌ای را برای سینمای زیرزمینی متصور هستید؟

اگر شهامت لازم برای تغییر در مدیریت فرهنگی ما به وجود نیاید، برای سینمای زیرزمینی ایران همان اتفاقی رخ می‌دهد که برای ممنوعیت ویدئو، ماهواره، اینترنت و رواج پیام رسان های بدون سانسور و... اتفاق افتاد و بگیر ببندهای این مظاهر تمدن را تنها به خاطراتی تلخ بدل کرد. شرایط اطلاع‌رسانی جدیدی که در همه جای دنیا ایجاد شده سیلی پدید آورده که هر روز به حجمش اضافه می‌شود و شما نمی‌توانید در برابر آن سد بسازید. فهم این مسئله یکی از ضرورت‌های اساسی است که باید اتفاق بیوفتد.

اگر بخواهیم نمونه‌هایی از کارهایی که در عمل باید اتفاق بیوفتد را مثال بزنیم، در صورتی که شما مدیریت فرهنگی را در اختیار داشتید، اولین اقدامتان چه بود؟

خیلی از کسانی که امروز معترض هستند که در جامعه بی بندوباری یا از هم گسیختگی به وجود آمده، باید پیش از هر چیز به این توجه کنند که این اتفاقات ناشی از چیست و باید مشخص شود که این افراد چه تصوری از بی بندوباری دارند که چنین مُهری به جامعه می‌زنند و آن را متهم به بی بندوباری و از هم گسیختگی می‌کنند.

آنچه که امروز در جامعه می‌بینیم یک واکنش به چند دهه محدودیت  بیش از حد است که جامعه ما را از جامعه بین‌المللی دور نگاه داشت. مدیریت فرهنگی کشور به جای اینکه بخواهد همه نگاه‌های مخالف و متفاوت با خودش را از دم تیغ بگذراند یا ممنوع کند، باید به این توجه داشته باشد که اکثریت جامعه چه مطالبات و چه نگاهی دارد؛ باید جامعه را درک کند و وضعیت پدید آمده را ابتدا فهم کند و ضرورت پرداخت به آن را در تولیدات فرهنگی سینماگران لحاظ کند و از زمان عقب نماند. اگر ما بخواهیم همچنان با تفکرات صد سال یا دویست سال پیش برخورد کنیم، طبعاً به هیچ جایی نمی‌رسیم.

طبیعتاً معنای حرف من دفاع از بی بندوباری یا کنار گذاشتن همه نظارت‌ها نیست، قطعاً باید نظارت‌هایی مبتنی  ارزشگذاری بر فرهنگ اکثریت جامعه وجود داشته باشد اما این نظارت‌ها باید منطقی باشد و مجوزها در حدود استاندارد امروز جامعه‌مان باشند و بر اساس خواست و نیاز جامعه بازتعریف شوند و به برنامه تبدیل شوند.

طبعاً من به عنوان کسی که تجربه مدیریت صنفی داشته‌‌ام، می‌دانم که نمی‌توان برای حل معضلات به یک فرمول دقیق با کارایی بسیار بالا در مدت زمانی بسیار محدود رسید اما واضح است که اگر به ضرورت‌ها بی‌توجه باشیم و به بازتعریف ارتباط دولت و حاکمیت با هنرمندان و مردم نرسیم، آنچه که به عنوان وفاق در حاکمیت و دولت مطرح می‌شود بیش از هر چیز یک شعار سیاسی یا یک شوخی است.

با توجه به همه مواردی که مطرح شد، چه آینده‌ای برای سینمای رسمی ایران متصور هستید؟

سینمای ایران از بین نمی‌رود مسیر خودش را پیش می‌رود اما با این شرایط احتمالاً ضعیف‌تر می‌شود. ممکن است زمان طولانی‌تری نیاز باشد تا سینما بتواند با واقعیت‌های جامعه همراه شود و به ارتباط قابل قبول و نزدیک به ایده‌آلی با مخاطبانش برسد چراکه برخوردها می‌تواند در بسیاری مواقع سرعت پیش‌روی این مسیر را کُند کُنَد.

در مواجهه با اتفاقی که در جشنواره کن برای فیلم جعفر پناهی رخ داد، کافی است نوع نگاهمان را نسبت به آن مثبت کنیم، این جایزه را اینگونه ببینیم که از بزرگ‌ترین نهاد فرهنگی سینمایی جهان به سینمای ایران و ملت ایران برای دومین بار تعلق گرفته. این جایزه می‌تواند پدیدآورنده فرصتی طلایی باشد برای استفاده از آن در جهت حرکت رو به جلوی سینمای ایران.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز