راسپوتین؛ از افسانه تا واقعیت
شب اول ژانویه سال 1917، صدای شلیک گلوله تپانچه، سکوت خانه مجلل و اشرافی پرنس «فلیکس یوسوپوف» در سنپترزبورگ را شکست و به زندگی مردی پایان داد که کابوس دهشتناک مردم روسیه بود.
به گزارش ایلنا روزنامه خراسان نوشت. راسپوتین، مردی که هدف گلوله قرار گرفت، کشیشی ارتدوکس بود که بسیاری از مردم روسیه، سقوط امپراتوری تزارها را، دستپخت او میدانستند.
«گریگوری افیمویچ راسپوتین» راهبی بیسواد و دائمالخمر، از اهالی جنوب سیبری بود که همولایتیهایش او را به دلیل عقاید کفرآمیز و ادعاهای گزافش مبنی بر داشتن نیروی فوق بشری، طرد کرده بودند.
در آن زمان، روسیه تزاری شرایط خوبی نداشت. جنگهای پیاپی و بار مالی ناشی از آن، این کشور را به ورطه ورشکستگی کشانده و تزار نیکولای دوم به دلیل زیاده طلبیهایش در اروپا و آسیا، در بد مخمصهای گرفتار شده بود.
در این شرایط، بیماری هموفیلی ولیعهد، تزار و همسرش «الکساندرا» را به شدت نگران کرده بود. آنها که از شیوههای متداول پزشکی ناامید شده بودند، برای درمان فرزندشان، به جادوگری و خرافه روی آوردند. در این میان، «راسپوتین» به پایتخت رسید و توانست کشیش یکی از کلیساهای اصلی شهر را تحت تأثیر خود قرار دهد و بفریبد. کشیش مذکور از معدود افرادی بود که از بیماری ولیعهد اطلاع داشت. او «راسپوتین» را به ملکه معرفی کرد و به این ترتیب، دوران نفوذ «راسپوتین» در دربار آغاز شد.
او شروع به پیشگوییهایی کرد که بر حسب اتفاق، تعدادی از آنها درست از آب درآمد. همین موضوع برای وابسته شدن ملکه خرافاتی روسیه به «راسپوتین» کافی بود. او به تدریج توانست با نفوذ در ملکه و تزار، عملاً در امور داخلی کشور دخالت کند.
برخی از مورخان و بیشتر مردم روسیه، «راسپوتین» را محرک اصلی تزار برای ورود به جنگ جهانی اول میدانند؛ رویدادی که پیامدش برای مردم، بدبختی، فلاکت و نکبت بود. به همین دلیل، اطرافیان تزار، مانند عموم مردم، «راسپوتین» را اهریمنی میدانستند که کمر به نابودی تزار و روسیه بسته است.
«راسپوتین» افزون بر این، به دلیل ارتباطات غیراخلاقیاش با زنان دربار، سوء شهرت داشت. یکی از رازآلودترین بخشهای زندگی «راسپوتین»، درمان بیماری هموفیلی ولیعهد توسط اوست.
محمود طلوعی در کتاب «صد سال، صدچهره»، مینویسد:«نقش او[راسپوتین] در معالجه آلکسیس، ولیعهد بیمار روسیه و تنها پسر تزار نیکلای دوم و ملکه آلکساندرا، یکی از معماهای حل نشده تاریخی است. زیرا پزشکان حاذق و برجسته روسیه از معالجه ولیعهد که دچار بیماری هموفیلی بود، عاجز مانده بودند، اما راسپوتین، ظاهراً با نیروی هیپنوتیزم، بیماری ولیعهد را کنترل کرد و با این نیرو توانست تزار، ملکه و اطرافیان آنها را تحت تأثیر قرار دهد.»
علت این توانایی «راسپوتین»، هر چه که بود، زمینه نفوذ بیشتر او را در تزار و ملکه و نیز، امور کشور فراهم کرد.
این وضعیت، باعث لبریز شدن کاسه صبر دولتمردان تزار شد. «استولیپین»، نخستوزیر مقتدر روسیه در دوران نیکولای دوم، دستور تبعید او را داد، اما با مرگ «استولیپین»، «راسپوتین» به پایتخت بازگشت و برنامههای خود را از سر گرفت.
این بار، سه تن از اشراف روسیه، یعنی «فلیکس یوسوپوف»(همسر دخترخاله تزار)، «ولادیمیر پوریشکوویچ» (عضو دومای روسیه) و «دیمیتری پاولووییچ» (پسرخاله تزار) با هم برای کشتن «راسپوتین» همپیمان شدند.
آنها شب سال نوی میلادی، «راسپوتین» را به بهانه شرکت در مجلس بادهگساری و فساد، به منزل «یوسوپوف» دعوت کردند. ابتدا به «راسپوتین» زهری کشنده دادند؛ اما در او تأثیری نکرد؛ سپس با تپانچه به او شلیک کردند، اما دیدند «راسپوتین» هنوز برای حرکت کردن تلاش میکند؛ به همین دلیل، بالشی روی دهان او گذاشتند و خفهاش کردند.