فریده فرهی، استاد روابط بینالملل دانشگاه هاوایی:
توافق هستهای پایان سیاست ۳۵ساله مهار ایران است
مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 در دولت یازدهم وارد فاز اجرایی و سیاسی عملگرایانهتری به نسبت دولتهای نهم و دهم شد.
مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 در دولت یازدهم وارد فاز اجرایی و سیاسی عملگرایانهتری به نسبت دولتهای نهم و دهم شد. علاوه بر تفاوت در شکل مذاکرات و اراده سیاسی قوی که از جانب ایران برای پایان دادن به بحران غیرضروری هستهای در این دولت شکل گرفت برای نخستینبار در تاریخ سیاسی کشورمان، مذاکرهکنندگان ایران و امریکا اقدام به برگزاری دیدارهای دوجانبه در سطوح کارشناسی، مدیران سیاسی و وزرای امور خارجه کردند. هرچند دیدارهای میان محمدجواد ظریف و جان کری و تماسهای تلفنی میان این دو نفر منحصرا به پرونده هستهای ایران و مذاکرات در همین زمینه محدود میشود اما نمیتوان کتمان کرد که این تابوشکنی در شرایطی که به رسیدن به توافقی دو سر برد و متوازن برای دو طرف شود، میتواند به مقدمهای برای تنشزدایی کاملتر منتهی شود. مذاکرات هستهای میان ایران و 1+5 پس از 18 ماه مذاکره در دومین روز از ماه آوریل به رسیدن به سرفصلهای مشترکی میان ایران و شش کشور مقابل آن منتهی شد. در حال حاضر هم دو طرف به مرحله نهایی مذاکرات رسیدهاند و هرچند مسیر باقیمانده پرسنگلاخ است اما با توجه به اراده سیاسی موجود میان کشورها میتوان به حصول نتیجه نهایی تا پایان ماه ژوئن امیدوار بود. دکتر فریده فرهی، استاد روابط بینالملل دانشگاه هاوایی در گفتوگوی اختصاصی با «اعتماد» تاکید میکند که در دنیای امروزی، و بالاخص در کشوری مثل ایران و امریکا، آنچه نهایتا مهم است این است که دو طرف بتوانند نتیجه مذاکرات و توافقی که انجام شده را به عنوان مصالحهای معقول، قابل دفاع و بهتر از دیگر جایگزینهای موجود به شهروندان خود معرفی کنند. مشروح گفتوگو با وی را در زیر میخوانید:
ایران و 1+5 پس از 18 ماه گفتوگوهای هستهای در دولت یازدهم و در نگاهی کلانتر 13 سال جدال هستهای در ماه آوریل بر سر راهکارهای مشترکی به تفاهم رسیدند. جدا از جدالهایی که بر سر دادهها و ستاندهها در این مذاکرات به راه افتاده، تاثیر این موفقیت در فاز نیمه نهایی مذاکرات را چگونه ارزیابی میکنید؟
مهمترین تاثیر این توافق نیمه نهایی تاکید جدی و دوباره بر اراده سیاسی ایران و امریکا در حل مساله هستهای است. مذاکرات بسیار پیچیده، سخت و کند چندین ماه گذشته و حتی روزهای آخر باعث شده بود که ناظران و تحلیلگران تاحدی از امکان یک توافق جامع ناامید شده باشند. البته به خاطر سرمایهگذاری که هر دو طرف در مذکرات کرده بودند، انتظار نوعی توافق کلی جهت پیشگیری از هم پاشیدن مذاکرات میرفت. ولی توافق لوزان نشان داد که دو طرف دیگر از مرحله کلیات گذشته و طی چندین ماه مذاکرات نفسگیر واقعا مشغول بده بستان بر پایه انعطاف قابل ملاحظه، متوازن و متقابل بودهاند. واقعا انعطافی که دو طرف نشان دادهاند بیش از انتظار بوده و بر همین پایه هم باعث خوشبینی طرفداران توافق جامع و نگرانی مخالفان شده است.
تا چه اندازه استراتژی برد – بردی که ایران از ابتدای مذاکرات در دولت یازدهم به دنبال آن بود در سایه مذاکرات لوزان و تا به امروز در مذاکرات هستهای محقق شده است؟
مذاکرات دیپلماتیک مثل بازی فوتبال نیست که برد و باخت را بتوان از طریق شواهد عینی، یعنی تعداد گلهای خورده یا نخورده، تعریف کرد. در دنیای امروزی و بالاخص در کشوری مثل ایران و امریکا، آنچه نهایتا مهم است این است که دو طرف بتوانند نتیجه مذاکرات و توافقی که انجام شده را به عنوان مصالحهای معقول، قابل دفاع و بهتر از دیگر جایگزینهای موجود به شهروندان خود معرفی کنند. مسلما کسانی هستند در هر دو کشور که این توافق نیمه نهایی را نوعی وادادگی میبینند. ولی از دید من هر دو طرف در اصل هدف اعلامی خود - برای ایران تن ندادن به زورگویی امریکا و تثبیت برنامه هستهای و برای امریکا اطمینان در صلحآمیز بودن برنامه اتمی ایران - به نتایج کاملا قابل دفاعی رسیدهاند.
از ابتدای دور جدید مذاکرات هستهای، حاشیههایی نظیر کنگره امریکا، متحدان منطقهای واشنگتن و رژیم صهیونیستی از هیچ گونه تلاشی برای تخریب روند مذاکرات فروگذار نکردهاند. به نظر شما در فرصت باقیمانده تا پایان ماه ژوئن این حاشیهها میتوانند بر اصل مذاکرات تاثیر عملی بگذارند؟ احتمال تخریب روند این مذاکرات در نتیجه تاثیرگذاری این حاشیهها را تا چه اندازه میدانید؟
متحدین امریکا در منطقه در ایجاد نگرانیهایی که باید برطرف شوند و بعضا خطوطی که باید مراعات شوند موثر بودهاند. ولی تاکنون نتوانستهاند روند مذاکرات را تخریب کنند. من فکر میکنم که در فرصت باقیمانده نیز همین روال ادامه پیدا خواهد کرد.
چرا پرونده هستهای ایران تا این اندازه منجر به شکاف در دستگاه سیاست داخلی ایالات متحده شده است؟ ما شاهد بیسابقهترین جدالهای عیان میان کاخ سفید و کنگره امریکا بر سر این پرونده هستیم.
این شکاف هم مربوط به نگرانی در مورد وزن ایران در منطقه میشود و هم برمیگردد به رقابتهای درون امریکا. به عبارت دیگر دلیل این شکاف از یک طرف عمیقتر از برنامه هستهای ایران است و از طرفی دیگر تا حدی بیارتباط به آن! کنگره امریکا که به تازگی مطابقت موضع خود را با موضع تندروهای اسراییل کاملا عیان کرده است بیشک بیشتر نگران این است که یک توافق متوازن هستهای اعلام پایان سیاست ۳۵ساله مهار ایران خواهد بود و راه را برای موقعیت برتر ایران در منطقه باز خواهد کرد. از طرفی دیگر، شرایط داخلی امریکا بسیاری از رقبای اوباما را در جهت مخالفت با هر سیاست یا برنامه او سوق میدهد، خصوصا اگر سیاستی باشد که موفقیتآمیز به نظر بیاید.
تصویب طرح نظارت کنگره بر توافق هستهای با ایران چه تاثیری بر روند مذاکرات خواهد گذاشت؟ آیا احتمال رد این توافق از سوی کنگره در پایان مذاکرات وجود دارد؟
طرح بازبینی نظارت هستهای ایران هنوز به تصویب تمام کنگره امریکا نرسیده است و در شرایط فعلی حتی شکل نهایی این لایحه مشخص نیست. اگر در صحن سنا سعی در دستکاری در آنچه از کمیته سیاست خارجی به تصویب رسید شود، ممکن است این لایحه اصلا تصویب نشود یا اینکه در همین جا مورد وتوی رییسجمهور قرار گیرد. در صورت کنونی آن این لایحه ممکن است از انعطاف مذاکرهکنندگان امریکا در قبال برداشتن تحریمها بکاهد ولی در اصل اراده در جهت توافق تاثیری نمیگذارد. آنچه مهم است این است که حتی اگر این لایحه تصویب شود، نمایندگان حق تغییر در مفاد توافق را ندارند و رأیشان محدود به مخالفت یا موافقت با کل توافق خواهد بود. البته ممکن است که رای به مخالفت داده شود ولی در آن زمان بیشتر تحلیلگران معتقدند که اوباما ۳۴ رای برای تایید وتوی خود خواهد داشت. بعید به نظر میرسد که اعضای حزب دموکرات در آن مقطع راضی شوند که در مقابل رییسجمهور همحزب خود و یکی از مهمترین دستاوردهای سیاست خارجی او بایستند.
برخی منتقدان باراک اوباما، وی و وزیر امور خارجه او را به توافق با ایران تحت هر شرایطی متهم میکنند. تا چه اندازه این اتهام را درست میدانید؟ آیا اوباما به نسبت سایر روسای جمهور امریکا در برابر ایران انعطاف بیشتری از خود نشان داده است؟ اگر بله، چرا چنین رویکردی را دنبال میکند؟
ببینید در اینکه اوباما مذاکره با ایران را یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی خود قرار داده شکی نیست. در اینکه وزیر خارجه او هم با جدیت به دنبال توافقی معقول و متوازن است هم شکی نیست. میتوان گفت که رفتار، تواناییهای دیپلماتیک و اراده این دولتمردان در جهت توافق بیشباهت به رفتار، تواناییها و اراده دولتمردان کنونی ایران نیست. در عین حال فراموش نباید کرد که بعد از سالیان سال عدم کارایی مجادله، تهدید به جنگ، تحریم و غیره گام اول در جهت مذاکره مستقیم بین ایران و امریکا در دوران دولتهای پیشین دو کشور برداشته شد. بیشک روند پیشین اگر ادامه پیدا میکرد هم ناکارآمد بود و هم خطرناک.
موفقیت اوباما در مذاکرات هستهای با ایران به برگ برندهای برای دموکراتها در انتخابات آتی ریاستجمهوری تبدیل خواهد شد یا بر حجم انتقادها از سیاست خارجی وی خواهد افزود؟
از دید من اجرای موفقیتآمیز و تاکید میکنم، بدون دردسر توافق آن را بیشتر از جدالهای انتخابی بیرون میکشد تا اینکه تبدیل به موضوع بحث و مناقشه انتخاباتی به عنوان یک موفقیت دولت امریکا یا وادادگی آن در مقابل ایران کند. البته جمهوریخواهان توافق را مورد انتقاد قرار خواهند داد و بعضا حتی صحبت از ملغی کردن آن خواهند کرد ولی با قرار گرفتن در مقابل کار انجامشده آنها خیلی هم علاقهمند به یادآوری این مساله که نتوانستند جلوی اوباما را بگیرند نخواهند بود؛ به خصوص اینکه در تمام دوران مخالفت با روند مذاکرات آنها قادر به ارایه جایگزین معقولی برای سیاست دنبالشده نبودهاند. از طرف دیگر، نامزد دموکراتها نیز به احتمال زیاد ترجیح خواهند داد که توجه خود را معطوف به مسائل دیگر کنند تا دفاع از سیاست رییسجمهوری که دورانش تمام شده است. البته همانطور که در پیش گفتم اجرای بدون مناقشه و دردسر توافق در کمرنگ شدن بحث ایران در انتخابات آتی امریکا تاثیر بسیاری خواهد داشت.
دلیل همراهی رقم قابل توجهی از دموکراتهای کنگره با جمهوریخواهان در مخالفت یا انتقاد از توافق هستهای با ایران چیست؟
به لحاظ تاریخی، احساسی، ارزشی و سیاسی دموکراتها همیشه نزدیک به اسراییل بودهاند و بالطبع همراه سیاستهای منطقهای آن کشور؛ علاوه بر اینکه به خاطر قطع ارتباط و مراوده سیاسی و اقتصادی بین ایران و امریکا مخالفت با ایران هیچ هزینه سیاسی برای هیچ سیاستمدار امریکایی نداشته است. این شرایط، گرچه به کندی، در حال تغییر است این تغییر تدریجی را میتوان در شکاف لابی اسراییل در امریکا، حضور پررنگ طرفداران بسیار ثروتمند اسراییل در حمایت از نامزدهای جمهوریخواه و مهمتر از همه در مخالفتهای لایه پایینی بدنه حزب دموکرات با سیاست اسراییل در مناطق اشغالی دید.
آیا اوباما با مذاکره فشرده با ایران به دنبال تغییر سیاست کلان امریکا در مقابل تهران است؟ فکر میکنید مذاکره میان ایران و امریکا به مذاکرات هستهای محدود خواهد شد؟ در چه شرایطی دو طرف گامهای مذاکراتی متنوعتری را برخواهند داشت؟
اوباما به بیان خود به دنبال تغییر سیاست ناکارآمد و تنشزای امریکا در منطقه است. او، مانند بسیاری از نخبگان امریکا، ایران را نیروی تاثیرگذار در منطقه میبیند، البته این تاثیرگذاری را الزاما مثبت نمیبیند. در عین حال نگاه واقعگرایانهتر و عملگرا او را به این نتیجه رسانده که ادامه سیاست فشار بر پایه تحریمهای روزافزون برای منافع امریکا در منطقه خطرناک است. از این لحاظ سیاست پیشین مهار ایران برپایه فقط فشار را همراه با سیاست تعامل جدی و باید گفت محترمانه کرده است. مسلما حتی اگر این تغییر را فقط یک تغییر روش بدانیم این خود یک تغییر مهم در سیاست کلان امریکایی است که در دو دهه گذشته به خاطر سردرگمی استراتژیک روش را جایگزین سیاست منسجم کرده بوده است. اینکه این تغییر روش نهایتا بانی تحول روابط کلان با کشورهای متنوع منطقه یا نقش امریکا در منطقه خواهد شد هنوز مشخص یا عیان نیست. در عین حال این تغییر روش و رفتار برپایه پذیرش اهمیت ایران به عنوان یک قدرت منطقهای با منافع متفاوت بیشک در آینده روابط دو کشور تاثیرگذار خواهد بود. وقتی رهبران هردو کشور مذاکرات هستهای را به نوعی نشاندهنده اینکه به طرف مقابل میشود اطمینان کرد اعلام کردهاند، بالطبع یک تفاهم به این مهمی راه را برای فعل و انفعالات دیگر باز خواهد کرد. در این ارتباط طبیعتا سیاستها و رفتار طرفین نیز تعیینکننده خواهد بود.