خبرگزاری کار ایران

گفتمان خاتمی تندروها را به حاشیه می راند

گفتمان خاتمی تندروها را به حاشیه می راند

«تکرار» و «خاتمی» واژگانی خاطره‌ساز و نیز تاریخ‌ساز در دهه گذشته بودند. واژگانی یادآور حمایت غیرمترقبه خاتمی و اصلاح‌طلبان از حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲ که در انتخابات پارلمانی ۱۳۹۴ (مجلس دهم) و ریاست‌جمهوری ۱۳۹۶ (حمایت مجدد از روحانی)، تکرار شد.

جواد روح سردبیر روزنامه هم میهن نوشت: حمایت خاتمی از روحانی و نامزدهای میانه‌روی مجلس دهم درحالی به پیروزی اصلاح‌طلبان انجامید که اولاً، نه روحانی نسبتی مستقیم و تبار سیاسی مشترکی با اصلاح‌طلبان داشت و نه اغلب نامزدهای مجلس‌دهم چهره‌های شناخته‌شده‌ای در سطح جامعه و حتی در میان نیروهای سیاسی بودند. ثانیاً، این پیروزی‌ها در شرایطی رقم خورد که اصلاح‌طلبان هنوز از فضای سخت پس از انتخابات ۱۳۸۸ بیرون نیامده بودند.

احزاب دوم‌خردادی یا مانند جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب منحل شده بودند و یا اگر مانند سایر احزاب این جبهه رسماً منحل نشده بودند، اما متأثر از فضای امنیتی و بازداشت‌های گسترده پس از ۱۳۸۸ عملاً فعالیتی نداشتند. بااین‌حال، حمایت خاتمی و همراهی هاشمی‌رفسنجانی در انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ دولت و اکثریت مجلس را پس از سال‌ها در اختیار اصلاح‌طلبان و میانه‌روها قرار داد؛ روندی که پس از درگذشت هاشمی نیز تداوم یافت و «تکرار خاتمی» به تکرار دوران ریاست‌جمهوری روحانی در ۱۳۹۶ انجامید.

تاثیرگذاری خاتمی بر انتخابات نیمه نخست دهه ۱۳۹۰ درحالی بود که او در این مقطع، با محدودیت‌های جدی امنیتی و رسانه‌ای مواجه بود؛ تا جایی که مطبوعات از انتشار تصاویر و اخبار او منع شدند و شاید در این میان، تنها سیدمحمود دعایی بود که در روزنامه پیر «اطلاعات» به این ممنوعیت‌ها وقعی ننهاد و همچنان اخبار «کاکا»ی خود را منتشر می‌کرد.

اما در کنار این «تکرار» که تاثیر سیاسی و انتخاباتی مقطعی داشت، خاتمی «تکرار» دیگری هم دارد که از منظری کلان، شاید مهم‌تر باشد؛ گرچه چندان که درخور آن است، مورد توجه و تأمل قرار نمی‌گیرد. این تکرار دوم، نه مقطعی و انتخاباتی، بلکه مستمر و گفتمانی است. گفتمانی که گرچه شاید بسیاری از گفتارها و مبانی آن دچار تکرار شده باشد، اما پس از گذشت ربع قرن همچنان باقی و پایدار است و از تندباد حوادث و تحولات داخلی و خارجی و حتی فناوری، جان به سلامت برده است.

یکی از گفتارهای مکرر این گفتمان، در باب نسبت دین و آزادی است و اصالتی که خاتمی در این قیاس، برای آزادی قائل می‌شود. اصالت آزادی در گفتمان خاتمی البته از این منظر نیست که او در مقام یک روحانی (هرچند نواندیش) و یک دولتمرد باسابقه جمهوری اسلامی (هرچند محذوف از قدرت رسمی)، آزادیخواهی را مهم‌تر و بالاتر و ارجمندتر از دین‌داری می‌پندارد و همچون روشنفکری لیبرال یا نظریه‌پردازی اومانیست و حتی سکولار، آزادی را فراتر از همه ارزش‌ها می‌داند.

آنچه از گفتارهای خاتمی برمی‌آید، چنین نیست. سخن گفتن او از اصالت آزادی، مبتنی بر رد تزاحم و مواجهه‌جویی دین است و این هشدار تکراری که اگر دین در برابر آزادی قرار گیرد، این دین است که ضربه می‌خورد. به عبارت دقیق‌تر، گفتار خاتمی نوعی هشدار درون‌دینی است و مخاطب آن دین‌داران و به‌ویژه حوزویان و حکومت متکی و مبتنی بر دین.  

خاتمی در گفتاری هم که دیروز از او در جمع فعالان سیاسی و فرهنگی زادگاهش منتشر شد، تعبیر مشهور خود را تکرار کرد: «هر آنچه که در مقابل آزادی قرار گیرد، حتی اگر دین باشد، زیان می‌کند»، با این توضیح که «منظور از آزادی ولنگاری نیست؛ بلکه منظور، حق تعیین سرنوشت است». او برای تبیین بحث خود، از خطر تقابل ارزش‌هایی چون امنیت و عدالت با آزادی هم سخن گفت و تصریح کرد: «انسان آزاد است که می‌تواند امنیت خود را بشناسد و انسان آزاد است که توان رسیدن به عدالت را دارد.»

تکرار این گفتار طی نزدیک به سه دهه، شاید از منظری انتقادی چنین تعبیر شود که خاتمی در مقام نماینده و سخنگوی اصلی گفتمان اصلاحات، در این بازه زمانی طولانی از تولید سخن نو بازمانده است و حرفی جدید برای گفتن ندارد. این نقدی است که نه‌فقط منتقدان گفتمان خاتمی که برخی گفتمان‌شناسان عصر اصلاحات و حتی طیفی از کنشگران سیاسی اصلاح‌طلب آن را باور دارند و هرازچندگاه، به بهانه و زمینه‌ای آن را بیان می‌کنند.

اما از منظری واقع‌بینانه‌تر و با لحاظ کردن مناسبات واقعی قدرت و محتوای گفتمان مسلط بر حوزه و حکومت، اتفاقاً می‌توان همین تداوم را نشانی از اهمیت و اعتبار گفتمان خاتمی دانست. از این منظر، گفتمان خاتمی نه در قالب گفتمانی منتزع و مستقل از بافتار سیاسی-اجتماعی، بلکه به‌عنوان جزئی از یک کل و راهی در یک روند تحلیل و فهم می‌شود. با چنین نگاهی است که گفتار تکراری خاتمی درباره نسبت دین و آزادی، در برابر گفتارهای بدیل بنیادگرایانه، سنت‌گرایانه و حتی لائیک قدرت‌نمایی می‌کند و توان خود را در جذب و هضم رقبا می‌نمایاند.

کافی است به سال‌های ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷ بازگردیم؛ زمانی که این گفتار سخنی نو و بدیع می‌نمود و در مراسمی همچون ۱۶آذر در دانشگاه تهران با کف و سوت جوانان و دانشجویان همراه می‌شد و پژواک می‌یافت. آن زمان، این گفتار خاتمی از سه سو محل نقد و نفی بود.

نخست، روحانیت سنتی که زیر عبای خاتمی خطر تکرار مشروطه و میدان‌دار شدن منورالفکرها را می‌دید. دوم، روحانیت بنیادگرا که گفتمان خاتمی را نوعی شرک و الحاد می‌دید و حتی به مقایسه آن با گوساله‌پرستی سامری می‌پرداخت. و سوم، روشنفکران لائیک که گفتمان خاتمی را دستکشی مخملین بر مشت آهنین جریان ارتجاع و استبداد دینی تعریف می‌کردند و آن را «بازی جدید آخوندها» برای تحمیق جامعه و روشن نگاه داشتن چراغ دین (که آن را افیون توده‌ها می‌دانستند)، تعبیر و تفسیر می‌کردند.

گفتمان خاتمی اما پس از حدود سه دهه، هنوز باقی است و سخن آن (البته نه بسان اواخر دهه۱۳۷۰)، همچنان مخاطب و جذابیت دارد. حال آنکه، سه گفتمان رقیب نه‌فقط نتوانسته‌اند گفتمان خاتمی را در خود جذب و هضم و یا حذف کنند؛ بلکه تا حد قابل‌توجهی، از آن متاثر شده‌اند و اگرنه رسماً، در عمل برابر آن گردن خم کرده‌اند.

روحانیت سنتی (چه در سطح بزرگان حوزه و چه در سطح سیاستمداران این طیف) تا حد زیادی با گفتمان خاتمی در باب عدم تزاحم دین و آزادی همراه شده‌ است. روحانیت بنیادگرا نیز با وجود همه حمایت‌ها و رانت‌هایی که در این سه دهه از آن برخوردار بوده است، همچنان در اقلیت کامل مانده است. شکست این جریان تا آنجاست که سخنگویان آن رسماً اعتراف می‌کنند برای ماندن در قدرت، راهی جز حذف بازی انتخابات ندارند؛ سخنی که بیش از محتوای سیاسی، اعترافی به ناتوانی در جذب و هضم گفتمان‌های بدیل و از میدان‌به‌درکردن رقیب است و البته در همه این سال‌ها، اصلی‌ترین بدیل گفتمانی و رقیب سیاسی بنیادگرایان، گفتمان اصلاح‌طلبان با محوریت و نمایندگی خاتمی بوده است.

نوع مواجهه رسمی با مسئله حجاب و پذیرش غیررسمی آزادی‌های موجود به‌ویژه در یک سال اخیر، نشانه آشکاری است از پذیرش منطق گفتمانی خاتمی از سوی نهادهای سنت و حکومت و نیز به حاشیه راندن بنیادگرایان با وجود همه فشارها و ابزارهای این جریان. مسئله امروز اما گفتمان سوم است. گفتمانی لائیک که از سکولاریسم هم عبور کرده است و نه به جدایی دین و دولت که به دین‌زدایی و دین‌ستیزی گرایش دارد و با آب‌هایی که بنیادگرایی دینی به آسیاب آن می‌ریزد،

فولاد شمشیر ستیز خود با رقیب اصلی‌اش را آب می‌دهد.رقیبی که چیزی نیست جز اسلام رحمانی و گفتمان خاتمی. برخلاف اسلام بنیادگرا و حتی سنتی که مواجهه با آن، چندان برای لائیک‌ها و لیبرال‌های ستیزه‌جو دشوار نیست؛ اسلام رحمانی و گفتمان خاتمی، رقیبی قدر است و با وجود همه تحولات ارزشی و نگرشی ایرانیان پس از انقلاب، همچنان توش و توان و نای ایستادن و زبان سخن گفتن برابر رقیب را دارد.

شاید همین توان گفتمان خاتمی است که دین‌ستیزان ستیزه‌جو را وامی‌دارد از منطق «سر و ته یک کرباس» مدد جویند و محمد خاتمی و احمد خاتمی را در یک کفه گذارند تا این یکی از اعتبار آن دیگری بکاهد و مجموعاً، میدان را به دین‌ستیزان و دین‌گریزان واگذارند. چنین است که این‌بار، جریانی میدان‌دار شده که نه از موضع سنت یا بنیادگرایی که از موضع ستیز با دین و دین‌داران، آزادی را برابر دین قرار می‌دهد. گویی معادله دهه ۱۳۷۰ تکرار شده است؛ هرچند عامل این تکرار، نیرویی جدید است.

 شاید جا دارد باز هم صبر کنیم و منتظر بمانیم تا زمان بگذرد و سنگ محک تجربه به میان آید تا نتیجه را دریابیم. امروز فقط این را می‌دانیم که گفتمان خاتمی، میدانی بس دشوارتر پیش رو دارد؛ گفتمانی که شاید، آخرین سپر دین و دین‌داری در این ملک باشد.

 

منبع هم میهن
انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز