خبرگزاری کار ایران

کتاب ممنوعه مهاجرت | چمدان بی صدا

کتاب ممنوعه مهاجرت | چمدان بی صدا

«چمدان بی‌صدا» کتابی واقعی، بی‌پرده و جسورانه درباره مهاجرت است؛ پر از آن چیزهایی که هیچ‌کس جرأت گفتنش را ندارد. قبل از بستن چمدان، چمدان ذهنت را سبک کن… گاهی فقط یک گفت‌وگوی صادقانه، می‌تواند مسیرت را روشن‌تر کند.

چمدان بی‌صدا؛ کتابی که پیش از مهاجرت باید بخوانید | گفت‌وگویی بی‌پرده درباره آنچه مشاوران نمی‌گویند

مهاجرت، فقط بستن چمدان و عبور از مرز نیست.

مهاجرت، گفت‌وگویی درونی‌ست؛ با رویاها، با ترس‌ها، با گذشته و آینده.

اما آیا تا‌به‌حال کسی با شما بی‌پرده درباره‌اش حرف زده؟

کتاب «چمدان بی‌صدا» دقیقاً همین کار را می‌کند: یک روایت واقعی، بدون فیلتر، از تمام چیزهایی که قرار نیست در بروشورها، 

همایش‌ها یا جلسات مشاوره بشنوید این کتاب قرار نیست شما را از مهاجرت بترساند؛

و قرار هم نیست با وعده‌های درخشان شما را تشویق به پرواز کند.

«چمدان بی‌صدا» آمده تا یک مکالمه‌ی صادقانه باشد، میان نویسنده و تویی که در آستانه‌ی تصمیمی بزرگ هستی.

در این کتاب، داستان‌هایی روایت می‌شود که واقعی‌اند. اشتباهاتی بازگو می‌شوند که تجربه شده‌اند.

و مسیرهایی نقد می‌شوند که شاید خودت امروز روی لبه‌ی تصمیمشان ایستاده باشی.

نویسنده، مهاجر قدیمی و مشاور رسمی مهاجرتی است؛ اما نه از آن جنس مشاورانی که همیشه می‌گویند “برو!”

او با شجاعت از روزی می‌گوید که خانواده‌ای را راهی کرد و بعدتر فهمید آن تصمیم درست نبوده.

از آن لحظه‌ای می‌گوید که فهمید «کمک واقعی» گاهی یعنی نه گفتن

یعنی باز کردن چشم کسی که هنوز خودش نمی‌داند دقیقاً چرا و به کجا می‌خواهد برود

 اگر شما هم در آستانه مهاجرت هستید، اگر بین تصمیم رفتن یا ماندن معلق مانده‌اید،

و اگر به‌دنبال صدایی هستید که نه بترساند، نه اغوا کند، بلکه روشن کند،

مطالعه کتاب «چمدان بی‌صدا» دقیقاً برای شماست.

واقعیت‌هایی که کمتر گفته می‌شوند…

وقتی حرف از واقعیت‌های مهاجرت می‌شود، اغلب فقط به «جای بهتر» فکر می‌کنیم، بی‌آن‌که از خود بپرسیم: «بهتر از چه؟» و «بهتر برای که؟»

در حالی که مهاجرت، تنها عبور از یک مرز جغرافیایی نیست؛ بلکه عبوری‌ست از لایه‌های هویت، عاطفه، وابستگی و خاطره.

چمدانی که در ظاهر فقط لباس در آن است، در باطن پر است از ترس‌ها، امیدها، و آنچه پشت سر گذاشته‌ایم.

در سال‌های اخیر، مهاجرت به یکی از پررنگ‌ترین رؤیاهای جمعی ما تبدیل شده است.

و این خود می‌تواند نشانه‌ای باشد از امید، جسارت، و اشتیاق برای بهتر شدن.

اما آیا همه‌ی این رؤیاها از جنس آگاهی‌اند؟

یا بعضی‌ها فقط تلاشی‌اند برای فرار از خود؟ از شرایط؟ از بی‌پاسخی؟

من با کسانی روبه‌رو شده‌ام که سال‌ها پس از مهاجرت، هنوز نمی‌دانستند چرا رفتند.

نه‌تنها نرسیده بودند، که حتی ندانسته بودند دنبال چه هستند.

و این شاید تلخ‌ترین شکل مهاجرت باشد وقتی تصمیم نه از آگاهی، که از خستگی یا موج‌سواری گرفته می‌شود.

این کتاب مهاجرت برای آن‌هایی‌ست که هنوز نرفته‌اند… و برای آن‌هایی که رفته‌اند، اما هنوز نمی‌دانند چرا.

شاید وقت آن رسیده باشد که «مهاجرت» را نه با هیجان، بلکه با پرسش‌هایی صادقانه درباره‌ی خودمان آغاز کنیم؛

پرسش‌هایی که شاید پاسخ‌شان، مسیر را روشن‌تر کند چه در رفتن، چه در ماندن

بخوان…

شاید دیدی که راهی که می‌خواهی بروی، قبلاً کسی رفته … و چیزی برای گفتن دارد.

«چمدان بی‌صدا» کتابی برای آنان است که هنوز نرفته‌اند،

اما در دلشان، چمدانی بسته‌اند.

هیچ نسخه‌ای برای همه وجود ندارد بخش زیادی از خطاها، از همین‌جا آغاز می‌شود؛

جایی که تصمیم به مهاجرت، نه بر اساس تحقیق و شناخت، بلکه بر پایه‌ی شنیده‌ها، تبلیغات ساده، یا معرفی‌های سطحی گرفته می‌شود.بارها شنیده‌ایم که کسی

می‌گوید: «می‌خواهم مهاجرت کنم به آلمان.» همین‌قدر کلی، همین‌قدر مبهم.

این جمله دقیقاً مثل این است که کسی بگوید: «می‌خواهم مهاجرت کنم به ایران!»

خب ایران، بیش از ۱۶۰۰ شهر دارد. اگر کسی بگوید «می‌روم ایران»، طبیعتاً سؤال بعدی این است: «کدام شهر؟ تهران؟ مشهد؟ شیراز؟» و اگر بگوید تهران، باز هم

باید بپرسیم:

«کدام منطقه؟ شرق؟ غرب؟ مرکز؟»

اما وقتی صحبت از کشورهای دیگر می‌شود، همین سطح از جزییات ناگهان حذف می‌شود.انگار کانادا، آلمان، یا استرالیا فقط یک نقطه‌ی واحدند؛

 بدون تفاوت شهری، فرهنگی، یا اقتصادی!

این نوع ناآگاهی، خودش یکی از اصلی‌ترین دلایل پشیمانی‌ست. چون ما نمی‌دانیم دقیقاً به کجا می‌رویم، برای چه می‌رویم، و قرار است چه سبک زندگی‌ای را تجربه

کنیم.( در ادامه بصورت کامل و جزئی به مسیرها و قوانین خواهیم پرداخت)

هدف این بخش از کتاب مهاجرت ،چمدان بی صدا نه ترساندن بود، نه سیاه‌نمایی.

نه تبلیغ کشوری دیگر، نه نفی رؤیای مهاجرت

 

پایان رپرتاژ آگهی
ارسال نظر
پیشنهاد امروز