گزیده سرمقاله روزنامههای صبح امروز
روزنامههای صبح امروز سرمقالههای خود را به مهمترین مباحث داخلی و بین المللی اختصاص دادند.
كیهان
«چرا جدی گرفته نشد؟!» عنوان یادداشت روز روزنامه كیهان به قلم حسین شریعتمداری است كه در آن میخوانید:
بعد از آن كه آقای دكتر احمدی نژاد در مصاحبه با واشنگتن پست از آمادگی و ابراز تمایل ایران برای برقراری رابطه با آمریكا خبر داد، انتظار آن بود كه این پیشنهاد رئیس جمهور محترم كشورمان بلافاصله با استقبال گرم اوباما و سایر مقامات بلندپایه آمریكایی روبرو شود، چرا كه طی بیش از دو دهه گذشته، «مذاكره با ایران» یكی از اهداف راهبردی دولت آمریكا بوده است كه همواره نیز مخالفت شدید جمهوری اسلامی ایران را در پی داشته است.
بنابراین وقتی رئیس جمهور محترم كشورمان درباره «مذاكره مستقیم» و نهایتا برقراری رابطه با آمریكا ابراز تمایل میكند، استقبال اوباما و سایر مقامات آمریكایی از این پیشنهاد، طبیعی ترین واكنش مورد انتظار از سوی آنان است ولی نه فقط اوباما و دیگر مقامات آمریكایی از این پیشنهاد آقای دكتر احمدی نژاد كمترین استقبالی نكردند، بلكه با پیشنهاد ایشان برخوردی سرد و تقریبا بی تفاوت نیز داشتند و سؤال این است كه چرا؟!
مگر نه این كه مذاكره مستقیم با ایران، آرزوی چندین و چند ساله دولتمردان آمریكایی بوده و هست پس علت چه بود كه از ابراز تمایل رئیس جمهور كشورمان استقبال نكردند؟! پاسخ دشوار نیست و با پوزش از آقای احمدی نژاد باید گفت دولتمردان آمریكایی، پیشنهاد آقای احمدی نژاد را بدون پشتوانه تلقی كردهاند.
چرا كه آنها نیز به خوبی میدانند آقای احمدی نژاد اگرچه رئیس جمهور و یكی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی ایران است ولی اتخاذ تصمیم درباره مذاكره یا رابطه با آمریكا در حوزه مسئولیت و اختیارات قانونی ایشان نیست بلكه مطابق اصل یكصد و دهم قانون اساسی، تعیین سیاستهای كلان نظام برعهده رهبری است و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به صراحت و با ارائه دلایل منطقی و مستندات خالی از ابهام، مخالفت خود را با مذاكره و رابطه ایران و آمریكا اعلام كردهاند.
بنابراین علی رغم آن كه پیشنهاد آقای احمدی نژاد برای دولتمردان آمریكایی یك «امتیاز طلایی» تلقی شده و تحقق آرزوی سالها بر زمین مانده آنان بود ولی میدانستند این پیشنهاد فاقد پشتوانه است و نهایتا میتواند در حد و اندازه تمایل شخصی ایشان تلقی شود و نه تصمیم برخاسته از خواست مردم و اراده نظام. دقیقا به همین علت است كه ابراز تمایل آقای احمدی نژاد به مذاكره و برقراری رابطه با آمریكا از سوی دولتمردان آمریكایی «جدی» و «قابل اعتناء» ارزیابی نمیشود.
كاش رئیس جمهور محترم كشورمان به این نكته بدیهی توجه داشتند و بیرون از حوزه اختیارات قانونی خود، وعدهای نمیدادند كه خدشهای ناخواسته بر جایگاه قابل احترام ریاست جمهوری باشد و كاش در میان یكصد و چند ده نفر از همراهان خود در سفر نیویورك، جایی نیز برای حضور چند تن از حقوقدانان و كارشناسان برجسته سیاسی باز میكردند تا در مصاحبهها و اظهارنظرها به ایشان مشاوره بدهند. هرچند نام افرادی از این دست در میان هیئت همراه رئیس جمهور محترم دیده میشود ولی معلوم نیست كه آیا از آنها درخواست مشاوره شده و آنان مشاوره غیركارشناسی دادهاند؟ یا از آنها مشاورهای خواسته نشده و یا این كه جرات و جسارت لازم برای ارائه نظری متفاوت با رئیس جمهور محترم را نداشتهاند؟!
دولتمردان و مراكز استراتژیك در آمریكا انكار نمیكنند كه مذاكره را فقط برای مذاكره میخواهند و نه برای حل و فصل مسائل فیمابین، چرا كه آنها نیز به خوبی میدانند، تقابل ایران و آمریكا ریشه در ماهیت طرفین درگیر دارد و مادام كه ما در حاكمیت بر اسلام ناب محمدی(ص) كه ظلم ستیز است تكیه داریم و آمریكا بر خوی استكباری خود اصرار میورزد، این درگیری و تقابل ادامه خواهد داشت و پایان آن فقط هنگامی است كه ایران اسلامی- خدای نخواسته- از حضور نسخه اسلام در حاكمیت چشم پوشی كند و یا آمریكا خوی استكباری خود را كنار گذاشته و به قول حضرت امام(ره) از خر شیطان پیاده شود.
اصرار آمریكا بر مذاكره به منظور فاكتور كردن آن برای نهضتها و انقلابهای اسلامی و القای این توهم ناامیدكننده است كه «اگر الگوی شما ایران اسلامی است، ایران نیز در نهایت چارهای جز كنار آمدن با آمریكا نداشته است»! این نكته، بدیهی تر از آن است كه «تاب مستوری» داشته باشد و تاسف آور است كه چرا از نگاه تیزبین دوستان پنهان مانده است.
در این اظهارنظر «جرج فریدمن»، مسئول پایگاه تصمیم ساز استراتفور آمریكا دقت كنید. این مركز استراتژیك به باشگاه كهنه كاران سازمان «سیا» شهرت دارد. فریدمن اعتراف میكند كه؛ «مشكل آمریكا با ایران، فعالیت هستهای این كشور نیست، ایران نشان داده است كه نه فقط بدون رابطه با آمریكا، بلكه در حال درگیری با آن میتوان قدرت برتر منطقه بود. نگرانی ما- آمریكا- آن است كه ایران با این خصوصیات به الگوی سایر ملتها تبدیل شده است» و...
آقای احمدی نژاد و یا مشاوران ایشان باید میدانستند كه مخالفت جمهوری اسلامی ایران با مذاكره و رابطه با آمریكا، برخاسته از یك منطق قوی و مستحكم است و نه یك سلیقه در میان سایر سلیقه ها. پیش از ایشان، دولتهای سازندگی و اصلاحات نیز مانند آقای احمدی نژاد و مشاورانش با سادهاندیشی و یا به هر علت دیگری كه بحث جداگانهای میطلبد برای مذاكره و برقراری رابطه با آمریكا خیز برداشته بودند ولی منطق قوی رهبرمعظم انقلاب كه از پیوست قانونی روشن و پشتوانه عظیم مردمی نیز برخوردار بود، حركت آنان را ناتمام گذاشت. اولین نمونه از این دست، در سال 1369 اتفاق افتاد.
آن روزها -30 فروردین/19 آوریل 1990- جیمز بیكر وزیرخارجه وقت آمریكا طی سخنانی اعلام كرد كه آمریكا آماده مذاكره مستقیم با ایران است و 7 روز بعد - 6 اردیبهشت ماه 69- آقای عطاءالله مهاجرانی معاون پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی - كه امروزه به انگلیس پناهنده شده و با آیپك (لابی صهیونیست ها) و MI6 (بخش اطلاعات خارجی دولت انگلیس) همكاری آشكار دارد- طی مقالهای با عنوان «مذاكره مستقیم» در روزنامه اطلاعات، ایستادگی در مقابل كاخ سفید را «شعارگونه» نامیده و خواستار مذاكره مستقیم و سپس رابطه با آمریكا شد. همان روزها حضرت آقا در سخنانی مستند و با ارائه دلایلی مستحكم به نقد این دیدگاه پرداخته و فرمودند؛
«و اما مسئلهای كه این روزها در سطح جمعی از اهل فكر و اهل نظر در جریان است، مذاكره كردن و مذاكره نكردن است... من معتقدم، آن كسانی كه فكر میكنند ما باید با راس استكبار-یعنی آمریكا- مذاكره كنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند. من بارها این نكته را عرض كرده ام كه استكبار، بیش از این كه نان قدرت و توانایی خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را میخورد. اصلا استكبار، با تشر و ابهت و شكلك درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است. مذاكره، یعنی چه؟ صرف این كه شما بروید با آمریكا بنشینید حرف بزنید و مذاكره كنید، مشكلات حل میشود؟ این طوری كه نیست.
خراسان
«اقدام وزارت خارجه آمریکا؛ پیوند علنی با قاتلان بهشتی، رجایی، باهنر و...» عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم بهروز بیهقی است كه در آن میخوانید:
گرچه اقدام وزارت خارجه آمریکا در خارج کردن گروهک تروریستی منافقین از فهرست سازمانهای تروریستی این کشور، فی نفسه نشان دهنده تشدید خصومت آمریکا علیه ایران است، اما با توجه به موضع واحد و یکپارچه ملت ایران و تمامی احزاب و گروههای سیاسی کشورمان علیه منافقین، این سوال مطرح است که چرا دولت باراک اوباما حاضر شده به بهای حمایت از منافقین، افکار عمومی در ایران را علیه خود بسیج کند؟ چه روی داده است که رئیس جمهور آمریکا پس از به اصطلاح خود وی، دراز کردن دست دوستی به سوی ملت ایران، اکنون دست دوستی در دست گروهی نهاده که دست کم ۱۲هزار ایرانی بی گناه را به خاک و خون کشیده و بدنام ترین گروهک تروریستی نزد ملت ایران است؟
پیش از یافتن پاسخهای احتمالی به این پرسش ها، نمیتوان کتمان کرد که اقدام جدید وزارت خارجه آمریکا به سود مدعای کسانی است که قائلند تزویری تمام عیار در بطن تمامی شعارهای حقوق بشرطلبانه دولت آمریکا نهفته است. شاید اگر دولت آمریکا بر آن بود که پرده از چنین بطنی بیفکند، این، بهترین اقدام بود! فارغ از این نکته، باید اذعان کرد که وزارت خارجه آمریکا با خارج کردن گروهک منافقین از فهرست سازمانهای تروریستی در واقع گام نخست را برای تجدید حیات این گروهک برداشت.
با توجه به پراکندگی و بی فروغی فعالیتهای منافقین در برخی کشورهای عضو اتحادیه اروپا، تمرکز فعالیتهای آنها در پادگان اشرف و حفظ انسجام بدنه گروهک در فضایی مخوف و استالینی، تنها نقطه امید سران منافقین برای جلوگیری از فرو پاشیدن این گروهک بود، اما با قاطعیت دولت عراق و برچیده شدن پادگان اشرف، گروهک منافقین در آستانه فروپاشی و اضمحلال کامل قرار گرفت.
دولت آمریکا با آگاهی از این شرایط و در لفافه بررسیهای سالانه وزارت خارجه درباره گروههای مندرج در فهرست سازمانهای تروریستی، استفاده ابزاری از منافقین علیه ایران را وارد فازی علنی کرد. شاید، بیش از این استفاده ابزاری که در قالبهایی مانند جاسوسی از برنامه هستهای ایران، انجام اقدامات ایذایی و... تبلور یافته، نفس ادامه حیات گروهکی که حال دیگر هیچ محل اتکایی جز دولت آمریکا ندارد برای مقامهای این کشور واجد اهمیت باشد تا در مواقع ضروری به کار گرفته شود.
اقدام وزارت خارجه آمریکا با هر نیت و انگیزهای که صورت گرفته باشد، تنها دیگر قرینهای بر تایید استانداردهای دوگانه این کشور در مباحث حقوق بشری نیست، بلکه هم اینک ملت ایران، دولت آمریکا را شریک و همراه و حامی تروریستهایی میداند که بهشتی ها، رجایی ها، باهنرها، صیادشیرازیها و هزاران شهید والامقام دیگر به ویژه از شهروندان عادی را با ناجوانمردانه ترین شیوهها به شهادت رسانده و ملتی را به سوگ آنها نشاندهاند.
جمهوری اسلامی
«خطای اصلی ریاض در دشمن شناسی» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید:
تحولات عربستان وارد مرحله جدیدی میشود و رسانههای خارجی از گسترش چشمگیر اقدامات سركوبگرانه آل سعود و افزایش تعداد شهدای اعتراضات مسالمتآمیز مردمی در منطقه شیعه نشین شرق عربستان خبر میدهند. براساس گزارشهایی كه از لابلای فیلترهای خبری و محدودیتهای امنیتی رژیم سعودی امكان انتشار یافته، پلیس و نیروهای امنیتی عربستان همزمان با آغاز موسم حج، با حمله به اعتراضات مسالمتآمیز مردمی كه از سال گذشته در استان قطیف و منطقه العوامیه آغاز شده، 4 جوان را به شهادت رسانده و به این ترتیب آمار شهدای قیام مردم شرق عربستان به 16 شهید و صدها زخمی افزایش یافت.
شاید نخستین گمانی كه از این اقدام كم سابقه رژیم سعودی در كشتار 4 نفر از شیعیان این كشور در یك روز و همزمانی آن با آغاز موسم حج به اذهان خطور كند، اینست كه مقامات امنیتی آل سعود به ویژه وزیر جدید كشور قصد دارند با قدرت نمایی، اقتدار خود را به رخ كشیده و چنین وانمود كنند كه اجازه هیچ تحركی را به هیچیك از اتباع داخلی و زائران حج نخواهند داد و با مخالفین به زبان گلوله و خشونت تام و تمام برخورد خواهند كرد. این اقدام دوسویه كه در راستای سرپوش گذاشتن بر قیام مردم این كشور در زمان برگزاری مراسم حج و منفعل كردن مسلمانان در همایش عظیم حج تمتع انجام شده، از جهت هدف گذاری، با توطئه سال گذشته مقامات امنیتی عربستان برای متهم كردن ایران به تلاش جهت ترور سفیر سعودی در واشنگتن قابل قیاس است كه صرفاً در آستانه این كنگره بزرگ جهانی و برای تحت الشعاع قرار دادن اتحاد و اقتدار مسلمانان صورت گرفت.
عملكرد برخی مقامات سعودی در شرایطی كه رژیم آل سعود دچار تنش و اختلافات شدید داخلی است، از این واقعیت پرده بر میدارد كه آشفتگیهای درونی و كشمكشهای میان افراد خاندان سلطنتی برای دستیابی به قدرت، امكان شناسایی منافع ملی و تشخیص دشمنان واقعی را از آنان سلب كرده است. از این رو در وضعیتی گرفتار آمدهاند كه به همه شهروندان به چشم دشمن نگاه كرده و آنان را به بازداشت، سركوب و ممنوعیت خروج از كشور تهدید كرده و به جای توجه به خواستههای قانونی مردم، پاسخ آنها را با گلوله میدهند.
برخی حكام سعودی كه فاقد بصیرت لازم در ارزیابی وقایع و شناخت دوست و دشمن هستند، با در پیش گرفتن سیاست سركوب و مشت آهنین، به مقابله با خواستههای مردم برخاسته و این شیوه را یگانه راه غلبه بر فضای جدید و موج آزادیخواهی ملی تصور میكنند. كسانی كه این روزها سكان این رژیم را برعهده دارند، به خیال اینكه با افزایش فشارها قادر به سركوب و خفه كردن مطالبات مردمی و مقابله با پیامدهای بهار عربی هستند، قصد دارند همه تجربهها و روشهای سركوبگرانه را به كار ببندند تا با نارضایتیهای مردمی و مخالفتهای سیاسی مقابله كنند.
از سوی دیگر این جناح خشن و بیتدبیر در هیأت حاكمه آل سعود، آشفتگیهای رژیم و فقدان همبستگی اجتماعی و مخالفتهای مردمی را با اتهامات فرافكنانه، به خارج از مرزها منتسب كرده و سعی دارد مطالبات اجتماعی مردم را نادیده گرفته و آنرا تخطئه كند. این قبیل واكنشهای نخ نما شده، نه تنها چاره و راه حل پایان دادن به مطالبات مردمی نبوده، بلكه باعث شده دایره مخالفتها به غرب و جنوب عربستان و حتی به پایتخت این كشور نیز گسترش یابد.
قطعاً سیاست سرپوش گذاشتن برمشكلات داخلی و انتساب آنها به خارج، نه تنها باعث تحكیم وضعیت درونی و پاك شدن صورت مسائل و مشكلات نهادینه شده در رژیم سلطنتی آل سعود نخواهد شد بلكه باعث عمیقتر شدن بحران عدم مشروعیت سیاسی و سردرگمی در رویایی عاقلانه با این مشكلات خواهد گردید.
ادامه این نحوه از برخوردهای خشونت آمیز با مطالبات مردم عربستان، قطعاً دستگاههای حاكمیتی آل سعود را در مسیری بیبازگشت قرار میدهد كه فرار از این وضعیت را برای آنها امكان ناپذیر خواهد ساخت. البته چه بسا این قبیل واكنشهای امنیتی در عربستان نسبت به مطالبات اجتماعی و مشاركتهای سیاسی مردم، نتیجه یكصد سال حكومت قبیلهای و خاندانی باشد كه همه آزادیهای اساسی و حقوق قانونی یك ملت را از او سلب كرده و چارهای غیر از این برای مردم باقی نمیگذارد كه به سوی گسترش مخالفتها و كشاندن اعتراضات و تحصنها به سراسر كشور گام بردارند.
اكنون در پی تحولاتی كه در عربستان روی داده، سرزمین سكوت و آرامش دیروز، بر اثر جریانات زیرپوستی ناشی از خودآگاهی اقشار مختلف مردم به مرحلهای رسیده كه احتمال جابجایی در ساختار حكومتی را به امری محتمل تبدیل كرده است.
رسالت
«مدل رقابت ایدهها در آستانه انتخابات» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد مهدی انصاری است كه در آن میخوانید:
انتخابات ریاست جمهوری" بهواسطه اهمیت خاص آن در نظام ریاستی منطبق بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هر گاه كه برگزار شده بویژه در دورههای هفتم، نهم و دهم(1388، 1384، 1376) آثار و پیامدهای مثبت و منفی فراوانی بر روند سیاستورزی رجال و نخبگان سیاسی و مذهبی در جمهوری اسلامی داشته است.
شكلگیری برخی تشكلها، طیفها و جریانهای سیاسی جدید، اجماع لایههایی از مسئولان وكارگزاران نظام برای نوآوری یا چارهاندیشی در قبال مشكلات وچالشها، بروز ظرفیتهای جدید توسعه سیاسی، احساس مسئولیت جمعی در قبال فرصتها، تهدیدها، غنای هرچه بیشتر ادبیات سیاسی بومی در حوزههایی چون رقابت، مشاركت، مردمسالاری،... و مواردی از این قبیل در زمره آثار مثبت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در ادوار گذشته بوده است. در مقابل ایجاد برخی سوژههای تخریبی در جریان رقابت، خروج از دایره قانون و اخلاق، عدم تمكین در برابر رای اكثریت، شبههافكنی در افكار عمومی، انشقاق و شكاف در میان نیروهای انقلاب، خروج از حاكمیت و سقوط در دام جنگ روانی دشمنان را باید جزء پیامدهای منفی تجربه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در كشور به حساب آورد.
با وجود برگزاری 10 دوره انتخابات ریاست جمهوری در كشور و مجرب شدن مردم و نظام سیاسی از باب اینكه ذهنیت روشنی در قبال گذشته و حال انقلاب دارند، شایسته است همه دستاندركاران امر انتخابات نسبت به ارتقای آثار و دستاوردهای مثبت و ماندگار آن درآینده كشور بهنحوی جدی سهیم باشند. یك اقدام بسیار تعیین كننده در این راستا این است كه از هم اینك " رقابت ایدهها و فكرها" شكل بگیرد. به عبارت بهتر، در وهله اول نه اشخاص و رجال مذهبی و سیاسی، بلكه ایدهها و افكار سازنده و مبتنی بر دانایی و توانایی از سوی محافل دانشگاهی، نخبگی و اتاقهای فكر احزاب و جریانات سیاسی طرح و بسط شوند و آنها به رقابت بپردازند. رقابت ایدههایی كه میخواهند عالمانه و دلسوزانه و با نگاهی دینی و ملی، مشكلات وكاستیهای اولویتدار جامعه و مردم را حل و فصل كنند.
بنابراین گام اول در " مدل رقابت ایدهها" عبارت از این است كه فكرها، ایدهها و اندیشههای ما" مسئله محور" باشند وبهخوبی روشن سازند كه قادرند چه مسائلی را از مردم، كشور و انقلاب حل كنند یا چه وضعیتهای مطلوب یا مطلوبتر را ترسیم نمایند. در گام دوم و آن هم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری(دو ماه مانده به روز انتخاب) این افكار و ایدهها توسط فرد یا افراد(رجال سیاسی و مذهبی) و یا احزاب و تشكلهای سیاسی " نمایندگی" شوند.
افكار و ایدههای راهگشا و برآمده از نیازهای حقیقی جامعه باید بتوانند " مسابقهای ملی" را شكل دهند كه مردم ونخبگان در قالب این مسابقه، صحنهگردان انتخاباتی باشند كه طی یك پروسه چند ماهه رقم میخورد. با انتخابات ریاست جمهوری خرداد 1392 دولتی جدید استقرار خواهد یافت كه علی الاصول و طبق رویه گذشته 8 سال سكاندار قوه مجریه خواهد بود. از طرفی میدانیم كه تحقق اهداف چشمانداز 1404 از جنبههای منطقهای و داخلی برای ملت و نظام ما جنبه حیثیتی و راهبردی دارد. از سال 1392 تا 1404 تنها دوازده سال زمان داریم تا اهداف و برنامههای سند چشم انداز تحقق یابند. لذا 8 سال آینده بسیار تعیین كننده خواهد بود. اگر در 8 سال گذشته، موفقیت نسبی در مسیر تحقق اهداف سند حاصل شده باید 8 سال آینده مكمل و متمم این تلاشها و توفیقات باشد و اگر در زمانبندی 8 سال گذشته، قصور و كمبود داشتهایم و حركت به سمت افق 1404 ناقص مانده، 8 سال آینده باید تمام تلاش و مجاهدت دولت، مصروف كار و نوآوری مضاعف بشود.
از سوی دیگر درسالهای گذشته شاهد بودهایم كه تمام شعارهای مقام معظم رهبری معطوف به مباحث اقتصادی بوده است.
امروز بنا به نظر بسیاری از كارشناسان و دستاندركاران امور كلان نظام، پاشنه آشیل كشور در مباحث اقتصادی خلاصه میشود. تورم، بیكاری، وضعیت معیشت طبقات آسیبپذیر، كاهش صادرات، برخی مشكلات در مسیر تولید ملی و شاخصهای توسعه اقتصادی، سرنوشت خصوصیسازی و اصل 44 قانون اساسی و... هركدام معضلات و نقاط چالشبرانگیزی هستند كه تنها با همفكری دانشگاهیان، نخبگان و سیاسیون قابل حل و فصل هستند. موسم انتخابات، بهترین فرصت برای ایدهپردازی و تولید فكر و اندیشه پویای تمام كسانی است كه سربلندی، عزت و پیشرفت ایران اسلامی را میطلبند.
انتظار میرود در راستای برگزاری انتخاباتی سالم و موفق كه منبع زایندهای برای تكاپو و رشد همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی كشور باشد همه ایدهها مجال طرح و تبیین پیدا كنند ودر فضایی آزاد، منطقی و اخلاقی و با سوگیری ملی وانقلابی رقابت كنند و خواص و نخبگان سیاسی نیز چارچوبهای بازی سیاسی را در همین فضا تعریف كنند.
تهران امروز
«آینده رابطه منافقین با آمریكا» عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم فواد ایزدی است كه در آن میخوانید:
تصمیم آمریكا برای خروج گروهك منافقین از فهرست گروههای تروریستی به 2 دلیل صورت گرفت:
1 - آمریكا كه خود بانی اصلی تشكیل این گروهك بود نیاز داشت كه كشورهای دیگر را تشویق كند تا بعد از خروج منافقین از لیست گروههای تروریستی، برای آنها مقصدی را انتخاب كنند و این مسئله جز با خروج نام منافقین از لیست گروههای تروریستی امكانپذیر نبود. در حالی كه دولت آمریكا در دوران صدام حسین هم سابقه انجام این كاررا داشتند. در زمان جنگ تحمیلی عراق با ایران و با حمایت آمریكا دولت صدام حسین از لیست حامیان گروههای تروریستی خارج شد تا آمریكا بتواند در میان سایر كشورها برای كمك به دولت عراق در جنگ با ایران حمایت بیشتری ایجاد كند. اكنون آمریكا همان سیاست را در قبال سازمان منافقین در پیش گرفته تا از آنان علیه حاكمیت جمهوری اسلامی ایران استفاده كند.
2 - نزدیك بودن انتخابات آمریكا هم در این تصمیمگیری تاثیرگذار بوده است. آمریكا برای جلب نظر لابیهای صهیونیستی این كشور كه مواضع نزدیكی با منافقین دارند سعی كرد تا نظر خود را با آرای آنها هماهنگ كند و به این ترتیب با انجام كاری كه حتی بوش پسر نتوانسته بود انجام دهد، یعنی در بحبوحه انتخابات آمریكا رای مثبت آنها را به نفع خود به دست آورد.
اما درباره آینده این گروهك باید گفت كه با توجه به حضور نیروهای فارسی زبان در این گروهك كه علیه ایران اقدام میكنند در آینده اعضای این جریان با آمریكا ارتباط تنگاتنگی برقرار میكنند و زمینه ساز اقدامات جدید تروریستی علیه ایران خواهند شد.
جمهوری اسلامی ایران باید از حمایت آمریكا از سازمان منافقین رسما شكایت كند. چرا كه این اقدام آمریكا به معنای نقض شعارهای حقوقبشری و دموكراسیطلبانه آمریكاست كه بارها در صحنه بینالمللی و در رویكرد گزینشی با حوادث و رخدادهای بینالمللی دیده شده است. اگر به بیانیه دیروز صادر شده توسط وزارت امورخارجه آمریكا توجه كنیم متوجه میشویم كه نسبت به ماهیت تروریستی گذشته این گروه ابراز نگرانی شده است و این یعنی آنكه آنها هنوز از اینكه عملكرد این گروه در آینده تغییر جهت دهد مطمئن نیستند.
بنابراین ایران باید علاوه بر اقدامات حقوقی و شكایت به دادگاههای بینالمللی از این اقدام دولت آمریكا در زمینه تبلیغاتی هم فعالیت نماید. به این ترتیب كه باید افكار عمومی جهان را نسبت به شعارهای تبلیغاتی آمریكا در زمینه حقوق بشر متوجه سازد و تلاش كند كه نشان دهد شعارهای دموكراسیمآبانه دموكراتها با این اقدام بیمعناتر از قبل خواهد شد تا به این ترتیب رویكرد دوگانه و ستیزهجویانه مقامات آمریكایی با ایران در جریان اقدام اخیر بر همگان روشن شود.
سیاست روز
«بهبود روابط از دستور کار خارج شود» عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است كه در آن میخوانید:
یکی از مباحثی که رئیسجمهور کشورمان در سازمان ملل در گفتوگو با رسانههای غربی مطرح کرد، روابط ایران و آمریکا بود، آقای احمدینژاد در دیدار با جمعی از نخبگان آمریکایی در پاسخ به این مساله که چگونه میتوان چارچوبی برای نزدیک کردن ایران و آمریکا به یکدیگر ایجاد کرد، گفت: «شرایط موجود در روابط بین ایران و آمریکا به ضرر هر دو کشور و شاید به ضرر همه دنیا است، اما برای بهبود آن باید نگاهی به سیر تحولاتی که روابط را به وضعیت امروز رسانده است، داشته باشیم وبه این نکته توجه کنیم که ایالات متحده از ابتدای پیروزی انقلاب همواره در مقابل ایران ایستاده است.»
آقای احمدینژاد در بخشهای دیگر دیدارها و مصاحبههای خود باز هم به روابط ایران و آمریکا پرداخت.
برخی کارشناسان و صاحبنظران در داخل از این گفتمان حمایت کردند و برخی هم از آن انتقاد نمودند.
آنها که حمایت کردند، اعتقاد آقای احمدینژاد را دارند. آنها معتقدند که گفتوگو و برقراری روابط با آمریکا حلال مشکلات فیمابین است و اگر قرار است اتفاقی بیفتد، تنها آمریکاست که میتواند در روند تحولات تاثیر بگذارد و دیگران نقشی ندارند و محوریت با آمریکاست. حتی گفت وگوهای هستهای ایران و ۱+۵ هم تحت تاثیر تصمیمات آمریکا قرار دارد.
این تعبیر از سخنان رئیسجمهور هم برمیآید. رئیسجمهور در همین دیدار درباره موضوع هستهای ایران با بیان این که این موضوع کاملا سیاسی شده است، گفت: «این موضوع بین ایران و آمریکاست و اگر امروز آمریکا خود را از آن کنار بکشد، دیگر کسی درجهان ادعایی علیه ایران ندارد و لذا معتقدم باید در عرصهای جدا از مذاکرات هستهای آن را حل و فصل کنیم. جمهوری اسلامی ایران آمادگی دارد تا چنانچه دولت آمریکا قدمی برای ایجاد تفاهم بین دو کشور بردارد در ذهنیت منفی خود نسبت به آمریکا تامل کرده و کمک کند تا سریعتر روابط دو کشور بهبود یابد.»
گروه اول گفتوگوی مستقیم با آمریکا را پیشنهاد میکنند که به نظر میرسد، آقای احمدینژاد هم بر همین سیاست معتقد است.
اما گروه دوم به شدت مخالفند و اعتقاد دارند، سیاستهای خارجی نظام به ویژه موضوع آمریکا مسالهای نیست که بر عهده ریاست جمهوری باشد و تنها شخصیتی که میتواند در اینباره تصمیم بگیرد رهبر معظم انقلاب به عنوان بالاترین مقام نظام جمهوری اسلامی است.
آنها اعتقاد دارند، انقلاب اسلامی ایران با ویژگی ضد آمریکایی خود و سلطه این کشور در ایران، به پیروزی رسیده است. حضرت امام «ره» هم بارها در مواضع ضد آمریکایی خود تاکید کردهاند که روابطه ایران و آمریکا معنایی ندارد و همین سیاست در زمان حضرت آیتالله خامنهای هم دنبال شده است.
نکته دیگر در این موضوع، به زمان طرح آن باز میگردد. تحلیلگران اعتقاد دارند که طرح گفتوگوبا آمریکا و بهبود روابط، در سال آخر دوران ریاست جمهوری دهم، سیاستی در راستای عرصه انتخاباتی است. تا برگزاری انتخابات ریاست جمهوری یازدهم زمان زیادی باقی نمانده است و با توجه به اظهارات آقای احمدینژاد مبنی بر باقی ماندن در عرصه سیاسی، این برداشت و تحلیل به وجود میآید که این اقدام یک کار انتخاباتی است.
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا دی ماه همین سال برگزار میشود و انتخابات ریاست جمهوری ایران ۲۴/۳/۹۲ برگزار میشود. این دو انتخابات میتواند بر تحولات سیاسی تاثیرگذار باشد. اما این تاثیرات نمیتواند موجب بهبود روابط دو کشور شود.
فرض بگیریم اگر در آمریکا جنبش وال استریت بتواند به خواستههای خود دست یابد، نظام سرمایهداری و امپریالیستی آمریکا برچیده شود، خوی دخالت و تجاوزگری کاخ سفید برچیده شود، چتر حمایت بیچون و چرای آمریکا از رژیم صهیونیستی برداشته شود و یک دولت به واقع مردمی در این کشور حاکم گردد، آنگاه میتوان درباره بهبود روابط ایران و آمریکا سخن گفت و روابط را برقرار کرد.
سیاستهای کلی نظام در دست مقام معظم رهبری است. مسئولین دو طرف هم به خوبی میدانند که بحث در این باره بیهوده است.
سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال آمریکا همچنان تغییر نیافته و با توجه به شرایط کنونی، تغییر هم نخواهد یافت.
تحولات و خیزشهای اسلامی در منطقه و اعتراضات گسترده مردمی در غرب شرایط خوبی را برای جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرده است که بحث گفتوگو و بهبود روابط با آمریکا را بعید میسازد. این سیاست در دولتهای پیشین هم دنبال شده است و خروجی آن خصومت بیشتر آمریکا علیه ایران بوده است. آمریکا موضوع گفتوگو و بهبود روابط را ضعف ایران تلقی میکند. این بحث باید از دستور کارخارج شود.
وطن امروز
«حاجآقا لطفاً نفرمایید!» عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سیروس محمودیان است كه در آن میخوانید:
شبه سکوت اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی در قبال بازداشت فرزندانش ناخواسته این شائبه را به وجود آورد که ایشان لابد تصمیم گرفتهاند فعلا از ورود به رفتارهای حاشیهساز پرهیز کنند. کمی نگاه تحلیلی بر سخنان منسوب به ایشان درباره بازداشت فرزندانش که «هیچ فرقی بین بچههای او و مردم وجود ندارد» نشان میدهد چنین تصوری درباره ایشان از بیخ و بن باطل است. میتوان گفت سالهاست «حاشیه خودساخته» مونس خانواده هاشمی رفسنجانی شده است. به هر شکل شکی وجود ندارد که مابین اعضای خانواده ایشان با بچههای مردم تفاوتهای بنیادین عام و خاصی وجود دارد. شاید یادآوری چند نکته کوچک مختصرا بتواند روشن کند که آیا واقعا مابین بچههای رفسنجانی با بچههای مردم فرقی وجود دارد یا نه؟
1-اخیرا پرینت سفرهای خارجی اعضای خانواده هاشمی در 6 ماه اول سال 91 در کشور منتشر شد که نیمنگاهی گذرا بر فهرست سفرهای خارجی خانواده ایشان نشان میدهد ریز و درشت آن خانواده در 6 ماه یاد شده با صرف مبلغ کلانی بیش از 40 بار به کشورهای مختلفی مانند امارات عربی متحده، عربستان، فرانسه، پاراگوئه، ترکیه، آلمان، عراق، مالزی، قبرس، انگلیس و... مسافرت شخصی داشتهاند.
فارغ از تنوع سیاسی- جغرافیایی این کشورها میتوان گفت آقای هاشمی رفسنجانی در جایگاه ریاست مجمع تشخیص مصلحت دسترسی آسانی به آمار و ارقام درباره وضعیت معیشتی بچههای مردم دارد و ایشان به خوبی میدانند بچههای مردم عموما در قید و بند تامین شهریه دانشگاه، اشتغال، ازدواج، جهیزیه و... گرفتار هستند و طبعا سال به سال هم حتی فرصت فکر کردن به مسافرت خارجی را پیدا نمیکنند.
بگذریم که نوههای ایشان سالهاست در انگلستان (مهد استعمار و استعمارگری) سکونت دارند. اخیرا سندی منتشر شده که گویا مهدی هاشمی از سالها پیش دارای کشتی تفریحی خصوصی بوده یا هزینه اسب و اسبداری دخترش سر به فلک میکشد.
2-حدودا 30 ماه پیش بود؛ 25 خرداد 1388. فتنه 88 تازه رخ اصلی خود را با تخریب اموال عمومی و ضرب و جرح افراد بیگناه نشان داده بود. مردم نگران حمله فتنهگران به پایگاه نظامی بسیج نینوا و مسجد لولاگر در خیابان آزادی تهران بودند. بچههای مردم هم با جان و دل به دفاع از کیان انقلاب اسلامی مشغول بودند. تروریستهای منافق هم به کسی رحم نمیکردند. رادیو اسرائیل با بغض صهیونیستی راهکار نشان میداد: «اگر صدها نفر ایرانی نیز کشته شوند نباید تظاهرات را رها کرد و باید این درگیریها و تظاهرات تا سرنگونی دولت احمدینژاد ادامه یابد.»
مسعود رجوی، سرکرده گروهک تروریستی منافقین نیز با صدور بیانیهای فرمان داده بود: «مقاومت قهرمانانه و اشرفنشان خود را به هر قیمت ادامه دهید. پیروزی از آن شماست.» انصافا فائزه هاشمی هم همراه برخی نوادگانتان «اشرفنشان» خوب میدانداری میکردند. آن روزها فایل صوتی فائزه دست به دست ضدانقلاب میچرخید و در اوج بهت بچههای مردم از ماهوارهها پخش میشد.
شما هم سکوت تلخی کرده بودید. سکوت شما برای بچههای مردم تلختر بود. انصافا هضم آن بسیار سخت و طاقتفرسا بود. بچههای مردم با دیدن قرآنهای سوخته مسجد لولاگر فریاد وا محمدا سرمیدادند و متقابلا دختر شما در جمع اوباش خیابان آزادی کینه توزانه فریاد میزد: «... این اعتراضات باید ادامه پیدا کنه. اینا باید بفهمن مردم کوتاه بیا نیستن. از بس خاتمی بیعرضه بود، [در انتخابات قبلی] اون همه تقلب شد و بابا نتونست رای بیاره. خاتمی آخرش گفت انتخابات سالم بوده، چون خودش برگزار کرده بود و به نام خودش نوشته میشد. خاتمی خیلی خیانت کرد...».
3-بازخوانی این خبر که مربوط به دوم تیر 1388 است باز گوشهای از تفاوت بچههای شما با بچههای مردم را نشان میدهد. زمانی که بچههای مردم زیر خشم شیطانی اغتشاشگران، مظلومانه دست و پا میزدند، برخی فرزندان شما در بطن یک حصار امنیتی در خدمت توطئه براندازی نرم بودند. خبر اینچنین است: «یک مقام امنیتی بازداشت فائزه هاشمی و تنی چند از بستگان هاشمیرفسنجانی را با هدف حفاظت آنان از ترور عناصر آشوبگر و گروهکها عنوان کرد.
وی با اشاره به حضور گروههای تروریستی از جمله منافقین در میان عناصر آشوبطلب اعلام کرد: با توجه به رسانهای شدن حضور نزدیکان آقای هاشمی در تجمعات هفته گذشته، بیم آن میرفت عناصر منافقین با هدف متهم کردن نظام و دامن زدن و ایجاد شکاف و التهاب به آنها آسیب برسانند که با هوشیاری نیروهای امنیتی این توطئه خنثی شد، لذا روز گذشته برخی نزدیکان هاشمی رفسنجانی از جمله دختر ایشان که در تجمع غیرقانونی حوالی میدان جمهوری حضور داشتند، بر اساس گزارش نیروهای امنیتی، نامبردگان را بلافاصله به نزدیکترین مقر نظامی منتقل کرده و تا پایان آشوبها نگهداری کردند.» روزنامه جوان هم همان زمان نوشت: «فرزند یکى از مقامات برجسته کشور که یک روز پس از بازداشت توسط نیروهاى امنیتى آزاد شد در میدان توحید تهران مشغول پخش پول نقد بین آشوبگران بوده است.
همچنین نوه دختری همین چهره برجسته سیاسی نیز از چهرههای آشوبطلب شبهای اخیر بوده است. «ع- ل» فرزند «ف- ه» مسؤولیت شاخه اغتشاشگران شبهای اخیر تهران را عهدهدار است. دیگر نوه نامبرده «س- ل» نیز طی روزهای گذشته به همراه برخی بستگانش در حوالی خیابان آزادی به دلیل تحریک اغتشاشگران توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده بود».
4- کمی بعدتر که قافیه برای فتنهگران بیگانهپرست تنگتر میشود آقازاده مهدی هاشمی به بهانه سرکشی به دفتر دانشگاه آزاد که اتفاقا در لندن مستقر است، راهی ماموریت اداری میشود. ماموریتی که اساسا به دلیل اتفاقات رخ داده در دانشگاه آزاد نمیتوانست هیچ خروجی داشته باشد ولی ماموریت ایشان 30 ماهی با پول بیتالمال طول میکشد. گذر زمان که به چهارمین جلسه دادگاه رسیدگی به جرائم متهمان فتنه میافتد اعترافات حمزه کرمی همه معادلات را به هم ریخت. اسناد مختلفی درباره تخلفات بچه شما روی میز قاضی بالا پایین میشد اما خبری از مهدی نبود تا الان که اتمام کار! و تحصیلاتش و مشورت شما تنها بهانه او برای بازگشت به وطن است. راستی آقای هاشمی! کسی از بچههای مردم سراغ دارید که با شرایط فرزند شما 30 ماهی در لندن و... اقامت داشته باشد؟
حمایت
«عنصر 92؛ فقط یک بهانه» عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است كه در آن میخوانید:
حدود 140 سال پیش که دیمتری مندلیف – شیمی دان مشهور روسی - اورانیوم را در خانه 92 جدول تناوبی خود قرار داد، هیچگاه فکر نمیکرد این عنصر عجیب، روزی پایش به معادلات مهم سیاسی جهان باز شود.
از زمانی که برخی قدرتهای بزرگ به خواص خوب و بد اورانیوم پی بردند، علاوه بر استفاده از خواص خوب آن، از خواص مخرب اورانیوم – و البته برخی عناصر دیگر- هم استفاده کردند. یکی از موارد استفاده از خواص مخرب اورانیوم کمک گرفتن از این عنصر شماره 92 جدول مندلیف در ساخت بمبهای اتمی و هسته ای است.
بهترین و تنها مثال برای استفاده عملی از قدرت فوقالعاده مخرب بمب اتم هم دولت آمریکاست که در سال 1945 دو شهر هیروشیما وناگازاکی ژاپن را مورد هدف بمب اتم قرار داد که با این اقدام وحشیانه ایالات متحده، جان حداقل 220 هزار ژاپنی گرفته شد. امروز و پس از گذشت نزدیک به 67 سال از جنایت هولناک آمریکا، شاهد آن هستیم که باراک اوباما در سخنرانی خود در صحن سازمان ملل و در حضور همه کشورهای دنیا از نگرانی خود در دست یابی ایران به خواص عنصر شماره 92 جدول مندلیف میگوید.
او که وارث سیاستهای پلید استکباری اخلاف خود همچون هری ترومن – رییس جمهور وقت آمریکا و صادرکننده دستور بمباران اتمی ژاپن – است، در شرایطی ایران هستهای را خطری برای جهان اعلام کرد که هنوز هم میتوان افرادی را در ژاپن یافت که متأثر از آن بمباران دهشتناک اتمی آمریکا هستند. لفاظی های باراک درباره حق هسته ای ایران هم تنها یک ژست منطقی در جلوی چهره غیرمنطقی اوست که اگر بیداری ملتها نبود، اصولاً جمهوری اسلامی ایران را محق بداشتن انرژی هسته ای نمیدانست.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم جعلی صهیونیستی هم که به نقلی دارنده بزرگترین زرادخانه اتمی دنیا و حداقل دارنده مقام اول تعداد بمبهای اتمی در خاورمیانه است در سخنرانی خود در نشست مجمع عمومی سازمان ملل تصویری (بخوانید کاریکاتور) از یک بمب اتمی را به همه نشان داد. این نمایش مضحک نتانیاهو که البته دست مایه استهزای رسانههای جهانی و حتی رسانههای داخل قدس اشغالی شد، فرار رو به جلوی صهیونیستها تعبیر میشود.
نقاشی بمبی که نتانیاهو مدعی بود ایران به زودی به آن دست خواهد یافت، بیشک از روی بمبهای اتمی داخل خاک رژیم جعلی اسرائیل کشیده شده والا در خاک جمهوری اسلامی و البته بسیاری از کشورهای جهان که چنین بمبی وجود ندارد تا بتوان از روی آن نقاشی کرد (!)مقامات آمریکا، رژیم جعلی صهیونیستی و برخی دول غربی مدام در پی القای این امر هستند که ایران در پی دستیابی به سلاح هستهای است که به زعم آنها این قدرت اتمی ایران برای آینده جهان یک خطر بالقوه است. اما آیا به راستی دعوای آنها با ایران اسلامی فقط بر سر دست یابی ایران به سلاح اتمی است.
آیا غربیها نگران این هستند که ایران هم مثل آنها پی به خواص خارقالعاده اورانیوم ببرد و نتوانند در مقابل این قدرت ایران، خودی نشان دهند؟واقعیت این است که عنصر 92 جدول تناوبی عناصر فقط یک بهانه است. بهانه ای برای جنگ نرم- شاید روزی گرم - با ایران اسلامی. ایرانی که در 33 ساله گذشته هر آنچه گفته و عمل کرده برخلاف نظر استکبار جهانی و در رأس آن آمریکا بوده است.
ایرانی که به رغم مخالفت آشکار و پنهان برخی زورگویان جهانی و حتی امثال دبیر کل سازمان معیوب ملل و داد و فریادهای آنها، رژیم منحوس اشغالگر قدس را به رسمیت نمیشناسد و خواستار محو اسرائیل است. دست یابی ایران به سلاح اتمی اگر چه یک تهمت بی اساس از سوی غربیهاست اما بهانه خوبی است برای فریب افکار عمومی جهان در افزایش ایران هراسی. اما مسئولان کشورمان به خوبی میدانند و باید همه بدانند که این موضوع صرفاً یک بهانه است.
اگر این بهانه را از دشمنان هم بگیریم کما اینکه حداقل در دو دهه اول شکلگیری نظام اسلامی هیچ سخنی از دست یابی ایران به سلاح اتمی نبود – بازهم شاهد دشمنی سرسخت غربیها و در رأس آن آمریکا با ایران اسلامی خواهیم بود. سادهلوحی است اگر فکر کنیم که با دست کشیدن از فعالیتهای صلحآمیز هسته ای، غرب روی خوش به ما نشان خواهد داد.
همان طور که مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیهای امسال خود تاکید فرمودند روزی در این کشور برخی مسئولان راضی و قانع به داشتن تنها 3 دستگاه سانتریوفوژ بودند اما دشمن به این تعداد اندک هم قانع نبود. ایستادگی ملت و رهبر فرزانه نظام جمهوری اسلامی بر آرمانهای الهی حضرت روح الله(ره) و پایبندی به اسلام ناب محمدی (ص) تنها عامل مخالفت استکبار جهانی با ایران است که تا از آن کوتاه نیاییم – که هیچگاه نخواهیم آمد – دشمنیها برقرار است ولو اینکه عنصر 92 و امثال آن بهانه باشند.
آفرینش
«فرهنگستان زبان فارسی و نگاهی آسیب شناسانه به وضعیت زبان فارسی» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است كه در آن میخوانید:
اگر به كشورهای توسعه یافته و قدرتمند نگاهی داشته باشیم در واقع حمایت از زبان ملی یكی از اولویتها وراهبردهای سیاسی و فرهنگی آنان در داخل و خارج بوده و نقش مهمی در پرستیژ سیاسی فرهنگی و افزایش قدرت نرم آن كشورها داشته است. در این بین در كشور ما نیز پشتیبانی از زبان فارسی در داخل و خارج از کشور در عصر کنونی را از جمله وظایف مهم برشمرده شده و در سالهای اخیر نیز مقامات سیاسی و فرهنگی كشور بر این امر تاكید كردهاند.
در این بین فرهنگستان زبان فارسی به عنوان نهادی ساختاری در این امر هر چند در سالهای گذشته تلاش زیادی در جهت بهبود جایگاه ادب و زبان فارسی در داخل و خارج از كشور انجام داده است اما اگر نگاهی آسیب شناسانه به عملكرد این فرهنگستان و وضعیت كنونی زبان فارسی در منطقه و جهان داشته باشیم در واقع گامهای بسیاری برای ایفای نقش مطلوب فرهنگستان و بهبود جایگاه زبان فارسی در رسانهها دنیای مجازی و... مورد نیاز است.
در این حال تعلل در معادل سازی اصطلاحات و لغات معادل فارسی و تاخیر در انتشار این واژهها در كشورمان و کشورهای فارسی زبان آسیبهای جدی به زبان و ادبیات فارسی وارد میکند. به عنوان نمونه سالهای پس از رواج اس ام اس در زبان فارسی واژه پیامك جایگزین شد و پس از ترویج واژه سیستم حمل و نقل«بی آر تی» در بین شهروندان تهرانی معادل آن مورد استفاده قرار گرفت. در این بین باید گفت این رویكرد و تاخیر همیشگی و گاه چند ساله در جایگزینی واژگان خارجی عملا میتواند زبان ملی كشور را مورد تهدید قرار دهد. در بعد دیگری با توجه به حضور و نفوذ زبان فارسی در سطح منطقه بویژه در دو كشور افغانستان و تاجیكستان از یك سو ما باید از یك سو به منظور جلوگیری از ورود لغات بیگانه در زبان کشورهای فارسی زبان باید اصطلاحات و واژههای مشابه فارسی را در اختیار کشورهایی چون افغانستان و تاجیکستان قرار دهیم و از سویی نیز طرح پیشین فرهنگستان مشترک زبان فارسی را باید حداقل بین سه کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان را مورد توجه جدی تر قرار دهیم.
چرا كه هماکنون بسیاری از واژههای زبان فارسی بین این سه کشور اصلی فارسی زبان تفاوت زیادی وجود دارد هر یک از کشورها اصطلاحات و واژگان ویژه خود را ایجاد کردهاند. بنابراین تداوم این امر میتواند چالشی مهم برای درك بیشتر بین فارسی زبانان در جهان باشد. در بعد دیگری باید گفت كه پراكندگی و شلختگی در «رسم الخط زبان فارسی» و عدمقدرت لازم برای اجرایی شدن مصوبات فرهنگستان موضوع تازهای نیست و حتی در سالهای گذشته استادان مهمی به این امر اعتراض كردهاند. در این حال فرهنگستان باید رسمالخط ثابتی را مورد تاكید قرارداده و با همكاری دولت گذشته از توجه به این امر پیگر اجرای مصوبات گردد.
آنچه مشخص است یكی از مشكلات زبان فارسی كمتوجهی مجریان و چالشهای گوناگون در تاخیر در واژه گزینی و سپس تاخیر در اجرای مصوبات زبانی است.
در این بین فرهنگستان زبان و ادب فارسی به عنوان بزرگ ترین مرجع تصمیم گیرنده مسائل زبانی، فرهنگی و ادبی كشور باید توجه ویژهای به حفظ و بهسازی زبان كند و برای زنده ساختن شكوه دیرین زبان فارسی تلاشهای ارزندهای را در سطح ملی و جهانی انجام دهد.
جوان
«مذاكره با امریكا با كدام الفبا؟!» عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم یدالله جوانی است كه در آن میخوانید:
اظهارات رئیسجمهور در امریكا مبنی بر تجدیدنظر در روابط ایران با ایالات متحده و ضرورت برطرف كردن موانع برقراری رابطه بین دو كشور، بازتاب گستردهای در رسانههای غربی داشت.
در میان واكنشهای داخلی، اعتراض تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی با تذكری كتبی به رئیسجمهور اهمیت ویژهای دارد. این نمایندگان ضمن اعتراض به این قبیل اظهارات، آن را ناسازگار با راهبرد عزت، حكمت و مصلحت دانستند.
براساس اخبار رسانهها، رئیسجمهور در یكی از گفتوگوهای رسانهای در خصوص دیدگاهش نسبت به امریكا میگوید:«بنده جزو كسانی هستم كه معتقدم امكان تداوم این شرایط بین ایران و امریكا وجود ندارد و باید این وضعیت بهبود یابد... دو كشور بزرگ، مؤثر و قدرتمند، ۳۳ سال است كه رو در روی یكدیگر قرار گرفتهاند و اگر دراین مدت همافزا با یكدیگر عمل كرده بودند، امروز شرایط بینالمللی شكل دیگری داشت. «آقای احمدینژاد همچنین در دیدار با جمعی از نخبگان امریكایی گفته است:«ایران، امریكا را به رسمیت میشناسد و معتقد است میتوانیم با یكدیگر رابطه داشته باشیم.»
تردیدی نیست كه اكنون جمهوری اسلامی ایران یك كشور قدرتمند و مؤثر در منطقه و فرامنطقه است و تردیدی نیست كه ایران اسلامی با حركت در مسیری كه حضرت امام خمینی (ره) در پیش روی آن قرار داد به چنین قدرتی دست یافت. این مسیر، مسیر مبارزه با امریكا و ایستادگی در برابر توطئههای استكبار جهانی به سركردگی ایالات متحده و حمایت از محرومان و مستضعفان جهان است. امریكا تا آخرین لحظه از حكومت پهلوی حمایت كرد و پس از سقوط شاه و استقرار جمهوری اسلامی، سیاست مقابله با ایران را با هدف نابودی انقلاب و ساقط كردن نظام نوپای دینی در كشورمان در پیش گرفت. اسناد لانه جاسوسی، افشاكننده سیاستها، توطئهها و برنامههای امریكا در قبال انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است.
طی ۳۳ سال گذشته، حضور فعال امریكاییها در پشت صحنه توطئهها و فتنههای بزرگ علیه جمهوری اسلامی از قبیل حركتهای تروریستی دهه ۶۰ و ناآرامیهای داخلی آن دوران، غائلههای تجزیهطلبی در مناطق قومیتی چون كردستان، خوزستان و بلوچستان، جنگ تحمیلی، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم، فتنههای ۷۸ و ۸۸، جنگ اقتصادی كنونی و ترور دانشمندان هستهای ایران ملاحظه میشود.
به خاطر همین مواضع و رفتارهای امریكا در قبال انقلاب و جمهوری اسلامی ایران بود كه حضرت امام (ره)رابطه ایران و امریكا را به رابطه گرگ و گوسفند تشیه میكنند و میفرمایند:«روابط ما با امریكا روابط یك مظلوم با ظالم است. روابط یك غارت شده با یك غارتگر است.» در دیدگاه رهبر كبیر انقلاب اسلامی، امریكا دشمن شماره یك مردم محروم مستضعف جهان است و یك تروریست بالذات است. حضرت امام خمینی (ره) ماهیت امریكا را كه استكباری و جهانخواری است، اینگونه تشریح میكنند: «امریكا این تروریست بالذات دولتی است كه سرتاسر جهان را به آتش كشیده و همپیمان او صهیونیسم جهانی است كه برای رسیدن به مطامع خود، جنایاتی مرتكب میشود كه قلمها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند.»
براساس چنین شناخت دقیق و حكیمانهای بود كه آن عزیز سفر كرده و به حق پیوسته، مكرر ملت ایران را به هوشیاری در برابر دسایس و نیرنگهای دولتمردان امریكا فراخوان میكرد و وظیفه مسلمانان و خصوصاً ملت ایران در قبال امریكا را اینگونه بیان میداشت:«ما یقین داریم اگر دقیقاً به وظیفهمان كه مبارزه با امریكای جنایتكار است ادامه دهیم، فرزندانمان شهد پیروزی را خواهند چشید.» حضرت امام خمینی (ره) با هشدار به كسانی كه شناخت درستی از امریكا نداشتند یا به هر دلیل دیگری به دنبال رابطه با امریكا بودند، میفرمایند:«آنهایی كه خواب رابطه با امریكا را میبینند خدا بیدارشان كند.»
اما در این میان حضرت امام (ره) با یك نگاه مبتنی بر آرمانگرایی واقعنگر، باب مذاكره و رابطه با امریكا را برای همیشه تا پایان تاریخ نبسته و برای برقراری رابطه با امریكا، اینگونه شرطگذاری كردند:«با امریكا روابط برقرار نخواهیم كرد مگر اینكه آدم بشود و از ظلم كردن دست بردارد.»
حال باید از كسانی كه به دنبال مذاكره یا رابطه با امریكا هستند، سؤال كرد، چه تحولات اساسی در خلق و خوی استكباری امریكا، مواضع و رفتار این كشور در قبال ملت ایران در شرایط كنونی نسبت به دهه ۶۰ رخ داده كه آن را نشانهای بر آدم شدن امریكا دانسته و موضع خود مبنی بر مذاكره و رابطه را توجیهپذیر سازیم؟ واقعیت این است كه امریكا، نه تنها آدم نشده، بلكه شیطانتر از قبل شده است. امریكا نه تنها از ظلم كردن دست برنداشته، بلكه بر ظلمهای خود نسبت به ملل محروم و مستضعف جهان در این سالها، به ویژه نسبت به ملت ایران افزوده است. لشكركشی به افغانستان و عراق در دهه اخیر و كشتن صدها هزار نفر، مجروح كردن صدها هزار نفر دیگر و نابود كردن بسیاری از منابع و ذخایر این كشورها، از چه حكایت میكند؟ جنایات امریكا در ابوغریب و گوانتانامو نشانه چیست؟
حمایت از حكومتهای مستبد و دیكتاتوری كه ملتهای خود را همانند آل خلیفه در بحرین و آلسعود در عربستان سركوب میكنند، فشارهای اقتصادی و تشدید تحریمها علیه ملت ایران و تلاش برای توقف پیشرفتهای علمی و فناوری ایران از سوی امریكا نشانه چیست؟
مردم سالاری
«هیات اعزامی به نیویورک وحسرت بایدها و نبایدها!» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است كه در آن میخوانید:
به سنت گذشته، در نیمه دوم سپتامبر هر سال، با حضور نمایندگان کشورهای عضو، جلسات مجمع عمومیسازمان ملل، تشکیل میشود و سران و نمایندگان دولتها در حدود منشور ملل متحد، در مسائل سیاسی، جز آنچه مربوط به شورای امنیت است، به بحث و گفتوگو میپردازند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران هم گاهی با حضور روسای جمهوری و گاه نمایندگان عالی رتبه، در آن مجمع حضور یافته است. این حضور در دولت نهم و دهم، بسیار پر رنگ بوده است و شخص رئیس محترم جمهوری در مجمع، حاضر شده و به ایراد سخنرانی پرداخته است. در جلسات امسال مجمع، رئیسجمهور ایران برای هشتمین و آخرین بار حضور خود، بیانات مفصل خود را به سیاق هر سال، به سمع حاضران و غایبان رساند. موضوع نوشته ما هم بایدها و نبایدها در فضای مجمع است:
نخست آنچه میگوییم باید مناسب حال و مقام باشد و زمینه جاذبه سخن را هم فراهم کرده باشیم و در تعامل با کشورها، محیط مساعدی ساخته باشیم که نمایندگان حاضر، پیشنهادهای عالی و گفتههای از دل بر آمده ما را به گوش جان بشنوند ولذت ببرند و بر خاستگاه این اندیشهها به تکریم برخیزند، چنانکه در دورههای پیشین چنین کردند و آن به ندرت حضور بزرگان ما را غنیمت شمردند که سابقه آن در تاریخ مجمع ثبت است و لو اینکه ما نخواهیم که ببینیم! اگر غیر از این باشد از بلاغت کلام به دور افتادهایم و زیان حضور ما بیشاز عدم حضور بوده و خواهد بود و گرنه در محل خالی از نمایندگان، صندلیهای بیمشتری، بازتاب دهنده خوبی برای سخنان ما نیستند!
در مجمع عمومیسازمان ملل، میبایست از انباشت دردهای بی درمان و زخمهای ناسور بشر میگفتیم. از گرسنگان و آوارگان و کشورهای تحت اشغال، بحث به میان میآوردیم و میگفتیم. بر خلاف منشور ملل متحد، همین جاست که «استعمار کهنه و نو» یگانه میشود و عمل ظالمانه را به عدل توجیه میکند! میبایست میگفتیم که حقوق انسانها به عدالت نیست و همین جاست که با همه طمطراق و طنطنه، مفاد حقوقی به سود ابر قدرتها تبیین میشود.
میبایست میگفتیم که مجمع عمومی باید مشکلات سیاسی و حقوقی بشر را حل کند و مدافع همه ملتها باشد. چرا در برابر پند و «لغز» دبیر کل سازمان ملل از تضییقاتی که از اعضای قدرتمند و صاحب حق «وتو» بر ما تحمیل کردهاند و چوب تهدیداتی که دائم از روی میز و زیر میز بر سر ما میکوبند و تحریمهایی که هستی ما را به بازی گرفته است، نگفتیم.
چرا نگفتیم که بر مبنای کدام اصل حقوقی، ما را به اضطرار کشاندهاند. مجمع عمومی، جای این گونه سخنان است چون بزرگ و کوچک، هر کدام حقی برابر و کرسی یکسانی دارند و برای گفتن و شنیدن آمدهاند. چرا بعد از سخن رئیس جمهور آمریکا، چالش را به در خود آوردیم چرا این چالش را به جامعه آمریکا و «آزادی» «آزادی کوبش»، نبردیم و آزادی ضد آزادی اش را به رخش نکشیدیم.
چرا به یاد ملت آمریکا و دیگر ملل نیاوردیم که چگونه با کودتای آمریکایی، حکومت ملی دکتر محمد مصدق را ساقط کردند. چرا به افکار عمومیآمریکا و غرب جهان سوم از حقوق بشر و مفاد خیرخواهانه و استکبارستیز آن نگفتیم؟ چرا در برابر سخن سران غرب، از جنگی که 8 سال بر ما تحمیل کردند و با تمامیامکانات نظامیو کیسه پر پول همسایگان به جنگ ما آمدند، سخن نگفتیم؟ چرا «نفثه» سینه پر درد خودمان را به جهان بازگو نکردیم. چرا نگفتیم براساس کدام ماده منشور ملل متحد استکبار، جهت حفظ منافع و فروش اسلحه خود، «ایران ترسی» را در ذهنهای بشر القا کرده و القاعده خود ساخته خود را به نام ما سجل گرفته است!
چرا نگفتیم که قدرتهای بزرگ، چگونه ذخایر جهان پیرامون ما را به غارت میبرند و به اعتقادات و سنن دینی آنان به نام آزادی، اهانت میکنند؟
چرا به جای آنچه لازم بود بگوییم به مفاهیم کلی روی آوردیم که همان مطالب سنوات گذشته بود، اگر قلم نگارنده، بر خطاست خطابه هشت سال خویش را در روزنامه دولتی در معرض دید مردم قرار دهید تا حقایق، روشن شود.
آیا لازم بود که در این عسر و حرج زندگی مردم، نفرات زیادی را، همراه ببریم که هزینه سفرشان راز مگو و تنش زا باشد؟ آیا اسلاف هم، چنین کردند؟
آیا اکنون حق ما، در حاشیه مجمع، دیدار با روسای «کومور» و «بولیوی» و «سوازیلند» است؟
ملت ما
«تغییر نگاه تركیه به سوریه» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسن هانیزاده است كه در آن میخوانید:
دولت تركیه كه پیش از این آشكارا از مخالفان سوری حمایت میكرد، چندی است كه در سیاستهایش دچار تردید شده است و به نظر میرسد كه رویكردش نسبت به بحران سوریهاندكی تغییر كرده است. تغییر رویكرد تركیه نسبت به سوریه برآیند بازنگری دولت اردوغان نسبت به شرایط حاكم بر سوریه است. 18 ماه از بحران سوریه میگذرد و تركیه تاكنون - تحت تاثیر امریكا، غرب، عربستان و قطر – تمام امكانات لجستیكی، نظامی و امنیتی خود را در اختیار گروههای تروریستی قرار داده است و این سیاست با مخالفت رهبران احزاب چپ و ملی تركیه روبهرو شد و فشارهای داخلی در تركیه روبه افزایش گذاشت، علاوه بر آن به تحرك درآمدن حزب پ. ك. ك و ایجاد ناامنی از سوی كردها در خاك تركیه موجب شده است تا اردوغان در سیاستهای خود نسبت به سوریه بازنگری داشته باشد.
همچنین وجود 12میلیون علوی نیز در تركیه به عنوان اهرم فشاری بر این دولت تلقی میشود. چراكه احتمال سرنگونی دولت علوی در سوریه ممكن است نارضایتی 12میلیون علوی در تركیه را فراهم كند و این در آینده موجب افزایش شورشهای داخلی در تركیه خواهد شد. در عین حال میان تركیه، قطر و عربستان یك سلسله اختلافهایی بروز كرده است. تركیه احساس میكند، عربستان و قطر برای رسیدن به اهداف خود از این كشور استفادههای ابزاری كردهاند. عربستان و قطر نسبت به اوضاع سوریه نگاه طایفهای و مذهبی دارند. آنها معتقدند كه از رهگذر سرنگونی نظام اسد، میتوانند محور تهران- دمشق- بیروت را قطع كنند.
با وجود آنكه تركیه میتوانست موضع معتدلتری را در قبال همسایه خود در پیش گیرد، اما به تحریك عربستان و قطر در 18 ماه گذشته به كشوری علیه امنیت ملی سوریه تبدیل شد. علاوه بر این حضور رهبران ارتش آزادیبخش سوریه در انطاكیه موجب شد تا دولت سوریه متقابلا از برگ پ. ك. ك برای ایجاد فشار بر دولت اردوغان استفاده كند.
همچنین انفجارهای اخیر تركیه به بروز نارضایتی در میان رهبران سیاسی تركیه منجر شده است. رهبران احزاب بهشدت از اردوغان انتقاد میكنند و از وی میخواهند سیاستهای خود را در قبال سوریه تغییر دهد. بنابراین اخراج فرماندهان ارتش آزادیبخش از تركیه نشان از تغییر رویكرد دولت اردوغان دارد و در آینده هم این تغییر رویكرد محسوستر خواهد شد. اردوغان ناچار خواهد شد برای حل بحران سوریه از طریق سیاسی دنبالهرو ایران باشد، چرا كه طرح ایران برای مهار بحران سوریه مورد قبول رهبران احزاب سیاسی مخالف دولت سوریه قرار گرفته است.
در عین حال تغییر موضع تركیه میتواند در حل بحران سوریه بسیار تاثیرگذار باشد. اگر دولت تركیه كمكهای تسلیحاتی خود را به شورشیان و گروههای تروریستی در سوریه قطع كند، قطعا این گروهها تسلیم میشوند، به اجبار راهحلهای سیاسی را میپذیرند و در سایه منزوی شدن گروههای مسلح، گروههای غیرمسلح كه خواهان راهحل سیاسی هستند میتوانند ابتكار عمل را به دست گیرند.
ابتكار
«چرا فقط گزینههای فیلترینگ، تحریم و توقیف روی میز مسئولان است؟» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم فضل الله یاری است كه در آن میخوانید:
در هفته گذشته چند حکم مهم لز سوی مسئولان حوزههای مختلف کشور صادر شد. یک فیلترینگ، یک تحریم و یک توقیف حاصل نگاه این مسئولان به حوزههای مختلف بوده است. ابتدا سرویس پست الکترونیک شرکت گوگل(جی میل) از سوی کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه در فضای مجازی، فیلتر شد تا یک امکان بزرگ ارسال و دریافت اطلاعات از مردمی که با این سیستم، کار میکردند، دریغ شود. این اقدام آن طور که گفته شد در پاسخ به اقدام شرکت گوگل در امتناع از برداشتن فیلم توهین آمیز به پیامبر اسلام(ص) از روی سایت «یوتیوب» بوده است.
چند روز بعد در حالی که رسانههای کشور، خبر از اعلام نام فیلم سینمایی«یه حبه قند» ساخته رضا میرکریمی، برای حضور درمسابقه جهانی«اسکار» داده بودند، چندساعت بعد، یک مقام مسئول سینمای کشور، اعلام کرد که «امسال اسکار را تحریم میکنیم». انگیزه این مقام مسئول، نیز این بود که «تا زمانی که دستاندرکاران آکادمی اسکار نسبت به سازندگان فیلم”بیگناهی مسلمانان» واکنشی درخور شأن نشان ندادهاند، بهعنوان همدلی و همراهی با قلوب مجروح و زخمدیده یکونیم میلیارد مسلمان جهان و بلکه هفتونیم میلیارد آزادگان جهان، از مشارکت سینمای ایران در این رویداد سینمایی امتناع شود.»
در حالی که این مباحث در فضای رسانهای کشور مطرح بود و موافق و مخالف، مشغول اعلام نظر خود بودند، ناگهان، صفحه رسانهها پر شد از واکنشهای تند و تیز نسبت به یک کاریکاتور در روزنامه شرق، برخی از مسئولان بیش از هر اقدام قانونی، حکم خود را صادر کرده و آن گونه که انتظار میرفت، در فضایی هیجانی، یک روزنامه دیگر به محاق «توقیف» فرو رفت.
در رابطه با این موضوعات و برخی مسائل دیگر، نکاتی قابل تامل است:
1- در هرسه این موارد(والبته موضوعانی نظیر بازداشت فرزندان هاشمی) برخی از مسئولان وفعالان سیاسی کشور بیش از آن که به فکر تصمیم گیری منطقی و صحیح باشند، با سخنان خود بر هیجانات فضای عمومی افزودند. گویی که این تصمیمات مهم - که در بسیاری از موارد، نتایج منفی آن چهره کشور را خدشه دار میکند- باید در خیابان یا عرصه رسانهها گرفته شود. تصمیمات گرفته شده در این نوشتار(به جز تحریم اسکار) نیازمند طی کردن مراحل قانونی و قضایی است. یعنی باید دادگاهی تشکیل شود، یکی اعلام جرم کند و طرف مقابل دفاع کند و قضاتی فارغ از هیاهوهای سیاسی و جنجالهای رسانه ای، حکم صادر کنند و این خود پروسهای قانونی را میطلبد که حداقل چند روز باید طول بکشد. اما همه این اقدامات در چند ساعت به انجام رسید.
2- انگیزههای اعلام شده از سوی مسئولان، برای این هرسه اقدام مهم، به نظر میرسد که چندان تناسبی با تصمیمات گرفته شده ندارد. فیلترینگ سرویس پست الکترونیک گوگل (جی میل) با توجیه تحت فشار قرار دادن گوگل برای یک تصمیم درباره سایت یوتیوپ، در حالی انجام میشود که عملا کاربران ایرانی از دسترسی به این سایت تصویری محرومند. یعنی مسئولان از مدتها پیش این سایت را مسدود کرده بودند. اقدام دوباره برای فیلترینگ یک سایت دیگر این شرکت چندان قابل توجیه نیست. به خصوص که این سیاست درباره موتور جستجوگر گوگل اعمال نشده است.
ماجرای تحریم اسکار نیز در حالی صورت میگیرد که مسئولین این مسابقه جهانی نه از فیلم و سازندگانش حمایت کردهاند و نه در اهانتها به مقدسات مسلمانان دستی داشتهاند. تقاضا از آکادمی اسکار برای محکومیت اهانت به مسلمانان اگرچه از نگاه ما مسلمانان توجیه دارد، اما طبیعی است که با وظایف و فضای عمومی این جشنواره تناسبی ندارد بخصوص که این قبیل جشنوارهها با هر توجیهی از ورود به مناقشات سیاسی و مذهبی پرهیز میکنند.
در ماجرای توقیف روزنامه شرق به دلیل انتشار یک کاریکاتور نیز به نظر میرسد که مقدار زیادی ریزبینی و وسواس و پیونددادن همزمانی انتشار آن با هفته دفاع مقدس خرج شده است تا”توقیف» عملی شود. در این اتفاق که هم در داخل و هم در خارج واکنش برانگیزشده است هم برخی از مسئولان وهم فعالان سیاسی و رسانهای یک جناح یکی از مفاهیمی که میشد از آن برداشت کرد,را به مفهوم اصلی این کاریکاتور تبدیل کردند و ضمن ایجاد فضایی روانی و هیجانی تلاش کردند تا مسئولان قضایی ونظارتی را تحت تاثیر قرار دهند.
3-موضوعی که در هر سه این اقدام به نظر میرسد این است که مسئولان کشور بیش از آنکه خارجیها را تنبیه کردهاند داخلیها را تنبیه کردهاند. در ماجرای فیلترینگ جی میل میلیونها ایرانی از یک امکان گسترده و آسان رد وبدل کردن اطلاعات محروم شدهاند و این در حالی است که به عقیده کارشناسان شرکت گوگل، چندان هم متضرر نشده است. در ماجرای تحریم اسکار، بدون تردید، یک غیبت مهم به کارنامه سینمایی ما اضافه میشود.
در حالی که این جشنواره سینمایی معتبر به کار خود ادامه میدهد و سینمای گوشه و کنار جهان را به معرض تماشای جهانیان میگذارد و تنها از این رهگذر محرومیتی خودخواسته نصیب سینمای ایران میشود. سینمایی که پس از حضور موفقیت آمیز در مراسم اسکار سال گذشته، انتظارات جهانی از آن بالا رفته است.
در موضوع توقیف روزنامه شرق نیز بخش بزرگی از مخاطبان داخلی رسانهها را از یک امکان محروم میکند و احتمالا آنان را روانه کانالهای ماهواره و رسانههای خبری خارجی خواهد کرد.
به نظر میرسد که میز (واحتمالا حوصله) برخی از مسئولان چندان وسیع نیست و تنها برای گزینههای محدودی چون، فیلترینگ، تحریم و توقیف جا دارد. این درحالی است که با استفاده از قوانین همین نظام و آموزههای ملی و مذهبی همین مملکت، میتوان گزینههای دیگری نیز بر روی این میز اضافه کرد که نه به محرومیتهای داخلی اضافه کند و نه زبان طعنه زنان و مخالفان را درازتر کند ونه التهاب و هیجانی به فضای کشور تزریق کند که آرامش لازم برای اتخاذ تصمیمات صحیح تر و منطقی تر را از بین میبرد.
آرمان
«نهادهای مدنی موجب اقتدار دولت میشوند» عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر سعید معیدفر است كه در آن میخوانید:
در تاریخ ایران صد و اندی سال است که انتخابات برگزار میشود اما در عین حال نهادهای مدنی ایران، مانند احزاب قدمت زیادی ندارند و در مقایسه با بسیاری از دیگر کشورها جوان هستند. بدین معنی که ما فاقد نهادهایی قدیمی هستیم و این غیبت طولانی مدت در جامعه نتایجی به دنبال خواهد داشت که موضوع این گفتار خواهد بود. ا
ز منظر جامعه شناسی، حوزه سیاست یکی از اجزای نظام اجتماعی است که این خرده نظام ذیل نظام عامتری از فرهنگ، ارزشها و... قرار میگیرد. عناصر تعیین کننده سیاست در سطوح پایین هنجارها، قواعد، رسوم و عادات است و در مرتبه بعدی مجموعهای از نهادهای مدنی و همچنین سلسله مراتب اجتماعی که همه آنها شامل نهادهای مختلف جامعه، از خانواده تا گروههای بزرگتر مانند صنوف، احزاب و کل نظام سیاسی میگردد؛ بنابراین قواعد و قوانینی که در حوزه نظام سیاسی جاری هستند، از ارزشهای کلیتر تبعیت میکنند.
در جامعه مدرن غیبت نهادهای مدنی امکان فساد را افزایش میدهد و خلأهای ناشی از غیبت آنها موجب میشود هر فردی بتواند با شیوههایی سلسله مراتب قدرت را بهطور ناگهانی طی کند. بنابراین بایستی در جامعه مدرن راهحلی برای جلوگیری از این امر پیدا کنیم. جامعه جدید به نهادهای مدنی احتیاج دارد و اگر در جامعه مدرن، نهادهای مدنی مستقل از دولت ایجاد نشوند، امکان تربیت نیروی اجتماعی موثر وجود نخواهد داشت.
در جامعهای که کسی تصور کند بدون طی کردن سلسله مراتب به قدرت دست پیدا میکند، حاکمیت قانون از بین خواهد رفت و فردی که ناگهانی بر سریر قدرت نشسته است، ایدههای خود را عین قانون میخواند و مدام این چرخه بیقانونی و تغییر آن تداوم پیدا میکند و حاکمیت قانون از بین میرود. عملا نظم شکل گرفته در دولت- ملتها بدون حضور نهادهای مدنی تداوم نخواهد داشت.
در نظام نوین اجتماعی - سیاسی اقتدار نهادهای مدنی به اقتدار دولتها منجر خواهد شد اما در جامعهای که بسته است، نهادهای مدنی با کوچکترین حرکتی عملا در مقابل دولت قرار میگیرند و حرکت آنها در تقابل با قدرت خوانده میشود و دولت نیز دائما نگرانی دارد که نهادهای مدنی به دنبال به زیر کشیدن آنها هستند.
در مقابل جامعهای که فرصت ظهور به نهادهای مدنی میدهد، علاوه بر آنکه تداوم حضور خود را تضمین کرده است به ساختارهای قدرت خود نظم میبخشد و در کنار آن نهادهای مدنی نیز هیچگاه دولتها را هدف قرار نمیدهند. بنابراین وجود نهادهای مدنی موجب حاکمیت قانون و شفاف شدن سلسله مراتب قانون خواهد شد.
دنیای اقتصاد
«بازار ارز بهسوی حباب؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهران دبیرسپهری است كه در آن میخوانید:
بعد از واقعه یازدهم سپتامبر و فروریختن برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک، بانک مرکزی آمریکا برای مقابله با رکود کوچکی که حادثه فوق ایجاد کرد نرخ بهره را کاهش داد تا از طریق افزایش عرضه پول، با آن مقابله کند که اتفاقا در ظاهر، سیاست درستی بود و بازگشت رونق را به اقتصاد در پی داشت؛ زیرا این پولها به سمت بخش مسکن سرازیر شده و موجب افزایش مداوم قیمت مسکن در آمریکا شد.
این افزایش به گونهای بود که اگر هر کس حتی بدون توانایی مالی کافی و با اخذ وام وارد بازار فوق میشد قطعا برنده بود؛ چرا که ظرف مدتی کمتر از یک سال قیمت خانهای که خریده بود افزایش یافته و بدون هیچ زحمتی، سود هنگفتی را به دست میآورد، اما وقایع آینده نشان داد که بخش مسکن آمریکا در چند سال ابتدایی هزاره سوم میلادی به بزرگترین حباب تاریخ خود مبتلا شده بود که با تركیدن این حباب در سال 2007 بحران بزرگی در اقتصاد جهانی پدید آمد که اثرات آن هنوز هم به میزان زیادی نمایان است.
به نظر میرسد بازار ارز در ایران هماکنون همچون بازار مسکن در آمریکا به سمت ایجاد حباب حرکت میکند و دلیل آن هم این است که بخشی از نقدینگی در ایران برای به دست آوردن سودهای لحظهای یا برای در امان بودن از کاهش ارزش ریال به سمت بازار ارز حرکت کرده است. کسانی هم که ارز میخرند در ظاهر نه تنها زیان نمیکنند؛ بلکه در زمان کوتاهی به سودهای هنگفتی دست مییابند و همین موضوع باعث میشود میل به خرید ارز به صورت روزافزونی افزایش یابد.
به عبارت دیگر به نظر میرسد بانک مرکزی هم اکنون قادر است نیازهای ارزی واقعی کشور را متناسب با مقادیر آن در سالهای گذشته تامین کند، ولی به دلیل افزایش روزافزون تقاضا برای ارز به دلایلی که شرح داده شد که آن هم ناشی از وجود برخی نااطمینانیها در اقتصاد است، بانک مزبور نمیتواند بازار را نسبت به توانایی خود در تامین ارز کافی در مقادیر بیشتر قانع کند.
هیچکس به درستی نمیداند هماکنون چند میلیارد دلار ارز به صورت اسکناس در خانههای مردم انباشت شده، ولی یک چیز مسلم میباشد و آن این است که اگر به هر دلیل این اسکناسها، یکباره برای فروش به بازار عرضه شود؛ نتیجه آن یک سقوط هولناک ارزی است که نهتنها باعث زیانهای فردی میشود بلکه تاثیر نامطلوبی هم بر کل اقتصاد خواهد گذاشت، اما اینکه هماکنون مسوولان ذیربط چگونه باید با موضوع ارزی برخورد کنند جای بحث دارد، ولی بیتردید یک نکته معلوم است و آن این است که در این شرایط نباید بنزین روی آتش ریخت، به عبارت دیگر خویشتنداری بانک مرکزی در انتشار پول و نقدینگی قطعا در کوتاهمدت و میان مدت و بلند مدت نوشداروی اقتصاد ایران خواهد بود.
تحقق این امر نیز مستلزم آن است که بانکها بیش از منابع خود تسهیلات ندهند و دولت نیز از انجام هر کاری که هزینهبر باشد، پرهیز کند. اگرچه بالا بودن هزینههای دولت در ایران مشکلی چند ده ساله است.
گسترش صنعت
«سادهترین راه بهترین راه نیست» عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم علی سلیمانی شایسته است كه در آن میخوانید:
بانکها مدت هاست که به دنبال شریک در بازار تامین مالی میگردند، شریکی که بار تقاضا برای دریافت تسهیلات را سبک کند و کاهش دهد.
واقعیت این است که نبود ابزارها و بازارهای مالی در تمام سالهای گذشته باعث شده متقاضیان استفاده از تسهیلات بانکی، راه خود را به سوی بانکها کج کنند و در نهایت هم بازار پول به محبوبترین راه برای تامین مالی تبدیل شد. وظیفه بانکها تجهیز منابع و تخصیص آن به طرحها و پروژههای اقتصادی است که این وظیفه در کشور ما بسیار سنگینتر از سایر کشورهاست.
به عبارت دیگر، امروز بانکها توان پاسخگویی به خیل عظیم تقاضا برای دریافت تسهیلات را ندارند اما اگر قرار است اقتصاد کشور از روزهای بانک محور بودن فاصله بگیرد، باید بازارهای دیگری وارد گود شوند تا بتوانند نیازهای جامعه و اقتصاد کشور را پوشش دهند. واقعیت این است که درسراسر جهان بازار سرمایه نقش عمدهای در تامین مالی پروژههای اقتصادی بهعهده دارد، اما در ایران این رویه بهخلاف سایر کشورهاست، بهطوری که بانکها به عنوان اولین گزینه در تامین مالی پروژهها انتخاب میشوند.
کارشناسان و اهالی بازار دلیل این موضوع را عدم توسعه بازار سرمایه در کشور میدانند؛ بهدلیل این که در ایران بازار سرمایه آنطور که باید، نتوانسته گسترش و انسجام یابد، این بدان معناست که بازار سرمایه در اقتصاد کشور مورد غفلت واقع شده است.
از سوی دیگر، مردم هنوز به این باور نرسیدهاند که میتوانند حجم زیادی از عملیات مالی خود را در بورس انجام دهند و همین عدم اطلاعرسانی و عدم آشنایی مردم، باعث شده که اقتصاد کشور بانک محور شود. تامین مالی از سوی سیستم بانکی بسیار سادهتر و سهلتر از راههای دیگر است و همین امر سبب افزایش تقاضا در نظام بانکی شده است، البته این درحالی است که بازهم گلایهها نسبت به این سیستم بسیار است.
هرچند بانکها بیشتر از توان خود تسهیلات میپردازند و آمارهای بانک مرکزی دلیلی بر این مدعاست. در نهایت این که اگر اقتصاد ایران به سمت بانکمحوری حرکت کرده، به این دلیل است که بازارهای مالی دیگر نتوانستهاند هم پای بانکها رو به جلو حرکت کنند که اگر این بازارها تقویت شوند، بهطور حتم نقش بانکها در اقتصاد کشور کمرنگ خواهد شد.