لس آنجلس شهری کثیف و زشت، گرم و آزاردهنده بود که مردمش کمخون و زردچهره به نظر میرسیدند. آب و هوایش گرمتر بود و طراوت سانفرانسیسکو را نداشت.
لس آنجلس شهری کثیف و زشت، گرم و آزاردهنده بود که مردمش کمخون و زردچهره به نظر میرسیدند. آب و هوایش گرمتر بود و طراوت سانفرانسیسکو را نداشت.
داستان از جایی شروع شد که سحر، دختر 32 ساله به دلیل گرفتاری و گرههایی که در کار،ازدواج، مسائل عاطفی و تحصیل داشت، به پیشنهاد دوستش با یک رمال آشنا شد.