حکایتِ یک زن از میان هزاران؛
قصه من، قصهای تکراری است؛ همه زنهایی که اینجا کار میکنند، روزگارشان مثل من است؛ یا همسر ندارند یا همسرشان کارگر از کارافتاده است یا معتاد است و نمیتواند خرجی بدهد. من چهار سال است که بار زندگی را یک تنه بر دوش میکشم؛ اوایل توی خانه خیاطی میکردم بعد دیدم درآمدی ندارد، زدم به دستفروشی.