یادداشت پردیس عامری درباره محمدامین قانعیراد
پردیس عامری، جامعهشناس و عضو انجمن جامعهشناسی ایران یادداشتی را درباره محمدامین قانعیراد منتشر کرد.
به گزارش ایلنا، متن یادداشت پردیس عامری به شرح زیر است:
مردن به او نمیآید...
بزرگ بود
و ازاهالی امروز بود
و با تمام افقهای باز نسبت داشت
محمدامین قانعیراد، فقط یک استاد درجه اول جامعهشناسی، رییس انجمن جامعهشناسی ایران و دهها توصیف علمی و دوست و رفیق و آشنای چهرههای معروف علمی و کشوری نبود! او بزرگتر ازاین حرفها و درجات علمی و آن چیزی بود که در رسانهها همیشه دیده شد؛ به معنای واقعی کلمه انسان بود.
اولین بار سالها قبل وقتی بنا به عادت همیشه که برای درد و دل و گلایه پیشش میرفتم و دقیق گوش میسپرد، با کمی عصبانیت و ناراحتی به او گفتم: «استاد خسته شدم، از همه جا حذف شدهایم، تریبون نداریم، ما با جوانان، با افرادی از رشتههای مختلف نه فقط جامعهشناسی میخواهیم با نگاهی متفاوت برای مطالبات و حوزه زنان کار کنیم» و توضیح دادم چرا و چقدر برای این عرصه حضور همه رشتههای مرتبط و فعالان تجربی و آکادمیک از حقوقی تا روانشناسی، ارتباطات، زبانشناسی و ... لازم است و حتی بیپروا به او گفتم: «جامعهشناسی علم مردانه است» و خلاصه از همین حرفهای خاص خودم، برعکس بسیاری دیگر از چهرههای برجسته اغلب متکبر این قشر، نهتنها حرفهایم ناراحتش نکرد، بلکه با همان لبخند آرام و پسخنده همیشگیاش گفت: «پس خودت آستین بالا بزن، بیا کاری کن، حلقه مطالعاتی درست کنید، دورهم جمع شوید و کار کنید!»
آرمان و علاقهاش جمع شدن و جمع کردن افراد علاقهمند و ساده و دانشجویان بود. همه ما خوب یادمان است که خودش هم که آن زمان رییس انجمن جامعهشناسی بود، در جلسه 10-12 نفره ما، که آن زمان همه دانشجو بودیم حاضر شد، گوش کرد و تشکیل حلقه مطالعاتی ما را که به رسم اقتدارگرایی رایج دانشگاهی و مدرکگرایی امروز، لازم نبود به باور او همه «دکتر» آن هم جامعهشناس باشیم، بلکه ازدانشجوی کارشناسی تا افرادی که فعال علاقهمند بودند میانمان بود، تصویب و تایید کرد. شاید همان تایید، اولین درسی بود که گروه ما از او گرفت و همین مساله باعث شد که هرگز به درجه و رتبه علمی هم در همکاریهای این سالها ورود نکردیم و دوست و برابر ماندیم تا همین امروز.
سالهایی که ما در حلقه مطالعات مسائل اجتماعی زنان که با این آرمان آغاز شد، فعالیت داشتیم مثل خیلی از گروههای علمی و غیرعلمی زنان، با کارشکنیهای فراوان روبهرو شدیم. از ممانعت و خواست مستقیم برخی برای تشکیل نشدن این گروه مطالعاتی که به ما برچسب تندرو زدند، تا موارد متعددی تلاش برای منحل کردن جمع ما!
او کمکم وارد بیماری شده بود، اما عجیب و بهشدت کار میکرد و کار میکرد، دیگر رییس انجمن هم نبود اما سنگ صبور بود، استاد و رفیق بود! چند سال بعددوباره به او گفتم :«خسته شدم استاد، تحمل این فضا را که باید فقط تلاش کنم تا حذف نشویم، ندارم» او که به تشویق خودش من هم در این مدت وارد فرآیند انتخابات و در نهایت هیات مدیره انجمن جامعهشناسی ایران شده بودم و با توجه به نوع کنشها، در ظاهر وصله جوری هم نبودم، این بار با خنده گفت: «به این زودی خسته شدی؟ بمون درست کن!»
و بازهم حمایت، حمایت و حمایت...
امیدش کلافهام میکرد ولی مجبورت میکرد به ادامه دادن. انگار راهی جز ادامه برای او تعریف نشده بود. انگار راه دیگری بهجز ادامه دادن فعالیت در هر زمینهای بلد نبود!
حامی حقوق زنان بودن، مدعی فمینیست بودن و امثال این واژه ها، شعارهای قشنگی هستند. حتی مسئول فلان مرکز امور زنان مهم بودن! اما با قانعیراد ما این موضوع را کاملا لمس کردیم که به حرف نیست و گاهی در عمل آنها که کمتر مدعی هستند، محکمتر حمایت میکنند.
اینکه در جایی که باید حمایتگر و مقتدرانه بایستی و در مقام عمل بهجای ترس از تندرو بودن، برچسب زدن و تلاش برای حذف، از هر نگرشی در این عرصه حتی علیرغم برخی تفاوتهای عقیده، حمایت کنی، اینکه از هر صدای مخالف و موافق حمایت کنی، کار هر کسی نیست و او چقدر خوب بلد بود گوش کند به هر صدای دیگر، حتی همنشینی و دوستی کند!
بهقول یکی از اعضا حلقه زنان، «چقدر تنها شدیم»! ولی چقدر در این سالها آموختیم! این را که به راحتی از مبارزه برای حذف نشدن خسته نشویم. اینکه جوانان و دانشجویان باید تریبون داشته باشند، حرف بزنند، دیده شوند و این کاری بود که او به ما آموخت. حالا برای هر کدام از اعضای جوان حلقه زنان این موضوع نهادینه شده است و همه هدفشان تریبون دادن به قشر دانشگاهی محذوف شده! اینها ردپای قانعیراد است که معتقدم در فعالیتهای زنان انجمن جامعهشناسی ایران تا همیشه با همین اعضای جوان خواهد ماند!
ما از او آموختیم! او که در تمام این یک سال اخیر که با درد دست و پنجه نرم میکرد و صدایش هم گاهی به سختی درمیآمد، حتی حاضر نبود به رویش بیاوریم و لبخندش محو نمیشد. او که هرجا همین ما اعضا ساده انجمن جامعهشناسی و دانشجویانش به مشکلی برمیخوردیم در صحنه بود! برایش مهم نبود که در چه جایگاهی است و ما کجاییم؟ حساب و کتاب چهره مشهور و معروف بودن و درجه و رتبه علمی و سیاسی و .... آدمها را نمیکرد! همیشه بود در کنار غمهای ما و در کنار مراسمهای از دست دادنهای ما...
سرکوب نمیکرد، دعوت به مبارزه میکرد، نماد زنده بودن و زندگی بود! جان میداد، خفه نمیکرد.
حلقه مطالعات زنان ما در انجمن جامعهشناسی ایران توسط او با حمایت او تاسیس شد و حذف نشد و فعالیتش ادامه داشت. تنها کاری که میتوانیم بکنیم ادامه این مسیر است. خسته نشدن و حتی وقتی مرگ کنار تو نفس میکشد به مرگ لبخند زدن! عاشق انجمن جامعهشناسی ایران بود و سرپا ماندن همه گروهها و فعالیتها دغدغهاش بود!
اما امروز... ما مبهوت، بیقرار و مضطرب منتظریم تا فردا بیاید، هنوز باورمان نشده که فردا او به زیر خاک میرود. اصلا شدنی نیست!
« استادجان! چقدر به تو مردن و زیر خاک رفتن نمیآید...»