در یادداشتی مطرح شد؛
عواقب مخرب جذب روشنفکران در هیاکل اساتید دانشگاهها
تا کجای مسیر 64% از جامعة آماری یک پژوهش انتشار نیافتة بین رشتهای جامعهشناسی و تاریخ دربارة علل مؤثر در مهاجرت نخبگان را میبایست این دانشجویان استثمار شده تشکیل دهند؟! تا کجای مسیر این بار کج در خط مسیر باقی میماند؟!
راه صعب و فرد افکنی است طی نمودن مسیر از حرف تا عمل، در سرزمینی که مرزهای بلاغت در آن دیر یا زود به بلاهت و ظلالت میانجامد، در جامعهای که هر روزش مملو از نشست و همایش دربارة حقوق معنوی، اخلاقیات، سالم زیستن و انتشار ارقام تولید علم است. ... ارقام تولید علم ...! خندهدار است، علم را هم با قد و وزن و اندازه میسنجیم نه به کیفیت! مادیگرایی این قوم به این خطه هم سرایت کرده است! همیشه از این عبارت که «این خانه از پایبست ویران است» گریزان بودم. آرمانی داشتم بر دل که بیشک در خشت به خشت این خانه استحکام یافت میشود، اساتیدی را که وارسته میپنداشتم، تمام مقتدایم آن که روزگاری کلامم به ژرفایی کلامشان، قلمم به روانی قلمشان، وجوه نظرم به مسئلهنگری نظرشان و گامم به ثبات و استواری گامشان رسد. ... در بسیاری از این الگوها که زمانی در ذهنم تنیده بودم، آهی بر دلم بر جای ماند که نه از بیهمتی من بلکه تنها از مشاهدة آشکار هرچه بیشتر فاصلة حرف تا عمل در آن مقتدایان ناشی میشد!
زمانی که فوکو در دهة 1960 از عواقب مخرب جذب روشنفکران قرن بیستم در ساختار دانشگاهها و ارتقای شغلی آنان بر مبنای گسترة تولیدات علمیشان هشدار داد و ادوارد سعید این نگرانی را در دهة 1990 تکرار کرد، شاید هنوز هیچکس از روشنفکران وطنی این هشدار را چنان جدی تلقی نکردند و حتی با احساس خطر از سیطرة کامل تمامیتخواهان بر تمام ابزارهای ارتباط با کانونهای تغییر، خواهان ورود و جذب هرچه بیشتر روشنفکران در هیاکل اساتید در دانشگاههای کشور بودند.
امروز به تقریب بالغ بر ده سال است که آثار سوء این مقوله خود را به وضوح در برابر چشمان نگران هر نظارهگر بیطرفی قرار داده است. اساتیدی که علیرغم ماهیت فعالیتهای آکادمیک، روشمند و فارغ از هر گونه نیاز مادی و معنوی در طلب استاد تمامی به اشباع و فرا اشباع رزومة کاری خود با سیطرة تمامیتخواهانة خود بر تمام مجلات علمی- پژوهشی و علمی- ترویجی، مناسبات گسترده با اساتید سایر دانشگاهها و هیئتهای تحریریة مجلات علمی و وزارتخانههای علوم و آموزش عالی و ارشاد اسلامی و دبیرخانة همایشهای علمی دانشجویان را به یک سطر از رزومة کاری خود تقلیل داده و مبدل ساختهاند. این سوءاستفادة آشکار علمی که نمونههای آن حداقل تا سه دهه قبل بسیار محدود بود و یا تا این حد گستردگی خود را به نمایش نگذارده بود، برای طرف شاکی این پروندة سیاه عایدی جز ناامیدی، سرخوردگی، تن دادن به این استثمار علمی برای اشتغال آینده با حداقل دستمزد در پژوهشکدههای مرتبط با رشتة تحصیلی ندارد. بسیاری از این دانشجویان به واسطة قدرت فزایندة اساتیدی از این نوع از شکایت به وزارت علوم و نهادهای قضایی نیز غالباً بینتیجه و تنها با یک نتیجه بازمیگردند: رد شدن دائم در مصاحبههای دکتری علیرغم رتبههای قابل و صلاحیتهای علمی لازم! به طوری که به گفتة یک شاهد عینی در تماسی که وی دو سال پیش با معاونت پژوهشی وزارت علوم داشته است، منشی ایشان هم با نگرانی برای وی اظهار داشتهاند: «عزیز من، مگر تو نمیخواهی در این مملکت دکتری بخوانی؟ ولشان کن. تو سعی خودت را بکن. سعی کن از هرگونه درگیری با ایشان پرهیز کنی. بالاخره یک زمانی ایشان هم دلشان میسوزد و اسم شما را به عنوان همکار در کار درج میکنند»...! سؤال اینجاست: تا کی میبایست دانشجویان منتظر بمانند که این کفتران گرسنه تکهای از شکار خوش نقش را پس از مثله کردن آن در قالب نام همکار درون جلد و سپاسگزاری در مقدمه مقابل دانشجو این شیر بییال و کوپال زخمی بیاندازند؟! تا کجای مسیر دانشجویان برای کار کردن در رشتة تحصیلی خود به این وضعیت تن در میدهند؟! تا کجای مسیر حرمتهای میان دانشجو و استاد محفوظ میماند؟! تا کجای مسیر این ناامیدی و سرخوردگی مانع از تبدیل یافتن دانشجویان مذکور به افرادی اخلاق باور و متعهد و به دور از تن دادن به چنین بیاخلاقیهای علمی معمول در ردای استادان آینده میشود؟! تا کجای مسیر دانشجویان با شور و حدت پیشین امیدوارانه به رشتة تحصیلی خود نظر میکنند و از آن خارج نمیگردند؟! تا کجای این مسیر مقرر شده که این صداها شنیده نشوند؟! تا کجای مسیر 64% از جامعة آماری یک پژوهش انتشار نیافتة بین رشتهای جامعهشناسی و تاریخ دربارة علل مؤثر در مهاجرت نخبگان را میبایست این دانشجویان استثمار شده تشکیل دهند؟! تا کجای مسیر این بار کج در خط مسیر باقی میماند؟!
یادداشت: آتش مهر آیوشن