خبرگزاری کار ایران

چای سرد؛ آینه‌ بحران طبقه‌ متوسط و فرسودگی هنرمند ایرانی

چای سرد؛ آینه‌ بحران طبقه‌ متوسط و فرسودگی هنرمند ایرانی

نشست نقد و اکران فیلم «چای سرد» در «سینما اندیشهِ» فرهنگسرای اندیشه برگزار شد؛ نشستی که در آن سه محور عمده مورد توجه قرار گرفت: روایت کارگردان از مسیر پرچالش ساخت و توقیف سه‌ساله فیلم، تحلیل جامعه‌شناختی فشارهای طبقه متوسط و ارزیابی ضعف‌ها و قوت‌های دراماتیک اثر در بیان منتقدان .

به گزارش ایلنا، امیر راضی، کارگردان فیلم گفت: «این فیلم زمان کرونا ساخته شد و چقدر سخت بود در آن شرایط، بیست‌وچند نفر را جمع کنی که در یک محیط بسته کار کنند؛ چون ترس و نگرانی وجود داشت. در آن شرایط، مجبور شدیم کار را متوقف کنیم. بعد در مرحله دوم که می‌خواستیم شروع کنیم، مجوزمان باطل شده بود! چون از زمانی که برای‌مان معلوم کرده بودند عبور کرده بودیم و بیشتر طول کشیده بود.»

وی ادامه داد: «وقتی هم که فیلم تولید شد به من مجوز پخش ندادند و حدود سه سال چای سرد توقیف بود. منتها هیچ‌کس نه مکتوب و نه شفاهی به من نمی‌گفت چرا فیلم توقیف شد. نهایتاً پس از سه سال، تنها جمله‌ای که به من گفته شد این بود که شما سیاه‌نمایی کرده‌اید! در حالی که قبل از تولید فیلم، متن فیلم را خوانده بودند و همان موقع می‌توانستند به من بگویند سیاه‌نمایی کرده‌اید! و من همین‌جا سپاس‌گزار مسئول اکران فیلم‌ها هستم که برای چای سرد، میدان اکرانی مانند دو فیلم «پیرپسر» و «زن و بچه» را فراهم کرد، هرچند دو روز بعد از زمان صدور مجوز اکران چای سرد، او را برکنار کردند!»

جهان امروز ما بیش از آن چیزی که در فیلم نشان دادم، تلخ‌تر است

وی ادامه داد: «تلخی فیلم از زمانه نشأت می‌گیرد؛ یک هنرمند بیش از دیگران این آمال را می‌بیند. سینمای من همه دردهای اجتماعی را احساس می‌کند و به تصویر می‌کشد. جهان امروز ما بیش از آن چیزی که در فیلم نشان دادم تلخ‌تر است»

راضی با اشاره به اینکه فیلم توجه به جزئیات دارد و «هر کاشتی را که گذاشته‌ام، در جایی برداشت کرده‌ام» و اینکه چرا در فیلم در روز چهارشنبه‌سوری اسباب‌کشی صورت می‌گیرد، گفت: «این مسائل یعنی سرباز زدن از حرف‌های مهم فیلم. من با بدیهیات توجه ندارم؛ در سینما به دنبال مصداق هستم و چای سرد اجتماع را به طرز رئالیستی به چالش می‌کشد. فیلم من سهل‌الوصول نیست که مخاطب با اتمام آن به زندگی بازگردد؛ باید در مورد تک‌تک کاراکترها اندیشه کند تا بر پیرامونش مسلط شود»

وی ابراز داشت: «می‌دانم فیلم، علاوه بر سرد بودن، تلخ هم هست. اجازه بدهید گاه بی‌هیچ مانعی با خودمان روراست و شفاف و صادق باشیم؛ تلخی روزگارمان را روی پرده سینما ببینیم و بر هراس مواجه شدن با خودمان و سرنوشتمان غلبه کنیم. شاید این‌گونه راه گریزی برای این تلخی بیابیم.»

راضی ادامه داد: «سینمای ما به اندازه کافی کمدی سخیف دارد که برای باطل‌کردن لحظات‌مان به آنها تن بدهیم. البته نه تماشاچی مقصر است و نه من؛ این فرهنگی‌ست که در جامعه تزریق شده. من مخالف سینمای کمدی مطلقاً نیستم؛ اما به صراحت می‌گویم سینمایی که به بهانه کمدی، سخیف‌ترین رفتار و ادبیات را به‌عنوان کمدی مطرح می‌کند، مخالف هستم. همان‌طور که ما در موسیقی، برای هر نوع مخاطب تنوع داریم، در سینما هم بدین‌گونه است. بپذیریم که سینما می‌تواند تأثیر بسیار زیادی در شکل فرهنگ و جوامع داشته باشد، اما گویی تلاش بر این است تا در این جغرافیا، سینما اندیشه کم‌رنگ و بی‌رنگ باقی بماند.»

روایت شکاف عمیق میان خواست انسان و آشوب ساختارهای اجتماعی

نیره میرزایی، مدرس و منتقد سینما گفت:  «چای سرد تصویری فشرده از فشارهای طبقه متوسط شهری امروز ایران است؛ طبقه‌ای گرفتار اضطراب دائمی، درآمد ناکافی و مسئولیت‌های چندگانه. مرد مستندساز در فیلم از همان جنس انسان‌های فرسوده‌ای است که در هیاهوی امور کوچک و بی‌نظم، آرام و بی‌صدا تحلیل می‌روند.»

وی افزود: «فیلم به‌جای روایت کلاسیک، شبکه‌ای از خرده‌روایت‌های به ظاهر پراکنده می‌سازد تا بی‌معنایی جهان را نشان دهد. هر حادثه کوچک ـ از اسباب‌کشی تا توالت فرنگی ـ نشانه شکاف عمیق میان خواست انسان و آشوب ساختارهای اجتماعی است؛ ساختارهایی که فرصت معنا ساختن را از آدم‌ها می‌گیرند.»

میرزایی تأکید کرد: «مرگ مرد در دستشویی، مرگی بدون شاهد و بدون شأن روایی است؛ فروکاهش کامل انسان به پایین‌ترین سطح زیستی. این مرگ تصادفی و بی‌درام، لبّ جهان فیلم را آشکار می‌کند؛ جهانی که حتی یک لحظه برای فقدان انسان مکث نمی‌کند و همان بی‌اعتنایی، جوهره فلسفه پوچی است.»

وی ادامه داد: «در سراسر فیلم صداهایی می‌شنویم که پاسخی دریافت نمی‌کنند؛ از زن پشت پیغام‌گیر تا کارگر افغان. این صداهای بی‌سرانجام ساختار تنهایی را می‌سازند. تنهایی در میان صداها، نه در سکوت؛ انباشت ارتباط‌های قطع‌شده و رابطه‌هایی که هرگز به نتیجه نمی‌رسند، یکی از درخشان‌ترین لایه‌های فیلم است»

جهان فیلم یادآور نمایشنامه‌های چخوف است

میرزایی گفت: « زندگی‌های معلق، آدم‌های معمولی، تراژدی‌های کوچک و فرسایش آرام. مرد مستندساز همچون آندری در سه خواهر روشنفکری گرفتار روزمرگی و بی‌عملی است؛ انسانی که پیش چشم دیگران زندگی می‌کند اما در نهایت در خاموشی کامل محو می‌شود.»

وی در پایان افزود: «با وجود لایه‌های اجتماعی پررنگ، چای سرد در بخش‌هایی دچار ضعف روایی است؛ زیرا تراکم رویدادهای پراکنده و انباشت نشانه‌های بی‌معنایی، گاهی به‌جای ساختن ریتم، به آشفتگی ناخواسته منجر می‌شود. فیلم آن‌قدر بر تأکید بی‌نظمی جهان اصرار دارد که در برخی لحظات، خود روایت نیز بی‌تمرکز و کش‌دار می‌شود و فرصت شفاف‌شدن مسیر شخصیت اصلی را از بین می‌برد. همین افراط در نمایش پوچی باعث می‌شود بخشی از تنش‌های داستان، به‌جای آنکه از دل درام بجوشد، به‌صورت مکانیکی و تکراری احساس شود و اثر را از قدرت دراماتیک بالقوه‌اش دور کند.»

چای سرد یکی از نمودهای «سینمای بحران» است

محسن سلیمانی‌فاخر، کارشناس و منتقد سینما نیز گفت: « چای سرد یکی از آثار سینمای بحران است؛ سینمایی که نشان می‌دهد جامعه از آدم‌ها حرکت می‌خواهد، اما فضایی برای این حرکت فراهم نمی‌کند. فیلم روایت مرگ تدریجی رؤیاها در ساختاری است که به آدم‌ها حتی فرصت تنفس نمی‌دهد و همین ویژگی آن را به سندی از وضعیت روانی و اقتصادی امروز ایران تبدیل می‌کند. ماجرای اسباب‌کشی، استعاره‌ای از جابه‌جایی‌های اجباری طبقه متوسطِ اجاره‌نشین است. خسرو، فیلمسازی که باید اثرش را تحویل دهد اما در برابر فرسایش روزمره بی‌رمق شده، اما در میان این واقع‌گرایی تلخ، گاهی خلأهایی در جهان درام دیده می‌شود؛ مانند جایی که شخصیت فرخنده برای ورود به خانه مجبور به تقلاست، اما ما این تقلا را نمی‌بینیم و موقعیت دشوار بیش از آنکه محصول جهان واقعی باشد، حاصل خواست کارگردان می‌شود.»

بار نمادین شخصیت‌ها و پرتره جامعه

وی ادامه داد: «تمام شخصیت‌های فیلم، حتی در یک سکانس هم که شده ، بار نمادین و اجتماعی ویژه‌ای را حمل می‌کنند. کارگران افغان با تصویر آوارگی و بی‌خانمانی‌شان نماد نیروهای فرودست‌اند؛ فرخنده در یک روز شلوغِ گرفتارِ بحران نقش‌ها، نشانه‌ای از فشارهای جنسیتی و بی‌ثباتی است؛ نوجوانان سرگشته، بازتاب بحران هویت نسل جوان‌اند؛ کودک دست‌به‌دست‌شده در روز اثاث‌کشی، گویی سربار زندگی پردغدغه والدین است و سالمند فراموش‌کار تمثیلی از بی‌کارکردی آنهاست ؛ انسان زاید. حتی جمله‌های کوتاه شخصیت‌ها، مانند «ایرانی را بخوای عوض کنی خیلی خسارت دارد» یا «ما خیلی وقته خواستیم، اما نشد»، ارجاعات ریز و درشتی است که در فیلم جریان دارد. این مجموعه نشانه‌ها به فیلم بُعد اجتماعی می‌بخشد اما تعدد آن، فیلم را شلوغ و اور اکت می‌کند.»

فاخر افزود: «در سطح جامعه‌شناختی، چای سرد پرتره‌ای از موقعیت هنرمند در ایران پرتنش امروز است. هنرمند در این جهان، زیر ترکیبی از فشارهای ساختاری، اقتصاد فرسایشی، نبود حمایت نهادی، بحران‌های فردی و... در حال فرسوده‌شدن است. خسرو، روشنفکر طبقه متوسط، میان ادامه کار هنری و بقای اقتصادی گیر افتاده و همسرش نماد فرد کارمند زیر فشار زمان و اسباب‌کشی‌های مداوم است. این طبقه متوسطِ دائم‌الاسباب‌کش، نماد نزول طبقه میانی به طبقه پایین تر است.»

وی تصریح کرد: «معنای استعاری نام فیلم این جهان تلخ را کامل می‌کند.، روزگاری که آن‌قدر شلوغ است که حتی چای فرصت نوشیده‌شدن ندارد و  زندگی به آدم‌ها مجال آرامش نمی‌دهد. در این جهان، گرمای رابطه‌ها، گرمای هنر و حتی گرمای امید خاموش شده است.»

نقش فرخنده را زندگی کردم

 مینا نورزوی فرد، بازیگر نقش فرخنده گفت: چای سرد کار سختی بود، از این بُعد که در بودجه محدویت بود اما باید کار ایده آل تحویل تماشاگر داده می شد. چای سرد کاری شد که می شود در موردش حرف زد، چرا که مخاطب را به تفکر وا می دارد، همذات پنداری مخاطب با این اثر بسیار عمیق است، برای اینکه روایت و شخصیت ها  از دل جامعه گرفته شده اند.

وی ادامه داد: سینمای مستقلی که بودجه اش از جیب سازنده باشد، نتیجه خوب را دشوار می کند. من هنوز وقتی به تماشای فیلم  می‌نشینماحساس میکنم در جای درست بودم و  اگر بنا باشد یک بار دیگر نقش را بازی کنم قطعا همین شکل اتفاق می افتاد، چون من نقش فرخنده را زندگی کردم . فرخنده ای که می شناختم، همه در اطراف خود  و خانواده می شناسیم؛ کسی که دلسوز همه است و در تمام موارد دیگران را  حمایت و رعایت می کند.

وی افزود: زندگی در فیلم باور پذیر است و اینکه منتقدین بر این تاکید دارند که چرا فرخنده برای ورود به ساختمان خود را به آب و آتش نزد،  نشان می دهد که آنها رئال بودن قصه را احساس کرده اند.

وی گفت : فرخنده، عاشق همه کاراکتر های فیلم بود؛ مادر، محبوب، کودک، خسرو . حتی دلش برای کارگر افغانی فیلم دلم می سوخت .او  نگران همه بود، گویی اجتماع همه نگرانی های این شخصیت بود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز