در کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی مطرح شد؛
دین ممکن است در روی صحنه علم تأثیر بگذارد یا پشت صحنه آن/علم دینی صرفاً حاصل تأثیر مبانی خاص دینی در علم نیست
حجتالاسلام علیرضا قائمینیا تاکید کرد: تأثیر دین در علم بیرونی یا درونی است. به عبارت دیگر، دین ممکن است در روی صحنه علم تأثیر بگذارد یا در پشت صحنه علم.
به گزارش ایلنا، چهارمین کنگره بینالمللی علوم انسانی اسلامی؛ صبح امروز ۲ آبان ماه در مرکز همایشهای بینالمللی سازمان صدا و سیما کار خود را آغاز کرد.
حجتالاسلام علیرضا قائمینیا (عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) در این کنگره؛ ضمن ارائه بخشهایی از مقاله خود گفت: دین و علم دو دستگاه معنایی جدا نیستند. آنها در ذهن دو فضای شناختی خاص را ترسیم میکنند که با هم روابط بسیار پیچیدهای دارند. این دو فضا با هم به طور شناختی تلفیق میشوند و از این تلفیق و آمیختگی فضای دیگری حاصل میآید که «علم دینی» نام دارد. بنابراین، علم دینی حاصل تلفیق مفهومی علم و دین است.
وی افزود: دین به مثابه طرحواره در این تلفیق عمل کرده، ساختار کلی تلفیق را تعیین میکند. به عبارت دیگر، ساختار فضای این تلفیق را دین تعیین میکند. این نکته نشان میدهد که علم دینی صرفاً حاصل تأثیر مبانی خاص دینی در علم نیست و تأثیر دین در علم بسیار پیچیده است. تأثیر دین در علم بیرونی یا درونی است. به عبارت دیگر، دین ممکن است در روی صحنه علم تأثیر بگذارد یا در پشت صحنه علم. مراد از تأثیر بیرونی (یا تأثیر در پشت صحنه علم)، تأثیر در مبانی فلسفی و مبادی مابعدالطبیعی علم و ارزشهای حاکم بر علم است و مراد از تأثیر درونی (یا تأثیر در روی صحنه علم)، تأثیر در محتوای درونی علم ـ تأثیر در نظریات و مدلها و تلفیقها و مسائل و غیره ـ است. دین درون خود ایدههای فلسفی و مابعدالطبیعی خاصی دارد و با هر مبنای فلسفی همخوان نیست. علم در مواجهه با دین رنگ آن ایدهها و مبانی را میگیرد.
قائمینیا سپس با بیان ایمه دین در دو سطح بیرونی با متافیزیک علم تماس پیدا میکند، گفت: یکی در سطح مبانی و مبادی متافیزیکی علم و دیگر، در سطح متافیزیک حاصل از علم. علم، همان طوری که بر متافیزیک خاصی مبتنی است، برای برخی منبع الهامبخش متافیزیک خاصی هم شده است. گاهی دین با این نوع متافیزیکهای ثانوی نیز تماس پیدا میکند. معمولاً میان متافیزیک ثانوی و علم فاصله وجود دارد و نتایج مابعدالطبیعی هم در پرتو پیشفرضهای مابعدالطبیعی خاصی از دستاوردهای علم حاصل آمده است. تأثیر ارزشی دین ـ تأثیر در ارزشهای حاکم بر علم ـ محدود به سطح خاصی نیست و دین میتواند دست کم در چهار سطح علم؛ یعنی جمعآوری دادهها و مقولهبندی دادهها و روشهای گزینش نظریات در علم و تبیین رفتار عاملان تأثیر بگذارد.
سردبیر فصلنامه ذهن افزود: تأثیر درونی هم یا تأثیر مفهومی است یا نظری. در تأثیر مفهومی دین در دستگاه مفهومی علم و در تصورات و مقولهبندی آن دست برده، آن را دگرگون میسازد. به عبارت دیگر، در این صورت دین طرح مفهومی جدید در علم درمیافکند و دستگاه مفهومی تازهای را به علم عرضه میکند، اما در تأثیر نظری، دین در محتوای تصدیقی و در فرضیهها و نظریات و مدلها و غیره دست میبرد. علوم تجربی رابطه مدولی، وعلوم انسانی رابطه کلگرایانه، با دین دارند. از این رو، دین در علوم طبیعی و تجربی انقلاب مفهومی به بار نمیآورد، ولی میتواند در علوم انسانی انقلاب مفهومی به راه بیندازد. ارتباط درونی دین با علم ممکن است به معنای تحتاللفظی و یا غیرتحتاللفظی (استعاری) باشد؛ بدین معنا که گاهی ممکن است باورهای دینی و مضمون کتاب و سنت در درونمایه علم به طور مستقیم و صریح تأثیر بگذارد (ارتباط تحتاللفظی) و یا به طور ناپیدا و غیرمستقیم در آن دست ببرد (ارتباط استعاری). در ارتباط درونی، دین میتواند در فرایند فرضیهربایی و تبیین و تفسیر و در استعارهها و مدلهای علمی تأثیر بگذارد و پیدایش تلفیقهای مفهومی جدیدی را موجب گردد.
او همچنین در توضیح چگونگی تلفیق، میان فضای علم و فضای دین یادآور شد: در تلفیق، میان فضای علم و فضای دین روابط و نگاشتهایی برقرار میشود و سپس، فضای مفهومی جدیدی به وجود میآید. امکان تلفیق مفهومی علم و دین همواره در علم وجود دارد و موجب میگردد که فضاهای مفهومی جدیدی در علم پیدا شود. علم دینی تنها با فرض واقعگرایی (رئالیسم) همخوان است. علم با واقعیتهایی طبیعی یا اجتماعی سر و کار دارد (رئالیسم هستیشناختی). علم در پارهای از موارد به آن واقعیتها دست مییابد (رئالیسم معرفتشناختی). واقعگرایی در علم دینی را نباید بدین معنا دانست که هر جزئی از علم با جزئی از عالم خارج یا با جزئی از واقعیت مورد نظر متناظر است.
وی با اشاره به اینکه معماری علم دینی به طور تدریجی صورت میگیرد، گفت: علم یک فرایند تاریخی تدریجی است. هیچ گاه نباید انتظار داشت که علم دینی به نحو مطلق و یکجا صورت گیرد. مهندسی علم جزء به جزء و تدریجی صورت می گیرد. مهندسی علم به طور مطلق و یکجا امکانپذیر نیست. شکلگیری پارادایم ها و فرضیات و مدلها و غیره هم تدریجیاند.
قائمینیا ادامه داد: ما همواره با علمهای دینی رو به رو میشویم. فیالمثل، اقتصاد اسلامی یا انسانشناسی اسلامی واحد ـ بر فرض تحقق این قبیل علوم ـ نخواهیم داشت، بلکه اقتصادهای اسلامی و انسانشناسیهای اسلامی داریم و همواره باید در انتظار باشیم که اقتصادهای اسلامی و انسانشناسیهای دیگری ظهور کنند. تکثر در علم اجتنابناپذیر است. دین و علم رابطه مکانیکی و جبری ندارند. خلاقیت آدمی و روشهای بشری در این میان فاصله افکندهاند. سرشت علم با تکثر عجین شده است. آن گونه که رئالیستهای خام میگفتند، علم آینه تمامنمای واقع نیست، بلکه علم آمیزهای از کاشفیت و خلاقیت است و خلاقیت عالم نیز در علم تأثیر دارد. دانشمند تلاش میکند تا عالمی نزدیک به عالم واقع بسازد. عالم او هرگز انطباق کامل با عالم واقع نخواهد داشت. سخن فوق معنای «اسلامی» بودن علم را نشان میدهد. اسلامی بودن یک علم هرگز به معنای انطباق کامل آن با دین یا واقع نیست؛ چرا که علم، هر چه باشد، تا حدّی حاصل خلاقیت عالم بوده، آمیزهای از کاشفیت و خلاقیت است. دینی بودن بیشتر حدود علم را نشان میدهد تا انطباق کامل محتوا را. علم در چارچوبش از حدودی فراتر نمیرود و علم دینی به مثابه شبکهای است که دین در مرزهای آن قرار دارد. دانشمند درون این شبکه را با خلاقیت خود و از ترکیب اطلاعاتی که از زمینههای دیگر حاصل میآید، پر میکند.
او در پایان اظهار داشت: بسیاری از کسانی که درباره علم دینی سخن گفتهاند، رویکردی کلامی به مسأله داشتهاند و از این باب وارد بحث شدهاند که ببینند از دین چه انتظاری باید داشت. اگر دین را پدیدهای حداکثری در نظر بگیریم، به طور طبیعی باید انتظار داشته باشیم که دین جامعهشناسی و اقتصاد و طب و غیره هم به ما بدهد. اگر هم دین پدیدهای حداقلی باشد نباید انتظار داشته باشیم که علومی از این قبیل در دین باشد. به اعتقاد نگارنده، رویکرد کلامی در تبیین وضعیت علم دینی از نوعی مغالطه ناشی میشود. برای ایضاح این مغالطه باید به رویکرد بدیل توّجه کرد. رویکردی که در این اثر برای تعیین تکلیف علم دینی مبنا قرار گرفته رویکرد معرفتشناختی است. معرفت علمی باید مورد تحلیل معرفتشناختی قرار بگیرد. این نوع معرفت چه مؤلفههایی دارد؟ و چگونه پیدا میشود؟ تحلیل ساز وکار معرفت علمی و این که علم چیست و چگونه شکل میگیرد، میتواند سرنوشت علم دینی را روشن سازد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تأکید کرد: پر واضح است که در رویکرد معرفتشناختی وارد حوزه فلسفه علم، به معنای وسیع که شامل علوم طبیعی و انسانی است، میشویم و با انبوهی از مباحث پیرامون سرشت علم جدید و کالبدشکافی آن رو به رو میشویم. برای تبیین علم دینی باید به سرشت علم جدید و مباحث فلسفه علم توجه کرد. خود علم دینی هم مشمول مباحث فلسفه علم میشود و باید به سرشت آن و نحوه شکلگیریاش توجه کرد. فلسفه در این چارچوب ابزاری برای حلّ مسایل مفهومی بنیادی راجع به علم است.
سید محمدرضا تقوی استاد روانشناسی دانشگاه شیراز نیز در این مراسم گفت: برای تحول در علوم انسانی نیازمند تغییرات اساسی در کلیات هستیم که که کار سادهای نیست، با دریافتن کلیات میتوان جزییات را تغییر داد. در پیشفرضهای انسانشناسی باید انسان را یک مجموعه بسیط بینیم تا عملکردهای آن را تحلیل کنیم آنچه فلاسفه در بعد معرفتشناسی و روانشاسان در بعد روان شناسی مورد بررسی قرار دادند نشان میدهد که نفس قوای متعددی دارد که هر لحظه با هم در تعامل هستند.
این استاد روانشناسی دانشگاه ادامه داد: نفس انسان در نشئه مادی حیات وقتی به نطفه رسیده جنین و سپس متولد میشود با طبیعت اجتماع و خالق خود در تعامل است و از آن تاثیر میپذیرد، قوای وجودی او با عوالم وجودی هماهنگی می کند قوه حس او با طبیعت قوه مثال او با برزخ و فوق عقل با عالم قییامت و قوع فوق عقل با عالم عرش هماهنگی میکند. ما باید این هماهنگی را دریاببیم و ببینیم که چه عاملی خروجی رفتار انسان را شکل میدهد و این عوامل را چگونه میتوان در مراحل رشدی، سلامتی و بیماری شناخت.
وی با بیان اینکه نفس انسان در حال اشتداد جوهری است، ابراز کرد: انسان با حواس شروع میکند حواس با اشتداد بیشتر و با ادراک معانی جزئی تقویت شده و با قوه عقلانی در این مسیر پش میرود.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز با اشاره به دیدگاههای زمان ارسطو و افلاطون، عنوان کرد: در روزگار این دو بررسی کردند که دستگاههای ادارکی بشر به چه شکل عمل میکند، در واقع دیدگاه تجربهگرایی، عقلگرایی و ارادهگرایی را مورد بررسی قرار دادند.
تقوی با اشاره به این آیه از قرآن کریم، وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ، گفت: وقتی کودک متولد می شود چیزی را نمیداند مشخص است که منظور علم زیرساخت های دانشی و فطری در انسان وجود دارد اما در تصادم با واقعیت و اجتماع به منصه ظهور میرسد اما در این حال که از صفر شروع می کند نطفه را گاهی برخی بزرگان با نقطه تعبیر کردند اما در عین حال ابزاری در اختیار او است که عمدتا حس، عقل و قلب در اختیار او است که هر کدام مجزا کاری میکند و بخشی از ادراک را به عهده دارد به این شکل نیست که تعامل اینها با یکدیگر عمل کند.
وی افزود: به عبارت دیگر تقریبا کمتر پدیده ای را می توانید احصا کنید که جنبههای حسی، عقلی و قلبی را کامل داشته باشد، وقتی به تعامل اینها بسیار مهم است یعنی شناخت به تنهای حس هم اراده هم به تنهایی کار نمی کند همه در تعامل با هم مطرح می شوند.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز ابراز کرد: شناخت، حس و اراده به تنهایی کار نمیکند همه در تعامل با هم مطرح میشوند، حس، عقل و قلب با یکدیگر درگیر بوده و با یکدیگر اشتداد جوهری دارند، با وجود این باز هم نمی توانیم رفتار انسان را توجیه کنیم عوامل دیگر مثل هیجانات ما درگیر هستند که قوای ادارکی ما را تحت تاثیر قرار میدهند احادیث در این زمینه زیاد هستند، وقتی گفته میشود که هنگام خشم تصمیم نگیرید، تصمیم فعالیت شناختی است و این نشان می دهد که هیجان درگیر فرایند شناخت می شود، نمی توان رفتار انسان را تبدیل کرد بدون اینکه بعد هیجانی انسان را در آن دخالت داد.
تقوی اظهارکرد: ژنتیک، نطفه پاک و لقمه حلال این سیستم را تحت تاثیر قرار می دهد کما اینکه امام حسین وقتی لشکر مقابل را نصیحت می کند و آنها هلهله می کنند امام می فرمایند شما سخنان مرا فهم نمی کنید چراکه شکم های شما از مال حرام انباشه شده است پس امام فهم را به مال حرام نسبت میدهند.
وی بیان داشت: آموزش های غلط، نظام تعلیم و تعلیم، خانواده وگذشته فرد، فرهنگ درست و نادرست جامعه، امراض روحی، حسد، کینه، بخل، مسائل اخلاقی و جسمانی، امیال، آرزوها، خواستها و طلبها، اراده ها، منویات، اهداف و غایات فرد، نوع تعامل او با طبیعت و خود و خالقش همه درگیر هستند، نکته کلیدی این است که نه تنها این عوامل و احتمالا سایر عوامل دیگری که میتواند اضافه شود درگیر هستند بلکه نکته مورد توجه این است که اینها هم با هم تعامل دارند، پس ما با داستان پیچیده ای درگیر هستیم.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز گفت: مکاتب وقتی میخواهند شناخت، رفتار و نفس انسان را تبین کنند، می بینیم که آنها نمی توانند با تجربه گرایی و خرد گرایی آن را تبین کنند چراکه این کار بسیار دشوار است و نیاز به وساطت دارد ما به کمک فلاسفه و دروس معرفت نفس می توانیم به این اداراکات برسیم و اینجاست که این تعامل بسیار سازنده بین فلسفه و روان شناسی ایجاد میشود.
وی تصریح کرد: تفاوت اساسی ما با روان شناسی معاصر این است که هنجار مدار است و ملاک سلامت را عملکرد متوسط افراد میداند میانگین سلامت و بیمار را سلامتی می گیرد و به میانگین عملکرد جمعیت توجه دارد در حالیکه در اسلام معیار سلامت ملاک مدار است که ملاک رفتار امام معصوم(ع) است که به ما می گوید سلامتی و انحراف کجاست.
تقوی افزود: بنابراین ما علاقهمند میشویم که رفتار امام را بررسی کرده و الگوها را شناسایی کنیم دوره جنینی، نوزادی، رشد جسمی اخلاق چه شیوه داشته باشد، پس ما باید کنش، بینش و رفتار امام را مورد بررسی قرار دهیم، امام دنبال چه هدف و آرزوهایی است، امام با گروه های مختلف مردم و جامعه برخورد می کنند، امام مسیر حق را چگونه هدایت میکند، چکونگی برخود امام با عواطف دیگران و بسیاری مسائل دیگر باید مورد بررسی قرار گیرد.
استاد روانشناسی دانشگاه شیراز گفت: حوزویان باید این الگوها را استخراج کنند و دانشگاهیان باید با توجه به وضعیت موجود جامعه این الگوهای نظری را عملیاتی کنند و تا ما به این الگوها نزدیک شویم و علم نافع را از همین اینجا می توانیم استخراج کنیم که هستی برای آن به وجود آمده است و امام دنبال آن است، هر چه به این کمک کند علم است و به درد ما می خورد، وحدت علوم و طبقه بندی علوم همه باید در یک مسیر و جهت قرار گیرند.