دلنوشتهای برای فیروز زنوزیجلالی؛
بر بلندای برج ۱۱۰
داوود ملکی صیدآبادی (نویسنده و مدرس داستاننویسی) در یادداشتی درگذشت فیروز زنوز یجلالی را تسلیت گفته است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، داوود ملکی صیدآبادی (نویسنده و مدرس داستاننویسی) در یادداشتی با نام «بر بلندای برج ۱۱۰» درگذشت فیروز زنوزیجلالی را تسلیت گفته و به شخصیت ادبی او پرداخته است.
مشروح این یادداشت که در اختیار خبرگزاری کار ایران (ایلنا) قرار داده شده؛ بدین شرح است:
گاهی انسان آن چنان احساس جاودانگی میکند که با شنیدن یک خبر آنچه در ذهن برای خود ساخته است به همان شدت فرو میریزد.
شنیدن خبر درگذشت زنوزی جلالی برای من همین حس را داشت. حسی عجیب توام با غمی حاصل از دست دادن کسی که ارزش دغدغه به فکر بودنش را داشت.
سالها پیش با او آشنا شدم. شاگردش شدم. با تحسینهایش از نوشتههایم شاد میشدم و با نقدهایش گاهی تا سر حد مرگ غمگین. اما آموختم که زندگی آن چیزی نیست که در آن غوطهوریم. قاعده بازی چیز دیگریست. تازه متوجه شدم فاصله بین فهمیدن و وانمود کردن به فهمیدن چقدر کم است و اما تفاوت از زمین تا آسمان. تا ته آسمان که نه اما تا ابتدای پریدن مرا برد. شاید بر بلندای برج ۱۱۰ که آخرین نوشتهاش شد.
فیروز زنوزی جلالی را بعد از شاگردیش دوست داشتم بخاطر صراحتش. شخصیت تا حدی بیپروا و در عین حال آرام و اما در بحثهای ادبیات تند اما دوست داشتنی. نوعی ایستادگی که اینروزها مصلحت اندیشان آنرا برنمیتابند و حتی بسیاری هنرمندان. همین هم است که مرگ یک نویسنده مثل ایشان به اندازه یک خواننده که شاید کمترین تاثیر موثر در جامعه را به اندازه ایشان داشته یا فلان بازیگر که فقط عروسک است و نقاش کس دیگری، منعکس نمیشود. این جامعهایست که در آن زندگی میکنیم که باید بیشعوری را از آن طرف آب به ما نشان بدهند و ما با خواندنش یاد خودمان بیفتیم و نیشمان تا بنا گوش بازشود. اما کلاسهای زنوزیها خالی. دنبال چه هستیم واقعا نمیدانم اما میدانم که زنوزی رفت. همانطور که کیارستمی رفت و سمندریان اما به قوت میگویم که زنوزی اگر بیشتر از آنها نباشد قطعا کمتر از آنها نیست.
در اینجا این شاگرد به رسم ادب و احترام فقدان ایشان را به اهالی ادبیات و دیگر دوستدارانش تسلیت میگویم و آرزو میکنم که روحش قرین رحمت واسعه الهی گردد.