خبرگزاری کار ایران

گفت‌وگو با ادیسه لطفی؛ اولین زن مجردی که مجوز گالری گرفت؛

هنر میانِ کلکسیون‌دارها و دلالان دست به دست می‌شود

asdasd
کد خبر : ۴۵۴۹۱۴

بعضی کارهای نقاشان مشهور را می‌خرند به این دلیل که می‌خواهند سرمایه‌گذاری می کنند تا در زمان خاصی ان را گران تر بفروشند.این یک تجارت است.کلکسیونرها و دلالان هنری این کار را انجام می دهند.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ ادیسه لطفی اسفندماه برای حمایت از کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست در شهر گرگان اقدام به برگزای نمایشگاه نقاشی می‌کند. به اعتقاد این هنرمند، الان کشور پر از گالری و آموزشگاه و تحصیل کرده است اما این موضوع شخص را صاحب تشخیص نمی‌کند.

این نقاش می‌گوید: بعضی کارهای نقاش‌های مشهور را می‌خرند به این دلیل که به نوعی دارند سرمایه‌گذاری می‌کنند تا در زمان خاصی آن را گرانتر بفروشند. این یک تجارت است. کلکسیونرها و دلالان هنری این کار را انجام می‌دهند. در دنیای امروز، مد حرف اول را می‌زند و متاسفانه ایرانی‌ها آدم‌های افراطی هستند و مسلما در خرید کارهای هنری ازجمله نقاشی هم این"مد" تاتیر بسزایی گداشته است. طبقه متمول هم فرصت و پول بیشتری برای پرداختن به مد را دارد و این طبقه خاص در ایران، نقاشی‌های نقاشان مشهور را می‌خرد. چون این نقاشی‌ها گران است و همان طبقه با هم در رقابت هستند.

لطفی می‌گوید: اگر من متمول بودم روی جوانان مستعد سرمایه‌گذاری می‌کردم و سبب می‌شدم زندگی آنها تغییر کند. به این می‌توان گفت کار فرهنگی.

ادیسه لطفی اکنون 42 سال دارد. این هنرمند این شانس را داشت تا در مکتب نقاشان برجسته‌ای آموزش ببیند. آیدین آغداشلو، منوچهر معتبر و بابک اطمینانی از اساتید او بودند که در طول تحصیل در دانشگاه، او را با مبانی کاربردی رنگ، طراحی پایه، کمپوزیسیون و شیوه‌های هنر آبستره آشنا کردند.

این هنرمند نقاش نمایشگاه‌های مختلفی از سال 76 تاکنون برگزار کرده که از مهمترین آنها می‌توان به نمایشگاه گروهی نقاشی در نگارخانه بامداد، نمایشگاه انفرادی نقاشی و عکاسی در نگارخانه فاخته، نمایشگاه گروهی نقاشی اعضای انجمن هنرهای تجسمی شهر گرگان در تالار فخرالدین اسعدگرگانی، نمایشگاه انفرادی نقاشی در نگارخانه بامداد، نمایشگاه گروهی نقاشی اعضای انجمن هنرهای تجسمی گرگان در تالار فخرالدین اسعد گرگانی، نمایشگاه انفرادی نقاشی در نگارخانه هفت آینه، نمایشگاه انفرادی نقاشی در نگارخانه شبنم، نمایشگاه گروهی نقاشی در ونکوور، مونترال، تورنتو و پاریس و چندین نمایشگاه نقاشی مختلف در آتلیه "ماه گینه و نمایشگاه راز هستی در گالری عقیلی تهران اشاره کرد. با این هنرمند گفتگویی کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید؛

برای شروع درباره نمایشگاه آتی خود صحبت کنید؟

نمایشگاه نقاشی‌ام اسفند ماه در سالن اجتماعات انجمن خیریه بانوان گرگان برگزار خواهد شد. این خیریه از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست و خانواده‌های آنها حمایت می‌کند که من بخشی از فروش نقاشی‌هایم را به این خیریه اختصاص خواهم داد. نقاشی‌هایم همه انتزاعی و غیرفیگوراتیو هستند و همینطور آخرین کارهای نقاشی‌ام هستند. مایلم که گرگانی‌های عزیز این کارها را ببینند. درمورد حال و هوای آنها اگر بخواهم توضیح دهم، باید بگویم حال و هوای آرامی دارند چون رنگها ملایم‌اند و شکل‌ها همه منحنی و کارها حس طبیعت یا بدن انسان را به بیننده القا می‌کنند. این سری کارهایم را خیلی دوست دارم و با آنها در زمان کار رابطه خیلی خوبی برقرار کردم و از انجام کار نقاشی‌ام بسیار لذت بردم.

 درباره سبک خود که یک سبک انتزاعی است بیشتر توضیح بدهید؟

اول از همه باید بگویم که کارهای انتزاعی فقط در دوره‌ای خاص شکل نگرفته‌اند و ما در هر زمان می توانیم کار انتزاعی داشته باشیم؛ به این دلیل که انتزاعی یک سبک نیست و مربوط به دوره خاصی نمی شود.همه نقاشی‌های من انتزاعی نیستند. خیلی از کارهای قدیمی‌ام غیرانتزاعی هستند اما بعدا به انتزاع روی آوردم چون با آن بیشتر می‌توانستم ارتباط برقرار کنم. در واقع دری بود که به روی من باز شد و آن فضا که پشت آن در بود، برایم جذاب بود. من از آغاز که نقاشی را شروع کردم روی یک مسیر مشخص قدم گداشتم و حرکت کردم و مسیرم را تغییر ندادم. می‌دانید نقاشی کردن مانند زندگی کردن است. کاملا از پیش تعیین نشده! زمانی که روی نقاشی‌های آخرم کار می‌کردم، به انتزاع به‌طور واضح روی آوردم. در ضمن این نقاشی‌ها کاملا غیرفیگوراتیو هستند و از المان‌های تجسمی به‌عنوان ابزار برای گفتن حرف‌های درونم استفاده کرده‌ام.

هنر میانِ کلکسیون‌دارها و دلالان دست به دست می‌شود

درباره سیر تحول نقاشی سنتی و قهوه‌خانه‌ای و اینکه این نقاشی‌ها چه تاثیری بر رویه هنرمندان نوگرا و نقاش گذاشته؛ چه می‌گویید؟

خیلی سال پیش، نقاشی سنتی متاثر از عرفا و شاعران عارف مشرب بوده است و عالمی که به تصویر می‌کشیدند"عالم مثال"نامیده می‌شود. این نقاشی‌ها با عالم معنوی و روحانی در ارتباط است. ما در این نقاشی‌ها با عالم تخیل سر و کار داریم نه عالم واقعیت. در نقاشی قهوه‌خانه‌ای که به آن "غلط‌سازی" نیز گفته می‌شود، ما شاهد نقاشی عامیانه هستیم. این نقاشی ابتدا در خدمت دربار بود و بعد وارد قهوه‌خانه‌ها، سینه‌زنی‌ها و حسینیه‌ها شد. در واقع نقاشان قهوه‌خانه‌ای مطالبی که نقال می‌گفت را نقاشی می‌کردند.

در دهه ۲۰ ما شاهد اطلاعاتی هستیم که از خارج از کشور در مورد نقاشی غربی و مدرن وارد ایران می‌شد. ایران ۷۰ سال عقب‌تر از سبک نقاشی بود که در غرب اتفاق می‌افتاد. نقاشان ایرانی سعی می‌کردند کارهای امپرسیونیست‌ها را تقلید کنند. در این میان نقاشی سنتی و قهوه‌خانه‌ای به حیات خود ادامه دادند. در این زمان در دهه ۴۰ حدودا، نقاشان به ایرانیزه کردن هنر مدرن پرداختند و از المان‌هایی استفاده می‌شود که مربوط به هنر مدرن و همینطور هنر نقاشی گدشته ایران بود. بعد "گروه سقاخانه"شکل گرفت که نقوش سنتی و تزیینی و همینطور مذهبی و عامیانه را دستمایه خلق نقاشی‌هایشان کردند. الان هم گروهی از نقاشان هستند که پیرو این سبک هستند. ببینید همانطور که ما در تغییر تاریخ خود نتوانستیم از مدرننیته غرب استفاده کنیم و آن را با سنت‌ها و مذهب خودمان تلفیق کنیم و نظریه‌پردازان و روشنفکران ما چه مذهبی و غیرمذهبی در واقع شکست خوردند؛ در مورد نقاشی و حتی هنرهای دیگر در ایران همین اتفاق افتاد. الان گروه دیگری از مسیری که من توضیح دادم نیامدند جلو. آنها هم هنرمند نقاش هستند و وارد گروه سقاخانه نشدند و مسیر دیگری را طی کردند. من نمی‌خواهم طرف هیچکدام از دو گروه را بگیرم. همانطور که ما تاریخ خودمان را داریم؛ نقاشی خودمان را هم داریم و این باید در درجه اول کاملا مطالعه و درک شود و بعد اقدام کنیم.

اگر بخواهیم سیر نقاشی در چهار دهه اخیر را بررسی کنیم چه می‌توانید بگویید؟

اتفاقات زیادی در چهار دهه اخیر در نقاشی ایرانی افتاده است که من خلاصه آنها را بیان می‌کنم. در دهه ۶۰، نقاش‌ها بر این عقیده شدند که برخی دستاوردهای هنر مدرن غرب در زمینه فرم و رنگ و خط و بافت از یکسو و با نقاشی شرق از لحاظ ترکیب‌بندی آشنا شوند. نتیجه آن یک نقاشی خواهد بود که از یکسو دیدگاه کلی آن برگرفته از فرهنگ ایرانی است و از دیگرسو با زبان نوین هنرهای تجسمی امروز جهان پیوند دارد و از آن کمک می‌گیرد. بعد از این اتفاقات، نقاشان سعی کردند از طریق موضوع و مضمون ایرانی بودن، کار مدرن خودشان را نشان دهند که از موضوعات ایرانی استفاده می‌کردند. همینطور از بافت متریال‌های ایرانی. یکی دیگر از نمودهای هویت‌گرایی هنرمند نقاش معاصر ایرانی، استفاده از خط و خوشنویسی است که البته این اتفاق از دهه ۴۰ در ایران شروع و ادامه پیدا کرد. نقاشی‌هایی تحت عنوان هویت‌گرایی ملی و دینی هم بعد از انقلاب بوجود آمد که آنهم ادامه پیدا کرد همچنان که نقاشی سقاخانه‌ای ادامه پیدا کرد.

در ادامه الان ما یکسری نقاشی فیگوراتیو می‌بینیم و یکسری نقاشی غیرفیگوراتیو که البته به نظر من، نباید ادبیات و داستان‌پردازی داشته باشند و درگیر آن باشند که در برخی نقاشی‌ها داستان‌پردازی به چشم می‌خورد. برخی از نقاشان هم دوست دارند با روند کارهای غربی پیش بروند که به نظر من موفق نیستند. چون مانند این می‌ماند که شما با زبان چینی با یک شخص آلمانی صحبت کنید. به عقیده من هنرهای متداول در غرب جای هنر نقاشی را در ایران می‌گیرد و تقریبا هنر نقاشی در بین آن دسته از هنرمندان ایرانی، آلت دست قرار گرفته است. مانند ویدیو آرت، پرفورمنس آرت و کانسپچوال آرت. نقاشی باید مسیر خودش را طی کند. باید راه را درست بیابی و موضوع این نیست که از قدم یک حرکت کنی یا از قدم ۱۰.مسیر مهم است. من متاسفانه از روندی که نقاشان البته نه همه در ایران پیش می‌گیرند، راضی نیستم.

بسیاری از هنرمندان بیشتر از آنکه به فکر تولید هنر باشند به نیاز بازار فکر می‌کنند؛ مرز این دو چگونه از هم تفکیک می‌شود؟

هنرمند شغلش انجام کار هنری است و از این راه باید بتواند امرار معاش کند. در فرهنگ ایرانی هم به هنر زیاد اهمیت داده نمی‌شود. به عنوان مثال در قشر هنرمند جامعه، ما کم آدمهایی را می‌بینیم که وضعیت مالی خوب و مساعدی داشته باشند و بیشتر برای اینکه از درون اغنا شوند، کار هنری انجام می‌دهند بنابراین موضوع اقتصاد هنری اینجا مطرح می‌شود که ما آن را نداریم. دولت باید هنرمند را از نظر مالی حمایت کند تا هنرمند بتواند حرف واقعی‌اش را با هنرش بزند و به بازار فکر نکند تا فرهنگ و هنر جامعه گمراه نشود. حمایت‌های غیرمالی و معنوی هم می‌تواند مناسب باشد. اما تشخیص کار هنری که برای تولید هنر است و کار هنری که برای بازار است کار کارشناسان و هنرمندان خوب مملکت ماست.

اینکه شما یک گالری داشته باشید و یک مدرک تحصیلی مرتبط مشکل تشخیص این دو گونه کار را از هم حل نمی‌کند. خدا را شکر الان کشور پر از گالری و آموزشگاه و تحصیل‌کرده است. اما این موضوع شخص را صاحب تشخیص نمی‌کند. یک گالری‌دار هم متاسفانه به بازار فروش فکر می‌کند. بعد هم باندهایی هستند که نفود دارند و کارهای اطرافیان خودشان را به قیمت‌های بالا چه در ایران و خارج از کشور می‌فروشند. می‌دانید فرهنگ و دید مردم ما باید تغییر کند تا از کارشناسان حرفه‌ای کمک گرفته شود و قوانینی در این زمینه باید وضع گردد تا این دو کار از هم قابل تفکیک شوند و مردم عادی هم برایشان موضوع روشن شود. الان مردم گیج هستند.

در حال حاضر مخاطبان فلان اثر نقاشی را خریداری می‌کنند چون متعلق به فلان استاد نقاش است. در این زمینه چه می‌گویید؟

اینجا دو بحث مطرح می‌شود: یکی اینکه بعضی‌ها کارهای نقاش‌های مشهور را می‌خرند به این دلیل که به نوعی دارند سرمایه‌گذاری می‌کنند تا در زمان خاصی آن را گرانتر بفروشند. این یک تجارت است. کلکسیونرها و دلالان هنری این کار را انجام می‌دهند. دیگر آنکه در دنیای امروز، مد حرف اول را می‌زند و متاسفانه ایرانی‌ها آدم‌های افراطی هستند و مسلما در خرید کارهای هنری ازجمله نقاشی هم این"مد" تاتیر بسزایی گداشته است. طبقه متمول هم فرصت و پول بیشتری برای پرداختن به مد را دارد و این طبقه خاص در ایران، نقاشی‌های نقاش‌های مشهور را می‌خرد چون این نقاشی‌ها گران است و همان طبقه با هم در رقابت هستند و همین موضوع باعت می‌شود نقاشی‌های نقاشان مشهور بیشتر به فروش برسد. من اگر شخصی خیلی متمول و فرهنگ دوست بودم، روی جوانان مستعد سرمایه‌گذاری می‌کردم و سبب می‌شدم زندگی آنها تغییر کند. به این می‌توان گفت یک کار فرهنگی.

هنر میانِ کلکسیون‌دارها و دلالان دست به دست می‌شود

درحال حاضر کدام یک از سبک‌های نقاشی در میان مردم پرطرفدار است و چرا؟

گر منظورتان در ایران است، فکر می‌کنم در ایران یک اتفاق طی سالیان متمادی، بین نقاشان مدام تکرار می‌شود. آنهم برداشت اشتباه از هنر نقاشی غرب است. در بین طرفداران هم دو اتفاق تکرار می‌شود یا از کارهای نقاشان رئال خوش‌شان می‌آید یا اگر کاراکترشان متفاوت از کلیت جامعه باشه از کارهایی شبیه کارهای غربی خوش‌شان می‌آید. نقاشی سنتی هم که همیشه هواداران خودش را داشته مانند موسیقی سنتی ایرانی. در بین هنرمندان نقاش ما هنری مشخص و مستقل به نام نقاشی نداریم و هنرمندان نقاش ما وارد حیطه هنرهای پرفورمنس آرت، کانسپچوال آرت و ویدیو آْرت و ... شده‌اند که هیچکدام از این‌ها هنر نقاشی نیست. آنها هم غرب و هنر غرب را درک نکرده‌اند و هم تاریخ و هنر ایرانی را. من به هنرمندان نقاش ایرانی که سر موضع خودشان که نقاشی صرف است، ایستاده‌اند، تبریک می‌گویم و فکر می‌کنم نقاشی، نقاشی است و خودش کاملا مستقل است. آن را باید حفظ کرد.

ببینید، اگر یک نقاش حرفش را بتواند با نقاشی‌اش بزند و ضعف نداشته باشد، وارد هنرهای دیگر برای تکمیل هنر نقاشی‌اش نمی‌شود. در واقع این وارد شدن به حیطه هنرهای دیگر از ضعف نقاش می‌آید نه از نگرش جدیدش به نقاشی. چون نقاشی تکلیفش روشن است و نقاشی است. نقاش هم نقاش است و با المان‌های هنرهای تجسمی کار دارد و بس. متاسفانه ایرانی‌های عزیز هر جا که باشند فرقی نمی‌کند، راه فرار را خوب یاد گرفته‌اند. من بر این اعتقادم که جهان هر لحظه در حال تغییر است و ما انسان‌ها هم هر لحظه داریم تغییر می‌کنیم. ما نباید تقلید کنیم بلکه اگر هنری داریم باید آن را اعتلا بخشیم.

نظرتان درباره حراجی آثار هنری که در ایران و خارج از کشور اتفاق می‌افتد چیست و چگونه آنها را تحلیل می‌کنید؟

متاسفانه در این مورد نظر مساعدی ندارم. بر این باورم که دلال‌ها و مدیران گالری‌هایی که با برخی هنرمندان هنرهای تجسمی روابط خوبی دارند، کارهای این هنرمندان را برای فروش در حراجی‌ها انتخاب می‌کنند. بر این باور نیستم که کارهای ایده‌ال و خوب حتما به حراجی‌ها می‌روند. البته کارهای خوب هم بینشان هست اما اینجا رابطه حرف اول را می‌زند.

من اولین زن ایرانی زیر سی سال و مجردی بودم که مجوز گالری گرفتم. الان که 42 سال دارم، فکر می‌کنم که چه کار عاقلانه‌ای کردم که بعد از گرفتن مجوز، وارد این حیطه کاری نشدم و کلا راهم را تغییر دادم و خودم را با این گروه وارد یک میدان نکردم. در آن زمان که من مجوز گرفتم، روابطی بین صاحبان و مدیران گالری و مرکز هنرهای تجسمی واقع در تهران وجود داشت که برای من خیلی عجیب بود. نمایشگاه‌هایی که در گالری‌ها برگزار می‌شد بر پایه ضوابط مندرج در اساسنامه گالری نبود. در واقع این روابط بود که حرف اول را می‌زد. الان هم متاسفانه بر همین منوال است. به عنوان مثال شما به عنوان یگ گالری‌دار، باید یک هیات داوران متشکل از چند هنرمند حرفه‌ای داشته باشید که مرکز هنرهای تجسمی آنها را تایید کرده باشد. اما وقتی هنرمندی وارد یک گالری می‌شد و می‌خواست وقت گالری بگیرد، چنین هیاتی اصلا وجود نداشت. در واقع این موضوع فقط چیزی بود که روی کاغذ آمده بود و جالب است اگر همان هنرمند یک معرف داشت که گالری‌دار با او روابط نزدیک داشت، گالری‌دار به آن هنرمند وقت می‌داد. فکر کنید که حتی تایید کارهای آن هنرمند فقط بر پایه نظر گالری‌دار بود. موضوع دیگر اینکه اگر شما حداقل، لیسانس مرتبط با رشته هنرهای تجسمی را داشتید، می‌توانستید اقدام به اخذ مجوز گالری کنید. درصورتیکه برخی از گالری‌داران این مدرک تحصیلی را نداشتند و الان هم برخی ندارند. من متوجه نمی‌شوم که یک نفر چطور با این شرایطی که عرض کردم به خودش اجازه می‌دهد که در موقعیت یک گالری‌دار در مورد کارهای هنری قضاوت کند. به هر حال این موضوع عدم رعایت ضوابط در حراجی‌ها هم برقرار است و صرفا روابط حرف اول را می‌زند و من با سیستم فروش آثار هنری چه در ایران و چه در خارج از کشور به این شکل مخالفم.

شبکه‌های اجتماعی در چند سال اخیر تاتیر زیادی بر انواع هنرها داشته‌اند. آیا این روند بر رشته هنری شما هم تاثیر گذاشته؟

ببینید شبکه‌های اجتماعی از یک نظر خوب هستند و از نظر خیر. مفید یا غیرمفید بودن مطالبی که در شبکه‌های اجتماعی می‌خوانید به سطح سواد نویسنده ربط دارد. ممکن است مطلبی درست باشد یا اشتباه. سطح سواد شما هم اینجا مطرح است. اگر سطح سواد خوبی داشته باشید، می‌توانید مطالب درست از غلط را تمیز دهید. متاسفانه تمامی مطالب صحیح نیستند و صد البته که از فیلتر ذهنی نویسنده رد شده‌اند. در مورد من اتفاق مثبتی افتاده است.

گفتگو: آمن خادمی

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز