خبرگزاری کار ایران

بیچاره شاعر و فیلسوفی که گیر گاریچی بیفتد!

گاریچی حوصله این حرف‌ها را ندارد، و اعتنائی نمی‌کند. نیچه هم که آدم عصبه آنی و تندخوئی است، یقه گاریچی را می‌گیرد که نمی‌گذارم او را شلاق بزنی. گاریچی هم می‌گوید، حالا که نمی‌گذاری پس به خودت می‌زنم، و بیچاره شاعر و فیلسوفی که گیر گاریچی بیفتد! و گاریچی هم چنان لگدی به او می‌زند که معلوم نیست چه بر سرش می‌آید و خلاصه می‌رود خانه و بر اثر آن می‌میرد… نیچه فدا می‌شود .“

به گزارش ایلنا، جهان اقتصاد نوشت: ماجرای بگومگوهای مجازی این روزهای هنرمندان و روشنفکران و عباس جدیدی من را به یاد داستانی از دکتر علی شریعتی می‌اندازد داستانی که شاید در محتوا با وقایع اتفاقیه متفاوت باشد ولی وصف حال این روزهای تهران و شورای شهری‌ها و اهل فکران ایران است . داستانی که هر یک از ارکان آن را میتوان به بخشی از بدنه اجتماعی تهران مربوط دانست. مردمی که زیر فشار سوء مدیریت‌ها جان و مالشان را از دست، عقلای دلسوزی که با لگد رانده می‌شوند و گاریچی که در این هم همه بازار افسار کار را به دست گرفته است.

شریعتی در کتاب چهار زندان انسان نقل می‌کند ” نیچه را نگاه کنید، از توی کوچه رد می‌شود، می‌بیند یک گاری چپه شده و با همه بار سنگینش، روی اسب که وارونه در جوی افتاده قرار دارد. و گاریچی، که گویا اسب مال خودش نیست، همه تلاشش این است که اسب را به هر نحوی شده تحریک کند تا زودتر بلند شده و راه بیفتد و بارش را به مقصد برساند، و اگر هم اسب بیچاره ناقص شود، چه اهمیتی دارد، مهم این است که او زودتر به پولش برسد.

این است که با وحشیگری تمام اسب بیچاره را زیر ضربات شلاق گرفته، و اسب هم گاهی از ترس شلاق خیز برمی‌دارد ولی فشار بار سنگین دوباره ته جوی می‌خواباندش، به طوری که پایش مجروح شده و شکسته. نیچه که این وضع را می‌بیند، به شدت عصبانی می‌شود و از گاریچی خواهش می‌کند که اینکار را نکند، و می‌گوید اول باید بارها را برداشت و بعد اسب را بلند کرد.

گاریچی حوصله این حرف‌ها را ندارد، و اعتنائی نمی‌کند. نیچه هم که آدم عصبه آنی و تندخوئی است، یقه گاریچی را می‌گیرد که نمی‌گذارم او را شلاق بزنی. گاریچی هم می‌گوید، حالا که نمی‌گذاری پس به خودت می‌زنم، و بیچاره شاعر و فیلسوفی که گیر گاریچی بیفتد! و گاریچی هم چنان لگدی به او می‌زند که معلوم نیست چه بر سرش می‌آید و خلاصه می‌رود خانه و بر اثر آن می‌میرد… نیچه فدا می‌شود .“

حال و روز این روزهای تهران، ماجرای نیچه و گاری و گاریچی و اسب است. داستان درد آور یکی از بزرگترین کلان شهرهای ایران، که در اثر سوء مدیریت‌های خرد و کلان در حال از هم گیسختن است کلان شهری که با بی‌توجهی مردم، در زمان انتخابات شورای شهر به دست غیر متخصصین افتاده است؛ غیر متخصصینی که امروز در عرصه تخصصی خود نیز، حرفی برای گفتن ندارند.

برآیند عملکرد شورای شهر و شهرداری در اداره و مدیریت کلان شهر تهران چندان مناسب نبوده است و از این رو باعث ابراز ناراحتی بسیاری از مردم و روشنفکران و هنرمندان شده است حال شایسته است به جای هتاکی و بی‌احترامی به مردم و روشنفکران از توده مردم دلجویی شود و به نیازها مردم به عنوان مهمترین ارکان اصلی جامعه توجه شود سوء مدیریت در اداراه شهری موجب آسیب‌های متعددی به این کلان شهر شده است که می‌توان به آلودگی هوا، ترافیک شهری، عدم ایمن سازی ساختمان‌ها عدم نظارت صحیح بر فرآیند ساخت و ساز و مدیریت و کنترل حوادثی مانند پلاسکو و بسیاری دیگر از مشکلات که به صورت خفته در زیر پوسته شهر مخفی شده است اشاره کرد.

واقعیت افشا شده از فاجعه پلاسکو عدم توانایی در مدیریت بحران های کوچک و بزرگ شهری است. پلاسکو یک حادثه بود ولی به دلیل سوء مدیریت شهری و عدم شناخت صحیح مشکل به یک فاجعه ملی تبدیل شد.

تهران پر است از پلاسکوهای مختلف که در جای جای تهران مخفی شده است و منتظر غفلت ما می باشند. پس بهتر است به جای برخوردهای سلیقه‌ای، ژست‌های انتخاباتی و عدم ورود به حوزه‌های غیر کارشناسی به فکر پرورش مدیران شهری در آینده نزدیک باشیم و در انتخابات پیش رو شورای شهر دقت بیشتری بخرج دهیم.

کد خبر : ۴۵۲۸۸۰