خبرگزاری کار ایران

بررسی مهم‌ترین وقایع آمریکا در سال ۲۰۱۶:

از قمار اوباما بر هیلاری تا پیامدهای ترامپ برای مسکو و پکن/ بایکوت ریاض و تسویه حساب‌های خیابانی

انتخابات آمریکا و پیروز شدن کاندیدای جمهوری‌خواهان را نه تنها باید از وقایع مهم سال ۲۰۱۵ دانست بلکه انتخاب شدن وی نشان داد که نظرسنجی‌ها هیچ جایگاهی در ساختار سیاسی و اجتماعی آمریکا ندارد. همچنین نمی‌توان از پرونده‌هایی مانند جاستا، نژادپرستی در آمریکا و معادله سوریه که دموکرات‌ها نتوانستند در آن پیروز شوند، چشم پوشی کرد.

آمریکا در سال ۲۰۱۵ را قطعاً نمی‌توان با سال‌های گذشته مقایسه کرد. هم در عرصه سیاست داخلی و هم در محور سیاست خارجی، فعل و انفعال‌ها و موضع‌گیری‌ها با سالیان قبل متفاوت بود. از سویی کنگره آمریکا سعی در تصویب قانون جاستا (قانون عدالت در برابر حامیان تروریسم) داشت تا عربستان را به خاطر اسنادی که مربوط به دخالت ریاض در حوادث ۱۱ سپتامبر بود علاوه بر اینکه به چالش بکشد، مجبور به پرداخت غرامت کند. در مقابل، اوباما بر وتوی کاخ سفید تکیه کرده بود اما به هر حال جاستا تصویب شد.

مهمترین و به عبارتی دیگر، متن اصلی وقایع سیاسی رخ داده در ایالات متحده در سال گذشته، بحث انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ بود. اردوگاه جمهوری‌خواهان با فهرست بلندبالای خود در مقابل دموکرات‌ها صف‌آرایی کردند. اما نهایتاً «دونالد ترامپ» از طیف محافظه‌کاران و «هیلاری کلینتون» از جناح لیبرال‌ها به عنوان خروجی دو حزب انتخاب شدند. در این بین کنوانسیون ملی هر دو حزب برگزار شد؛ نظرسنجی‌ها هم منتشر شد و تمامی احتمالات حاکی از ورود هیلاری به کاخ سفید بود که به یک‌باره معادلات با شمارش آراء در روز نهم نوامبر ۲۰۱۶ به هم ریخت و نهایتاً «غریبه» به جای اوباما نشست.

اما تمامی این مسائل و حتی انتخابات آمریکا در امتداد بحران تروریسم تکفیری در منطقه در حال جریان بود. پرونده سوریه که در آمیخته‌تر از سال‌های گذشته (هم از منظر شکلی و هم از بُعد ماهوی) ارزیابی می‌شد، روز به روز راهبردهای اوباما و دستگاه دیپلماسی او در حوزه سیاسی را بیش از پیش با بن‌بست مواجه می‌کرد. در ابعاد میدانی، وضعیت ایالات متحده و نگاه اوباما نافی هرگونه لشکرکشی به سوریه شد اما در میان انبوهی از سیاست‌های خرد و کلان و اخبار روزانه چند صد نفر از نظامیان آمریکا با عناوین مختلف رهسپار سوریه شدند.

تمامی این مسائل را می‌توان تنها بخشی از تحولات خارجی آمریکا دانست اما خیزش به یکباره سیاه‌پوستان در ایالت‌های مختلف و کلید زدن پروژه سیاه‌کشی توسط پلیس ایالات متحده را می‌توان متن اصلی تحولات داخلی آمریکا دانست. تا جایی که عده‌ای از تحلیلگران خارجی مانند «نوام چامسکی» که تمام قد از هیلاری کلینتون در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری حمایت می‌کرد، به صورت تلویحی اشاره‌ای به تاثیر این پدیده اجتماعی بر افزایش آراء ترامپ داشت. از این منظر، مهمترین مباحث مرتبط با آمریکا را با مفسران و تحلیلگران این حوزه به بحث و گفت‌وگو گذاشتیم که مشروح آن در ادامه از نظر خواهد گذشت.  

        

نادر انتصار (رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آلاباما)

ترامپ، خروجی اعتراض‌های مردمی به ساختار سیاسی

+انتصار

روی کارآمدن ترامپ را شاید تا قبل از برگزاری کنوانسیون جمهوری‌خواهان نمی‌شد محتمل دانست اما زمانی که وی به عنوان خروجی جمهوری‌خواهان مطرح شد، اوضاع به گونه دیگری پیش رفت. درست است که فضای کنوانسیون یک فضای غیر عادی بوده است و نمایندگان ایالت کلرادو به نشان اعتراض از مراسم خارج شدند اما بیشترین اعتراض‌ها به نحوه برگزاری کنوانسیون و همچنین عدم اجازه دادن به مخالفان برای سخنرانی بوده است که تمامی آنها را می‌توان جزئی از رقابت‌های انتخاباتی آمریکا دانست.

با این وجود نباید این موضوع را نادیده بگیریم که هدف کنوانسیون این بود که تنها برچسب و عنوان ترامپ باید در این کنوانسیون مطرح شود. حتی عدم حضور یک سری از چهره‌های شاخص محافظه‌کاران در این کنوانسیون اهمیت چندانی برای شخص ترامپ نداشت. همچنین برای طرفداران ترامپ که حدود ۴۵ درصد از مردم آمریکا را تشکیل می‌دادند، حضور این چهره‌ها مهم نبود و دیدیم که مردم طرفداری خود را از ترامپ صورت دادند و نهایتاً ترامپ خروجی انتخابات و ورودی کاخ سفید شد.

خیلی‌ها بر این عقیده بودند که «مایک پنس» که خاستگاهش ایالت ایندیانا است، نمی‌تواند کمک حال ترامپ باشد. او یک انسان کاملاً خشن تلقی می‌شد و در برخی از محافل برچسب افراط‌گرایی به وی زده شده بود. باید مد نظر داشته باشیم که طرفداران ترامپ به شخص وی رای می‌دهند و اساساً با معاون او ارتباط چندانی ندارند. اما عده‌ای که در رای دادن و شرکت در انتخابات بلاتکلیف بوده‌اند به دلیل حضور پنس به ترامپ رای دادند لذا باید مایک پنس را محرک مهم در رای آوردن ترامپ دانست.

زمانی که شعارهای اوباما در طول این هشت سال محقق نشد، شاهد بودیم که شهروندان آمریکایی نسبت به وی و همچنین ساختار سیاسی ایالات متحده سوءظن پیدا کرده و در اینجا بود که ترامپ با درک صحیحی از این وضعیت توانست با زیرکی اوضاع را به نفع خود مدیریت کرده و سوار بر موج عوام‌گرایی شود. نهایتاً شاهد بودیم که وی به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا زمام امور کاخ سفید را به دست گرفت. این وضعیت نشان می‌دهد که مردم آمریکا و به خصوص طیف آسیب‌دیده از بحران‌های اقتصادی با رای خود نوعی اعتراض به تشکیلات سیاسی و نخبگان اقتصادی را اعلام کردند.

از نگاهی دیگر، می‌توانیم رای به ترامپ و وضعیت فعلی ایالات متحده در خصوص خروجی پنجاه و هشتمین انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور را تا حدودی با خیزش‌های مردمی که در مصر، تونس و لیبی صورت گرفته بود، یکی بدانیم. ممکن است که چنین قیاسی مقبول جلوه نکند اما به هر ترتیب باید بگوییم که جنس هر دو مسئله به نوعی نمایانگر یک اعتراض مردمی است که مدت‌ها در زیر خاکستر پنهان بوده و به یکباره سر باز کرده است. لذا حتی امکان دارد که وی متهم به حیله‌گری و دزدیدن آرای مردم شود اما به هرحال تمامی گزارش‌ها و وضعیت‌هایی که در طول مدت رای‌گیری منتشر شد، نشان داد که ترامپ خروجی نهایی انتخابات باقی ماند.

به نظر می‌رسد با توجه به مخالفت‌هایی که با تفکرات وی از سوی دموکرات‌ها و حتی جمهوری‌خواهان صورت گرفته است، کارشکنی‌های مختلفی از سوی نفرات و ارگان‌های مختلف صورت بگیرد و نوعی «بن‌بست سیاسی» را در ایالات متحده شاهد باشیم. به همین جهت باید بگوییم در تاریخ آمریکا تنها یک بار رئیس‌جمهور مورد تسویه حساب سازمانی قرار گرفت و هم اکنون احتمال دارد لابی‌ها و کانتون‌هایی که سیاست‌های ترامپ و حتی حضور وی به عنوان رئیس‌جمهور را با خط مشی خود مغایر می‌دانند، برای محدود کردن وی و حتی تسویه حساب سیستماتیک دست به کار شوند.

 

فریدون مجلسی ( دیپلمات اسبق – تحلیلگر مسائل آمریکا)

جایگاه روسیه و چین در ادبیات ترامپ

+مجلسی

با نگاهی به برنامه‌های کلان «دونالد ترامپ» یک تضاد آشکار بین دو قطب اصلی آن دیده می‌شود که شفاف شدن این مسائل همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. مسئله اول انزواطلبی آمریکا بوده و مسئله دوم قدرتمداری و برگرداندن عظمت ایالات متحده در سطح بین‌المللی است که شعار انتخاباتی ترامپ بوده است. در فاز اول یعنی «انزواطلبی آمریکا» سخنانی که ترامپ مطرح کرده در تعارض کامل با «قدرتمداری آمریکا در سطح بین‌المللی» است. به گونه‌ای که وی معتقد است مخارج جاری ناتو باید توسط کشورهای اروپایی تامین شود که این با قدرتمداری آمریکا در تضاد است.

از منظری دیگر، تاکنون روال سیاست‌های اقتصادی ایالات متحده در سطح جهانی به صورتی بوده که با ورود به این عرصه، تجارت جهانی را هماهنگ می‌کرد و به نوعی نقش یک تنظیم‌کننده را به عهده داشته است. اما شاهد هستیم که ترامپ اعلام کرده برای ورود کالاهای ساخت کشور چین، ایالات متحده احتمالاً رقمی به عنوان گمرکی در نظر بگیرد. چراکه ترامپ معتقد است با واردات اجناس از سایر کشورها، سرمایه‌های آمریکا به خارج از کشور انتقال داده می‌شود و کارگران سطوح میانی و پایینی بیکار می‌شوند. لذا باید بگوییم این تنها سخنرانی ایدئولوژیک ترامپ قبل از انتخابات بود که توانست کارگران را جذب سیاست‌های خود کند.

بحث حضور بیشتر آمریکا در عرصه بین‌المللی یکی از سیاست‌های کلی ترامپ است. بدون شک چنین نظریه‌ای را مشاوران ترامپ به وی ارائه کرده‌اند. چراکه آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند در حالت فعلی همانند قبل قدرت تاثیرگذاری در سطح بین‌المللی را ندارند و به بیانی گویاتر باید بگوییم که آمریکای فعلی همانند زمان جنگ ویتنام و دهه‌های اخیر نیست. از منظری دیگر باید توجه داشت در زمان فروپاشی شوروی، ایالات متحده یکه‌تاز عرصه بین‌الملل بود اما در حالت فعلی شاهد هستیم که مجموع درآمدهای چین در حال نزدیک شدن به ایالات متحده بوده و حتی بحث تجهیز پکن به سلاح‌های هیدروژنی و اتمی در دستور کار قرار گرفته است. حتی دانشجویان چینی و روسی نسبت به آمریکایی‌ها در بحث فراگیری علم مشتاق‌تر عمل کرده‌اند که این مولفه می‌تواند در پیشی گرفتن چین و روسیه از آمریکا مفید واقع شود.  

در مورد روسیه شاهد بازگشت این کشور به عرصه بین‌المللی با مدلی جدید هستیم. روسیه را باید کشوری ثروتمند با پهنه جغرافیایی بسیار بالا و تاثیرگذاری قوی در محیط خارجی خود بدانیم که به تازگی شاهد خیزش جدید آن در عرصه بین‌الملل از آسیای میانه و قفقاز تا غرب آسیا هستیم. از نگاهی دیگر اتحاد کشورهای عضو بریکس و حضور کشورهایی مانند هند و برزیل می‌تواند یک قطب‌بندی اقتصادی را در مقابل آمریکا به تصویر بکشد که قطعاً یکی از چالش‌های ایالات متحده قلمداد می‌شود.

مهم‌ترین محور اشتراکی میان روسیه و آمریکای بعد از ترامپ در حوزه میدانی و امنیتی، «داعش» خواهد بود که باید آن را یک همکاری تاکتیکی دانست. به صورتی که هم روسیه و هم آمریکا آسیب‌های جدی از حضور داعش در منطقه متحمل شده‌اند. با توجه به اقدام‌های روسیه و مقابله این کشور با داعش به نظر می‌رسد با روی کار آمدن ترامپ، نظریه‌ها و سیاست‌های آمریکا در خاورمیانه نزدیک به پوتین باشد. چراکه روس‌ها هواپیمای مسافربری خود در صحرای سینا را از دست دادند و از سوی دیگر چند خبرنگار و تبعه آمریکایی توسط داعش سر بریده شدند. به انضمام این‌که احتمال سرایت ویروس تکفیر به داخل خاک آمریکا بیش از هر زمانی از سمت دستگاه‌های امنیتی این کشور ارزیابی شده است. از جهتی دیگر باید بدانیم روسیه درصدد است تا با نزدیک شدن به آمریکا به رسمیت شناختن الحاق کریمه به خاک خود را مشروعیت ببخشد.

نزدیک شدن آمریکا به چین این نظریه را که «اگر نمی‌توانیم با دشمن وارد جنگ شویم، به وی ملحق می‌شویم» نمایان می‌کند. چراکه آمریکایی‌ها به صورت دقیق و مستقیم نمی‌توانند چین را مدیریت کنند و تحرکات این کشور در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. از این جهت غربی‌ها سعی دارند با نزدیک شدن به پکن سیاست‌های چین را از طریق نرم هدایت کرده یا حداقل در آن شراکت کنند. لذا خیزش چین و روسیه بدون شک و با توجه به سیاست‌های ترامپ، آمریکا را به سمت مسکو و پکن جهت‌دهی خواهد کرد اما لایه‌ها و سطوحی که در این بین بررسی و اجرا می‌شود، بسته به موافقت و نیاز دولت‌ها به یکدیگر دارد.

 

داوود هرمیداس باوند ( رئیس اسبق کمیته حقوقی مجمع عمومی سازمان ملل)

جاستا، اختلاف کاخ سفید و کنگره بر سر ریاض 

60 

قانون جاستا که از آن به عنوان لایحه «عدالت در برابر حامیان تروریسم» نام برده می‌شود، تمامی فرایندهای قانونی برای تایید شدن در سنا و کنگره را پشت سر گذاشت و توسط نمایندگان به تایید رسید که از آن زمان به عنوان یک قانون از آن یاد می‌شود. باراک اوباما در چند ماه گذشته این لایحه را وتو کرد و برای اولین بار وتوی وی با رای دو سوم از نمایندگان به شکست انجامید و از این جهت است که نمی‌توان این قانون را نادیده گرفت. از این‌رو باید گفت که وتو و تغییر این قانون به دلیل طی شدن فرایندهای قانونی از دست ترامپ خارج است.

این‌که آیا ترامپ می‌تواند این قانون را مجدداً وتو کند یا به نفع اعراب در آن تغییراتی ایجاد کند، موضوعی است که بستگی به تشکیل و بازگشایی مجلس جدید در آمریکا دارد. به گونه‌ای که شاید رئیس‌جمهوری منتخب بتواند لوایحی در راستای نادیده گرفته شدن قانون جاستا مطرح کند و نهایتاً آن را تعدیل یا نقض کند که این وضعیت تنها از لحاظ تئوریک قابلیت اجرایی خواهد داشت. اما با عنایت به این موضوع مهم که بخش عمده‌ای از نمایندگان به لایحه جاستا که از سوی دموکرات‌ها طرح شده بود رای داده‌اند، به نظر اراده‌ای برای لغو این قانون وجود ندارد.

در گذشته جمهوری‌خواهان اکثریت این دو نهاد مقنن را در دست داشتند و در ساختار جدید هم جمهوری‌خواهان اکثریت را در دست خواهند داشت. به این جهت به نظر نمی‌رسد که تحول خاصی در مورد آرایش نهادهای مقنن رخ دهد و قانون جاستا تغییر پیدا کرده یا لغو شود. از سوی دیگر باید سخنان و اظهارنظر‌های اعراب که در قالب بیانیه در دهمین نشست روسای پارلمان‌های کشورهای عربی قرائت و منتشر شده است را نوعی اعمال فشار پیش‌دستانه بر ترامپ از سوی کشورهای حاشیه خلیج فارس قلمداد کرد.

دونالد ترامپ و تیمی که وی را پوشش روانی و فکری می‌دهد، از ناحیه عربستان احساس خطر می‌کنند و از این نظر نوعی تدافع‌گری سیاسی را پیشه می‌کنند. چراکه آنها همچنن سعودی‌های را تهدیدی برای امنیت ملی خود و حتی منافع ایالات متحده در منطقه می‌دانند. به طوری که پس از گذشت ۱۵ سال از ضد واقعه ۱۱ سپتامبر همچنان آمریکایی‌ها عربستان را برای خود تهدید و خطر مشهود و زنده می‌دانند. از جهتی دیگر، به دنبال تغییر ساختار سیاسی ریاض و روی کار آمدن شاهزادگان نسل دوم در این کشور، برآورد واشنگتن این است که سعودی‌ها همچنان درصدد برهم زدن نظم و امنیت عمومی آمریکا و جهان هستند و از این حیث قانون جاستا یک اهرم فشار برای غربی‌ها در مقابل عربستان ارزیابی می‌شود. بنابراین جمهوری‌خواهان به اندازه دموکرات‌ها به عربستان مشکوک هستند که می‌توان به اظهارات ترامپ در رقابت‌های انتخابات ریاست‌جمهوری هم اشاره کرد. تاجایی که وی ریاض را تهدید به کاهش خرید نفت از جانب واشنگتن کرد ولی باید دانست که شعارهای ترامپ امکان تغییر دارد؛ با این وجود، با توجه به نگرش و شعار ترامپ مبنی بر بازگرداندن عظمت آمریکا باید گفت که احتمال طرح‌ریزی یک مدل از سیاست‌های تهاجمی علیه عربستان متصور است.

 

علی بیگدلی (استاد دانشگاه – کارشناس مسائل آمریکا)

فراز و فرودهای ۸ ساله اوباما

16

دموکرات‌ها به طور معمول نگاه به خارج از آمریکا دارند اما اوباما تا حدود زیادی این موضوع را دستخوش تغییر قرار داد و می‌توان آن را به عنوان یک «سنت شکنی» قلمداد کرد. در سیاست داخلی وی مباحث زیادی را مدنظر داشت و توانست تا حدودی آنها را محقق کند. به عنوان مثال طرح بیمه‌های همگانی (اوباما کِر) یکی از محورهایی بود که توسط وی و دولتش در آمریکا پیگیری شد و تا حدود زیادی توانست مقبولیت عمومی را جلب کند اما در مقابل، جمهوری‌خواهان با طرح مذکور مخالفت کردند. چراکه از یک سو کم شدن درآمد بیمارستان‌های متعلق به جمهوری‌خواهان اتفاق افتاد و از سوی دیگر اخذ مالیات از قشر ضعیف جامعه آمریکا به حاشیه رانده شد.

اوباما تا حدود زیادی نسبت به روسای گذشته آمریکا صبور تر به نظر می‌رسید و از این جهت توانسته بود مساله مهاجرت را سامان ببخشد و به نوعی منحنی‌های مختلف در این موضوع را آرام کند. البته این موضوع موجب شد تا دونالد ترامپ در انتخابات اخیر به سمت دموکرات‌ها حمله کند و سیاست آنها را در بعد داخلی مورد انتقاد قرار دهد. از جهت دیگر، اوباما در سیاست داخلی خود توانست قشر ثروتمند را به پرداخت مالیات مجبور کند و تا حدود زیادی گرایش دموکرات‌ها در این برهه از زمان به سوی افراد قشر متوسط و پایین جامعه آمریکا بود.

اوباما در سیاست داخلی خود با توجه به تشنج‌های پیش آمده در جامعه آمریکا از جمله بحث کنترل خرید و فروش و استفاده از سلاح گرم سعی داشت تا این جامعه را تا حدود زیادی آرام نگه دارد. در این میان نباید از کارشکنی‌ جمهوری‌خواهان چشم‌پوشی کنیم. به صورتی که محافظه‌کاران در مورد استفاده از سلاح گرم و حتی تعطیل شدن زندان گوانتانامو که در مدت هشت ساله ریاست جمهوری اوباما مورد نظر دموکرات‌ها بود، با تمام قوا در مقابل کاخ سفید و کابینه اوباما ایستادگی کردند که می‌توانیم بگوییم این دو طرح در دولت اوباما به سرانجام مقبول و مورد نظر دموکرات‌ها ختم نشد.

در محور سیاست خارجی، اوباما در دوره دوم ریاست جمهوری خود سه برنامه را در دستور کار قرار داد. نخست پرونده «برجام»، در گام دوم پرونده «سوریه» و سومین پرونده را به «صلح فلسطین» اختصاص داد. در خصوص ایران پرونده برجام مدنظر بود که تا حدودی توانست در آن کنشگری موفق از دولت خود به نمایش بگذارد. اما در مورد صلح فلسطین با توجه به اصطکاک رخ داده میان اوباما و نتانیاهو این پرونده بلاتکلیف و بدون نتیجه باقی ماند و همین وضعیت را در مورد سوریه مشاهده می‌کنیم. به گونه‌ای که باید بگوییم اسرائیل و عربستان در مورد رفتار اوباما در منطقه و به خصوص در مواجهه با ایران انتقادهای زیادی را از او و دولت وی صورت دادند.

ورود روسیه به منطقه به عنوان یک قدرت نوظهور به نوعی تقابل میان واشنگتن و مسکو را به نمایش گذاشت. سناریوهایی که پوتین در شرق اوکراین و در قبال شبه‌جزیره کریمه و همچنین در سوریه و حتی لیبی طرح و عملیاتی کرده است، باعث شد تا حدود زیادی از پرستیژ بین‌المللی ایالات متحده کاسته شود. از این نظر و با توجه به متغیرهای گوناگون باید بگوییم که سیاست خارجی اوباما به خصوص در دور دوم ریاست جمهوری وی تا حدود زیادی افول کرده و حتی آمریکا به قدرت دوم جهانی تبدیل شد. در این بین اقدام‌های چین به عنوان قطب اقتصادی در شرق آسیا موجب شد تا آمریکا در حوزه سیاست خارجی با مشکل روبه رو شود. به گونه‌ای که اوباما رسماً انتقادهایی به پکن صورت داده بود که دامنه این انتقادها به دولت دونالد ترامپ هم رسیده است.

در سند امنیت ملی ۲۰۱۵ ایالات متحده «پروژه میل به شرق» رسماً در دستور کار قرار گرفته بود. به صورتی که اوباما و تیم وی، بر این نظر معتقد بودند که خاورمیانه نمی‌تواند منافع آمریکا را تامین کند و از این جهت می‌بایست ایالات متحده برای کنترل چین و تامین منافع خود در شرق آسیا طی چند سال آینده از خاورمیانه به شرق آسیا هجرت کند. تا جایی که در حالت فعلی تعداد سربازان مستقر در این ناحیه به رقم ۴۰۰ هزار نفر رسیده و اخیرا هم شاهد سفر وزیر دفاع این کشور به ژاپن بودیم که نشان‌دهنده این است که دموکرات‌ها در دقایق پایانی حیات سیاسی اوباما در صدد هستند تا سیاست‌های خود را پیگیری و حتی عملیاتی کنند.

پرونده کوبا و برقراری ارتباط میان واشنگتن و هاوانا بعد از گذشت بیش از پنج دهه صورت گرفت اما همچنان تحریم‌های اعمال شده علیه کوبا پابرجاست. عده‌ای بر این عقیده‌اند که صلح با کوبا و برقراری مناسبات، تا حدودی برای جذب و جمع‌آوری آرای لاتین‌تبارها در انتخابات ریاست جمهوری اخیر به نفع کلینتون رقم خورده است ولی شاهد بودیم که خروجی انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ ایالات متحده بر خلاف مستندات و نظرسنجی‌ها به نفع نامزد جمهوری‌خواه رقم خورد و این نشان می‌دهد که هدف‌گذاری ایالات متحده در سیاست خارجی در دوران اوباما موثر و هوشمندانه نبوده است.

یکی دیگر از محورهایی که در سیاست خارجی اوباما مورد انتقاد است، بحث عملکرد واشنگتن در کشورهای شمال آفریقا است. به طوری که در لیبی، تونس و مصر سیاست‌ دموکرات‌ها نتوانست نتیجه مناسبی برای کاخ سفید و لیبرال‌ها به وجود آورد. در پرونده لیبی شاهد کشته شدن سفیر این کشور در بنغازی بودیم و در قضیه مصر راهبرد غلط آنها موجب شد تا قاهره بیش از پیش از واشنگتن فاصله بگیرد. از این منظر باید بگوییم سیاست خارجی اوباما در شمال آفریقا هم به جایی نرسید و باید آن را «خطای بزرگ استراتژیک» بنامیم. از این رو دریافت جایزه صلح نوبل باعث شد تا انتظار افکار عمومی ایالات متحده از اوباما افزایش پیدا کند و شاید به همین دلیل بود که سطح نظامی‌‌گری و برخورد سخت اوباما تا حدود بسیار زیادی نسبت به روسای‌جمهوری گذشته آمریکا پایین‌تر ارزیابی می‌شود.

 

مهدی مطهرنیا ( آینده‌پژوه سیاسی – استاد دانشگاه)

داعش و ناتوانی واشنگتن در سرزمین شام

59

در حالت فعلی جان کری و اوباما و تیم دموکرات‌ها که در کاخ سفید حضور دارند، برای ایجاد فضایی به منظور حل و فصل بحران سوریه که در اواخر حیات سیاسی اوباما قرار گرفته، سعی دارند بتوانند راهکار جدیدی در خصوص پرونده سوریه ارائه کنند. هیلاری کلینتون در زمان برگزاری کمپین انتخاباتی خود بارها اظهار کرده بود که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری قصد دارد راه حل مناسبی برای حل و فصل پرونده سوریه در پیش بگیرد. اما اکنون دولت اوباما با دو بحران روبه‌رو است. نخست رویارویی دولت وی با منطق حقوق بشر و بشردوستانه و از سوی دیگر افتادن سایه ترامپ روی کاخ سفید. از این منظر وضعیت فعلی به گونه‌ای رقم می‌خورد که دموکرات‌ها سعی دارند فضای گفتمانی در مورد سوریه را تا دقیقه آخر دستخوش تغییر کنند.

عبارت‌هایی مانند گشایش سیاسی و حل و فصل پرونده سوریه و به خصوص بحران حلب از طریق راهکار سیاسی همگی مخرج مشترک بازی کنشگران متفاوت در صحنه میدانی و سیاسی سوریه است که جان کری در پژوهشکده مطالعات خاورمیانه واقع در واشنگتن به آن اشاره کرده بود. اما باید بدانیم که عملکرد آمریکایی‌ها در پرونده سوریه با پرسش‌های زیادی روبه‌رو است و از این منظر می‌توانیم بگوییم پروسه طولانی‌ شدن مذاکرات در این محور موجب شده تا انواع و اقسام راهکارهای پیشنهادی که از سوی دموکرات‌ها طرح شده است، با مشکل روبه‌رو شود.

این‌که آیا اسد به عنوان گزینه ریاست جمهوری و هدایتگر دولت سوریه باید در قدرت بماند یا خیر مساله‌ای است که در طول پنج سال گذشته تاکنون موجب نزدیک شدن و حتی فاصله گرفتن بازیگران مهمی چون روسیه و آمریکا از یکدیگر شده است. درست است که همگرایی نسبی در مورد اسد در پرونده سوریه شکل گرفته بود و منحنی متغیر این پرونده در هر زمان چهره جدیدی به خود می‌گرفت اما به هر حال تاکنون راهکار سیاسی مناسب که طرفین آن را قبول داشته باشند، ارائه و مطرح نشده است. چنان که بافت‌های سیاسی اتخاذ شده از سوی کشورهای مختلف به ویژه ایالات متحده آمریکا با سایر تصمیم‌ها و سناریوهای پیش روی کشورهای اروپایی و منطقه‌ متفاوت بوده است و همین موضوع موجب شده تا حل و فصل پرونده سوریه در زمان دموکرات‌ها به جایی نرسد.

با تمامی این تفاسیر به نظر نمی‌رسد که دموکرات‌ها و زیر مجموعه‌های آن بتوانند در وقت باقی مانده تاثیر چندانی بر پرونده سوریه داشته باشند. چراکه وضعیت میدانی بدون شک بر اوضاع سیاسی تاثیرگذار خواهد بود و از این جهت به نظر نمی‌رسد که در زمان باقی مانده، دولت اوباما بتواند نفوذ مناسب در پرونده سوریه ایجاد کند. لذا باید منتظر باشیم و ببینیم دولت ترامپ پس از روی کار آمدن چه راهبردی در قبال منطقه و خصوصاً سوریه اتخاذ می‌کند و در این بین کدام یک از شرکا اعم از منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای مهر تایید بر سیاست‌های آن می‌زنند.

 

امیرعلی ابوالفتح (تحلیلگر مسائل آمریکا)

تسویه حساب گرم، راهکار تعارض نژادی

+ابوالفتح

حمله نیروهای پلیس به سیاهپوست‌ها در آمریکا سابقه طولانی دارد و آمارهای رسمی نشان می‌دهد این موضوع مجدداً در حال تکرار شدن است. در گذشته به دلیل این‌که رسانه‌های دولتی آمریکا توجهی به این مساله نداشتند، اخبار زیادی از آن در سطح رسانه‌ها مخابره نمی شد و به نوعی این محور در ایالات متحده برجسته نشده بود. کمی پس از ادامه پیدا کردن این ماجرا چند رسانه خصوصی در آمریکا به مقوله سیاه‌کُشی پرداختند و از آنجا بود که گوشی‌های دوربین‌دار به عنوان یک ناظر در تمامی دنیا، به کمک شبکه‌های مجازی اقدام به انتشار اخبار مربوط به برخورد خشن پلیس با سیاه‌پوستان کردند. انتشار این تصاویر موجب شد تا بالاترین مقام مسئول آمریکا یعنی باراک اوباما و سایر مسئولان ایالات متحده مجبور به پاسخ‌گویی شده یا حداقل اقدام به موضع‌گیری کنند.

حوادث فرگوسن و نیویورک و اعتراض‌های پس از آن موجب شد تا پلیس آمریکا با دقت نظر بیشتری نسبت به برخورد خود با سیاهپوستان اقدام کند. اما حادثه‌ای که در دالاس رخ داد، مقداری با حوادث مشابه فرق داشت. به گونه‌ای که حوادث دالاس بازخورد اقدام‌های پلیس آمریکا در قبال سیاه‌پوستان بود که نهایتاً در دالاس و در قالب اعتراض‌های گسترده مدنی سر باز کرد که منجر به کشته و زخمی شدن شماری از نیروهای پلیس شد.

موضوعی که تعجب‌برانگیز خواهد بود، این است که در شهر دالاس هیچ اقدامی از سوی پلیس علیه سیاه‌پوست‌ها رخ نداده بود اما ما نظاره‌گر کشته شدن چندین پلیس توسط دو تک‌تیرانداز ناشناس بودیم و این نشان می‌دهد که تعارض‌های نژادی و نشانه‌های برخوردهای خونین تا چه حدی افزایش پیدا کرده است. از سوی دیگر هم اوباما سخنان متفاوتی را ارائه کرد. وی در اظهارات خود صراحتاً اعلام کرد که این موضوع بحث بر سر نژاد سیاه یا سفید نیست بلکه با توجه به ریشه تعارض و همچنین وجود مقادیر زیاد سلاح و مهمات در خاک آمریکا نمی‌توان از این موضوع چشم‌پوشی کرد.

این که آیا دولتمردان آمریکا پس از حوادث دالاس اقدام به تصویب قانون کنترل اسلحه و مهمات خواهند کرد، موضوعی است که باید بگوییم هر چقدر حوادث و کشتار سیاه‌پوستان و از بین رفتن نیروهای پلیس افزایش پیدا می‌کند، مجدداً قانون خاصی در مجلس نمایندگان تصویب نخواهد شد و حتی این حوادث نتیجه برعکس می‌دهد. در حالت فعلی جامعه آمریکا به سمتی گام بر می‌دارد که رسماً تاکید می‌کند علاوه بر این که با پلیس مواجه می‌شوید، باید بتوانید خود را مسلح کرده و برخورد متقابل انجام دهید. از این جهت باید گفت اگر تا دو سال پیش می‌توانستیم با خریداران و فروشندگان سلاح مقابله کنیم، در حالت فعلی دیگر امکان عملیاتی شدن این مساله وجود ندارد.

در مورد اعتقاد احزاب به حمل سلاح باید بگوییم که جمهوری‌خواهان رسماً طرفدار حمل آزادانه سلاح هستند و حتی اشخاصی مانند برنی سندرز که از اردوگاه دموکرات‌ها برآمده است، هم موافق این موضوع است. اما جامعه آمریکا به دلیل سیاست غلط محافظه‌کاران و عده‌ای از دموکرات‌ها هیچ‌گاه سلاح را زمین نخواهد گذاشت و حتی در آینده هم شاهد تکرار چنین مسائلی خواهیم بود.

گزارش و گفت‌وگو: فرشاد گلزاری

کد خبر : ۴۴۱۲۴۶