گزارش تصویری از کودکان کار تهران / بخش چهارم
«زانوهایی که بغل شده، سری که به دیوار تکیه داده و خوابی مردانه. آدم ها نمی بینند. پیش ترها نیم نگاهی می انداختند. حالا…
«زانوهایی که بغل شده، سری که به دیوار تکیه داده و خوابی مردانه. آدم ها نمی بینند. پیش ترها نیم نگاهی می انداختند. حالا…
«از لنز دوربین، آب میچکید. وسط خندیدنها به پسربچه کوچکتر گفتم: شما دوست هستید با هم؟ گفت: نخیر… نه بله… این پسر…
«میگوید دوازده سیزده سال است که در چهارراه کار میکنند، پیش از اینکه بچهدار شوند. حالا دخترهایش مدرسه هم…
«…لحظهای فالها را کنار میگذارند و همان گوشه خیابان بازی میکنند؛ مشت و لگد به هم میاندازند، دنبال هم میدوند و…