خبرگزاری کار ایران

پیرو لغو نمایش‌نامه‌خوانی منتشر شد؛

یادداشت کارگردان «ناگهان هذا حبیب‌الله…» برای تنویر افکار عمومی

asdasd
کد خبر : ۲۱۸۹۵۴

در پی لغو اجرای نمایش‌نامه خوانی «ناگهان هذا حبیب‌الله…» نوشته عباس نعلبندیان بواسطه بعضی فشارهای رسانه‌ای، رضا دادویی متن دلنوشته‌‌ای را در اختیار ایلنا قرار داد.

رضا دادویی، کارگردان نمایش‌نامه خوانی «ناگهان هذا حبیب‌الله…» که روز سه‌شنبه به دلیل فشارهای رسانه‌ای جریانی مشخص متوقف شد؛ متن دلنوشته‌ای منتشر کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نمایش‌نامه خوانی «ناگهان هذا حبیب‌الله…» نوشته عباس نعلبندیان پیرو جنجال‌سازی برخی رسانه‌ها متوقف شد.

پس از توقف اجرای این نمایش‌خوانی؛ کارگردان آن دلنوشته‌ای در اختیار خبرنگار ایلنا قرار داد تا به کمک آن افکار عمومی را روشن کرده و در مسیر فاصله گرفتن از قضاوتِ تاریکِ به‌وجود آمده؛ ذهن تماشاگر تئاتر را یاری کند. دادویی به همراه این یادداشت نسخه بازنویسی شده نمایش‌نامه‌ای که قرار بود در تئاترشهر خوانش شود را در اختیار خبرگزاری کار ایران قرار داده است.

در یادداشت دادویی آمده است:

به نام پرودگار بخشاینده‌‏ی مهربان
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رِند است
نه در میخانه کین خَمّار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است

خدای من! این منم و پستی و فرومایگی‌ام. و این تویی با بزرگی و کرامتت. از من این می‌سزد و از تو آن. پس چگونه ممکن است به ورطه‏‌ی نومیدی بیافتم درحالیکه تو مهربان و صمیمی جویای حال منی. آن‌چه در پی می‏‌آید مصداق بارز قول سیدالشهدا(ع) است که: «أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ.» «بار خدایا! تو می‏‌دانی که آن‌چه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست.» پس چند خطی به صِدق دل و جانِ زبان می‏‌نویسم.

امام حسین(ع) برای ما مظهر آزاد‏گی و آزادمردی است، چراکه او برای دنیا و مال دنیا و مطامع خویش قیام نکرد. حسین(ع) برای حکومت و قدرت قیام نکرد، چراکه پدر بزرگوارش به ایشان آموخته بود که ارزش تمامی این‏ها از استخوان خوکی که در دست‏‌های جذامی باشد؛ بی‏‌ارزش‏تر است. او قیام کرد تا دین امتِ رسول‏الله را نجات دهد و با شهادت خویش آیین صداقت و رستگاری را بیاموزد. من بر این باورم که عزاداری قابل و احترام و لازم است، اما اولین واکنش نسبت به این واقعه‏‌ی آموزنده مذهبی و انسانی است. رسالت یک هنرمند تلاش در جهت ترویج و گسترش این آموزه‏‌هاست؛ اندیشه‏‌هایی که نیاز به شکافتن و بررسی دارند تا همه‏‌ی ما دریابیم که آن‌چه در کوفه و شام رخ داد و آن‌چه بر حسین بن علی(ع) در کربلا گذشت، مختص زمانی در گذشته نبوده است. اگرچه هیچ کس در هیچ زمانی دیگر، فضایل اخلاقی و انسانی امام حسین را نخواهد داشت. اما شمر و یزیدهای زمانه بسیارند. پس باید از خود بپرسیم که آیا قصد و غرض ایشان از ترویج فرهنگ مهرورزی و آزادگی مفهومی کهنه شده است؟ آیا برای بیان ارزش‏‌های گفتاری و رفتاری ایشان باید فقط و صرفاً واقعه‏‌ی تاریخی ظهر عاشورا را روایت کرد یا می‏‌توان تعالیم الهی و انسانی ایشان و خاندان مطهر حضرت رسول(ص) را در جامعه امروز کنکاش کرد و توجه مخاطبان هوشیار را به آن مفاهیم بزرگ جلب نمود؟ طبعاً تلاش در جهت یافتن پاسخی برای این پرسش‏‌هاست که عباس نعلبندیان را وامی‏‌دارد تا نمایش‏نامه‏ا‌ی در این زمینه بنویسد.

در طی سال‏های پیش از انقلاب که توجه به فرهنگ غربی و غرب‌زدگی از یک طرف و رویکردهای حزب توده و افکار ضدمذهبیِ کمونیستی جوّ غالب فضای اجتماعیِ طبقات شهری و عموم روشنفکران و هنرمندان و اندیشمندان بود، جوانی به نام عباس نعلبندیان نمایشنامه‌‏ای می‏‌نویسد به نام «ناگهان هذا حبیب‏الله، مات فی حب‏الله، هذا قتیل‏الله، مات بسیف‏‌الله» و در صفحه اول کتاب خود آن را به امام حسین(ع) تقدیم می‏‌کند. چراکه باور دارد هنر تئاتر یکی ازجمله را‏ه‏هایی است که در زمان معاصر می‏‌توان با کمک آن، عموم مخاطبان به خصوص نسل جوان را با اندیشه‏‌ها و آرمان‏‌های آن امام بزرگوار آشنا نمود.

عباس نعلبندیان این فرموده امام حسین(ع) را سرلوحه نگارش نمایش خود قرار می‏‌دهد و به قدر وُسع خود تلاش می‏‌کند تنها همین مفهوم عمیق انسانی را در قالب یک اثر نمایشی بارور سازد: «إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.» به‌راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آن‏هاست و مادام که برای معیشت آن‏ها باشد پیرامون آنند، و وقتی به بلا آزموده شوند، دین‏داران اندکند.

«ناگهان هذا…» قصه زندگی جوانی به نام فریدون است که در وزارت فرهنگ رژیم پهلوی معلم ادبیات است. مدیر مدرسه‌‏ای که او در آن درس می‏‌دهد متوجه علاقه دخترش به او می‏‌شود و لذا از فریدون می‏‌خواهد که با او ازدواج کند؛ اما فریدون که در کار خود، کتاب‏ها و ادبیات غوطه‏‌ور است تمایلی نشان نمی‏‌دهد. تهدیدهای مدیر مدرسه هم کارگر نمی‏‌افتد و فریدون امتناع می‏‌کند. تا این‌که یک روز با شکایت آقای مدیر، بازرس عالی وزارت فرهنگ به مدرسه می‏‌آید و فریدون درمی‏‌یابد که او دسیسه‏‌ای چیده‏ و به او تهمت زده است که با یکی از شاگردانش رابطه داشته است. فریدون که شوکه شده از اساس همه چیز را رد می‏‌کند. اما کار از کار گذشته و او از وزارت فرهنگ اخراج می‏‌شود. شاگردی که به اجبار آقای مدیر، شهادت دروغ داده در زیرزمین مدرسه خودکشی می‏‌کند.

فریدون سرگشته و ناامید از همه کس و همه چیز تا سرحد جنون پیش می‏‌رود. وسایل خود را جمع می‏‌کند و به محله‏‌ای دیگر رفته و در خانه‏‌ای قدیمی و چند اتاقه که مستأجرهای دیگری هم دارد اقامت می‏‌کند.

ابتدای نمایشنامه از این‏جا آغاز می‏‌شود که مردمان این خانه و همسایه‏‌های فریدون که آدم‏‌های فقیر و فلاکت‏‌زده و از پایین‏‌ترین قشرهای اجتماعی هستند گمان کرده‏‌اند که این مستأجر جدید که با آن‏ها مراوده‏‌ای ندارد و مشکوک رفتار می‏‌کند احتمالاً پول‏‌های زیادی در صندوق خود پنهان کرده است. هرکدام از این آدم‏‌های مصیبت‏‌زده بدبختی‏‌ها و گرفتاری‏‌های خود را تعریف می‏‌کند، پشت سر دیگری حرف می‏‌زند تا نشان دهد که تا چه اندازه در گرفتن سهم خود از پول‏‌های فریدون حق دارد. در این میان تنها دختر جوانی به نام فاطمه است که ساده و معصومانه او را دوست دارد و برای یاد گرفتن دیکته به اتاق فریدون راه پیدا کرده است. فریدون که عاشق عزاداری امام حسین است و صدای دسته‏‌های زنجیرزنی تنها مرهم دل او، در غم و غصه و افکار و اندیشه‏‌های خود غوطه‏‌ور است. او که از زندگی خود ناامید است گاهی با خدای خود راز و نیاز می‏‌کند و از بی‏‌کسی و بی‌چاره‏‌گی خود می‏‌نالد. او در دنیایی به هم ریخته از توهم و واقعیت زندگی می‏‌کند.

فریدون این دختر را تنها محرم راز خود می‏‌داند و برای او درد دل می‏‌کند. او برای فاطمه از تنهایی و غریبی امام حسین(ع) و یارانش می‏‌گوید و اینکه لشگر طمع‌‏کار کوفه که به خیال خود برای غارت ثروت کلان او آمده بودند، در آخر وقتی دریافتند که چیزی عایدشان نمی‏‌شود، خلخال از پای کودکان و گوشواره از گوش دختر سه ساله‌‏ی او بیرون کشیدند.

همسایه‏‌های فریدون بالاخره با هم دست به یکی می‏‌کنند و با سرپرستی حسین ‏آقا که تا دیروز او را متهم به روابط نامشروع می‏‌کردند به اتاق فریدون می‏‌ریزند و او را می‏‌کشند. اما وقتی بر سر صندوق او می‏‌روند درمی‏‌یابند که در آن فقط کتاب است و بس. آن‏ها از کرده‏‌ی خود پشیمان می‏‌شوند و هریک، عذر تقصیری می‏‌آورد و از امام حسین یاری می‏‌طلبد. اما مفهوم نهایی نمایش آن است که امام حسین(ع) خطاب به دشمنان خیانت‏کارش و توطئه‏‌گران طماعی فرمود که برای کشتن او و غارت خیمه‏‌هایش بودند: «إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فی دُنْیاکُم» اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی‏‌ترسید لااقلّ در زندگی دنیاتان آزاده باشید.

عباس نعلبندیان که در جنوب شهر به دنیا آمده و بزرگ شده بود، به نقل از دوستانش نه سیگار می‏‌کشید و نه لب به مشروب می‏‌زد. کاهلی داشت اما اهل نماز و روزه بود. به امام حسین(ع) ارادت ویژه‏‌ای داشت و در ایام محرم به محله قدیم خود برمی‏‌گشت و در دسته‏‌های عزاداری شرکت می‏‌کرد. نعلبندیان در زمان‌ه‏ای از حسین بن علی سخن گفت که نه حکومت علاقه چندانی به طرح این موضوعات داشت و نه جامعه‏‌ی روشنفکری از این نگاه استقبال می‏‌کرد. البته شرایط اجتماعی آن روزگار به گونه‏‌ای بود که در پردازش بعضی صحنه‏‌ها و نوشتن برخی دیالوگ‏‌ها از مواردی استفاده کند که امروزه برای جامعه ما قابل پذیرش نیست. اما این نکته نمی‏‌تواند و نباید باعثشود که آثار فاخر و اندیشمندی از این دست مهجور بمانند.

ضمن اینکه، جای بسی تعجب است که جماعت همیشه دلواپس و نگران، چطور با خود اندیشیده‌اند که این گروه نمایشی خیال دارد این نمایش را با همان نکات و مسائل اجرا نماید؟ آن‏ها با خود فکر کرده‏‌اند که ما تا این اندازه ساده و نابلدیم که این موارد را روی صحنه بازسازی کنیم. در حالی که در متن اجرایی هر کلمه‌ای که زشت و ناروا بوده و در واقع با فرهنگ و اخلاقیات دینی و مذهبی امروز ما هم‌خوانی نداشته حذف شده است.

آیا با همین توجیه و به خاطر داستان‏‌هایی چون کنیزک و کدو و… می‏‌توان ارزش‏‌های کتابی همچون مثنوی‌معنوی را ندیده گرفت و آن را کنار گذاشت؟ آیا ما در پرهیز از بیان بعضی مسائل تا بدان جا پیش رفته‏‌ایم که از نص صریح قرآن نیز پیشی گرفته‏‌ایم؟ دلیل نابودی قوم لوط چیست؟ آیا خداوند متعال این داستان را برای ذکر خاطره تعریف کرده است یا آن را آورده تا به بندگانش گوش‌زد کند که این اتفاق، هر جا و هر لحظه می‏‌تواند رخ دهد و آنانی که به این گناهان آلوده شوند، زیانکارند؟

با این روش و نوع نگاه تنگ‏‌نظرانه و تک بُعدی، که همه چیز را در حوزه درک و فهم خود بسنجیم و بقیه را از دم تیغ بگذرانیم، برای نسل بعد چه آموزه‏‌ای به یادگار خواهیم گذاشت؟ آیا کتاب‌ها و فیلم‌ها و… که بیرون از حوزه فرهنگی ما تولید می‌شود و بخش‌هایی از آن با فرهنگ اسلامی ایرانی ما منافات دارد، باید خودمان را از کل مضامین خوب آن‌ها محروم کنیم؟ آیا باید فیلم با ارزش «محمد رسول‏الله» را به خاطر صحنه‏‌های برهنگی زنانش از تاریخ حذف نمود؟ آیا باید رییس سازمان صدا و سیما و مدیران تأمین برنامه‏‌های خارجی را به خاطر خرید آثار خارجی که پر از برهنگی و مشروب‏خواری و روابط غیرشرعی است، محکوم و معدوم کنیم؟ آیا قصد و نیت آنها این بوده که این آثار را با همه‏‌ی آن مشکلات و مواردش پخش کنند؟

کدام کودک دبستانی است که نداند و نفهمد که امروز نه شخصیتِ فریدونِ این نمایش و نه هیچ‏کس دیگر، نمی‌‏تواند حسین بن علی باشد؟ آیا با پاک کردن بدی آدم‏‌های بد، می‏‌خواهیم بگوییم یزید بن معاویه و ابن‌زیاد هوسران و میمون باز و باده‏‌نوش و… نبوده‏‌اند، آیا شمر و عمر سعد و… همه‏‌ی کسانی که در مقابل امام حسین(ع) ایستادند، پرهیزکار و متقی بودند؟ این نمایش و گروه اجرایی آن چنین باوری نداشته و ندارند. ما بدون هرگونه حمایت مالی، تنها به عشق امامِ پرهیزگاران و آزادمردان، دور هم جمع شدیم تا بگوییم اگر در دنیای پر از تزویر و ریای امروز، نمی‏توانیم به پرهیزگاری و آزادگی سالار شهیدان باشیم، اگر گناهان و اشتباهاتی در زندگی خود داریم، باید مراقب باشیم که مبادا ذات بدی بر ذات خوبی غلبه کند. مباد آن روزی که ما اشتباهِ کوفیان را مرتکب شویم که خدای نکرده کج‌فهمی و کوته‌نظری و حرص و آزِ ما، به خودمان بازگردد و در روز قیامت، خجل و شرمسار باشیم.

به عقیده ما، نمایشنامه «ناگهان هذا حبیب الله…» از جمله آثاری است که می‌توان در جهت فرهنگ‌سازی به صورت غیرمستقیم و غیرشعاری، روی آن کار کرد و به عنوان یک کار پژوهشی به مخاطب ارائه نمود. این نمایشنامه، ظرفیت‌های آموزشی و پژوهشی مناسبی دارد و با این که ۵۰ سال از نوشتن آن گذشته است و وجود مشکلاتی که البته باید برطرف شود(همان‌طور که انجام شد) کماکان نگاهی امروزی به مفاهیم ارزشی دارد و در پی آن است تا نشان ‌دهد که چگونه آدم‌ها برای منافع شخصی‌ خود، فردی را قربانی می‌کنند و منافع دنیوی برای‏شان اولویت و اهمیت بیش‏تری نسبت به منافع معنوی دارد. این که هم‌چنان از گذشته تاکنون، کوته‌فکران و جزم‌اندیشان که دین‌داری و حق‌پرستی صرفاً لقلقه‌‏ی زبان‏شان است، به هنگام آزمون الهی، سیه‏‌روی خواهند شد. پس بیاییم از حسین بن علی(ع) شیرمرد عرصه‏‌ی شجاعت و تقوا بیاموزیم که نه تنها در صحرای کربلا، بلکه در روزگار خود نیز، به قدر وُسع، شجاع و متقی و آزاده باشیم.

«اللهم انت ثقتى فى کل کرب و رجائى فى کل شدْ، و انت لى فى کل امر نزل بى ثقْ وعدْ، کم من هم یضعف فیه الفواد و تقلّ فیه الحیلْ و یخذل فیه الصدیق و یشمت فیه العدو نزلته بک و شکوته الیک رغبتْ منى الیک عمن سواک ففرجته و کشفته فانت ولى کل نعمْ و صاحب کل حسنْ و منتهى کل رغبْ»

«خداوندا! تو پناه منى در مشکل‏‌ها، و امید منى در سختی‏‌ها، و ملجأ و یاورم هستى در آن‌چه بر من نازل شود؛ پرودگارا! از زخم‌هاى رنج‌آورى که قلب را شکسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروایى و نیش دشمن را به همراه داشته، به تو شکایت می‌کنم، که امید به تو، بی‌نیازى از دل دادن با دیگرى است. پس، بگشاى درهاى بسته را و بنماى روزنه‏‌هاى امید را، که تو راست تمام نعمت‏‌ها و از آنِ توست همه خوبی‏‌ها، و تویى تنها مقصود آرزوها.»

خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
آمین یا رب العالمین.

نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز