پیرمردهای دوستداشتنی!
حماسهسازان 98 اهل ناز نبودند
هیچ کدام آنها جز بازی در زمین، برای مردم بازی در نیاوردند. هیچ کدام آنها در پایان هر فصل مدام از رفتن و ماندن حرف نزدند. هیچ کدام آنها در میانه فصل به هر دلیلی قهر نکردند.
ایلنـا: مسابقه ناتمام و بیهویت شنبه شب تیمهای جام جهانی 98 و 2014 به ما یادآوری کرد که نه میتوانیم یادبود برگزار کنیم و نه «خاطره بازی»!.
عجیب است! وقتی میتوانیم چنین مسابقه باشکوهی را بین دو نسل طلایی در بهترین شرایط و با حضور بیشترین تماشاگر برگزار کنیم، آنوقت زمان مردهای به این مسابقه اختصاص میدهیم که اگر روزی دوباره فکر برگزاری چنین مسابقهای به ذهن مدیران خطور کرد، یادمان باشد چه مضحکهای به وجود میآید و پیشاپیش برنامهای تدارک ببینیم که حتی از تلویزیون هم این بازی را تماشا نکنیم.
اما بگذارید در این بلبشوی بیبرنامگی برای برگزاری چنین مسابقهای، به یک نکته ماندنی اشاره کنیم. تیم پیرمردهای جام جهانی 98 هر چه نداشت، یک خاطره بازی شیرین بود. با مردانی که در هیاهوی فوتبال گم نشدهاند و کلهشقترینهایشان هم چند پله از بازیكنان امروز شیرینترند. مردانی که با صعود به جامجهانی 98، ملتی را به خیابان کشاندند که که هنوز حلاوت آن شادمانی بیسببی در خاطرههاست. مردانی که در ذهن پیرمردان و پیرزنان هنوز هستند و حتی در همین حضور اخیر تیم كشورمان در لیگ جهانی والیبال، برخی مادربزرگها هنوز از نبود علی دایی در بازی گلایه داشتند! و این رسم مردانی بود که خاطرهسازی کردند.
اما بازی شنبه شب در غیبیت با دلیل و بیدلیل عدهای برگزار شد که نیامدنشان پیامهایی داشت که کسی نمیتواند از کنار آنها به سادگی بگذرد. اما همینها هم که آمدند نشان دادند با گذشت سالها هنوز در خاطره مردم هستند؛ چراکه هیچکدام آنها جز بازی در زمین، برای مردم بازی در نیاوردند. هیچکدام آنها در پایان هر فصل مدام از رفتن وماندن حرف نزدند. هیچکدام آنها در میانه فصل به هر دلیلی قهر نکردند.
یكبار دیگر نامها را که مرور کنی به 2-3 یاغی بیشتر نمیرسی. طلایهدار این یاغیها عابدزاده بود که خروجاش از استقلال هرگز باعث نشد توهینی بشنود اما همین جباری در میان 4-5 هزار تماشاگر حاضر در محل بازی تیمهای 98 و 2014 در لباس ملی هر بار صاحب توپ شد متأسفانه هو شد، و این حکایت فوتبال تلخ امروزیست؛ «با تو هستیم اما تا وقتی با مایی!» و چه تلخ است این پیام..!
زرینچه، پیروانی، استیلی، دینمحمدی و... هیچکدام را با چروک پیری ندیدیم... آنچه دیدیم نمایشی از خاطره و یادآوری روزهایی بود که بازی کردند و با شادمانی آنها شادی کردیم.
بازیکنان 98 حتی با شکمهایی بر آمده و موی سپید و عرقریزان حاصل از 10 دقیقه دویدن، در خاطرهها هستند. ماندگارند وخاطرهساز. اما بازیکنان امروزی هر کدام به دلیلی دل میشکنند. یکی هر دم ساز رفتن كوك میكند و سخن از قراردادهای آنچنانی به میان میآورد. آن یكی با بازیکن کناریاش قهر است و دیگری پابند هیچ تیمی نیست و صندوقچه لباسهای ورزشیاش از لباسهای مهمانیاش رنگارنگتر است.
سالها پیش میگفتند اگر آنگونه معجزهآسا به جام جهانی 98 نمیرفتیم، اینگونه چشمها بر ایرادات فوتبالی بسته نمیشد. هرچند دورههای بعد نرفتیم و بازهم چشم باز نکردیم؛ تا همین امروز و ضمانت بیتفاوتی حتی تا فرداها.
اما باید یک نکته را به بازیکنان امروزی یادآوری كرد. بگذارید 15 سال بعد که باز برای شما مسابقه یادبود برگزار کردند -حتی به همین شلم شوربایی- مردم به جای ناراحتی از گذشته شما که هر دم ناز کردید و بازی نکردید، به قیافههای چاق و از رو رفتهتان نگاه کنند و لذت ببرند. و اصلا چروک پیری را به رویتان نیاورند و فقط مرور خاطراتِ شیرین کنند با شما. بگذارید در خاطره مردم سربلند باشید؛ حتی با شکست، که برنده بودن همیشه به گلهای زده نیست!!
یادداشت: رضا سالار